امور خارقالعاده پسندیده و ناپسند و مباح
پس امر خارقالعاده سه نوع است: ١) نوعی در دین پسندیده است، ٢) نوعی مذموم و ناپسند، ٣) نوعی دیگر مباح است. اگر در امر خارقالعاده مباح، منفعتی باشد، نعمت است و اگر در آن منفعتی نباشد، همانند سایر امور مباحی است که هیچ منفعتی در آنها نیست. ابوعلی جوزجانی گوید: خواستار استقامت و پایداری باش، نه خواستار کرامت، چون نفس تو به دنبال کرامت در حرکت است ولی پروردگارت استقامت و پایداری را از تو میخواهد.
شیخ سهروردی[١٣٠١] در کتاب خود، «عوارف المعارف»[١٣٠٢] میگوید: این اصل بزرگی در این موضوع است، چون بسیاری از مجتهدان عبادتگذار و متعهد، از پیشینیان صالح شنیدهاند و راجع به کرامات و امور خارقالعادهای که به آنان بخشیده شده، اطلاع حاصل کردهاند. اینان دیدهاند که درونهای آنان همیشه به این کرامات چشم میدوخت و دوست میداشتند که چیزی از آن نصیبشان شود. شاید یکی از آنان مدتها دل شکسته مانده و خودش را در صحت عملش متهم میکرد به خاطر آنکه کرامت و امر خارقالعادهای برایش حاصل نشده است. اگر آنان راز آن را میدانستند، قضیه برایشان آسان بود و میدانستند که خداوند دروازه آن را بر برخی از مجاهدان راستین میگشاید و حکمت آن، در این است که به سبب آنچه از امور خارقالعاده و نشانه قدرت که دیدهاند، یقینشان زیاد شود؛ در نتیجه عزمشان بر زهد و پارسائی در دنیا و دوری از انگیزههای هوا قوی شود. پس راه درست، درخواست استقامت توسط نفس است، چون آن همه کرامت است.
بدون شک قلبها تأثیر بیشتری از جسمها دارند، اما اگر قلبها سالم باشند، تأثیرشان سالم و خوب است و اگر سالم نباشند، تأثیرشان ناسالم و فاسد است. بنابراین احوال انسان گاهی تأثیرشان محبوب و پسندیده خداوند متعال است و گاهی تأثیرشان مکروه و ناپسند.
فقها راجع به وجوب قصاص بر کسی که دیگری را در باطن میکشد، سخن گفتهاند. و اینان با باطنها و قلبهای خود شاهد امر تکوینی هستند و صرف خرق عادت یکی از آنان را چنین به حساب میآورند که آن کرامتی از جانب خدا برای اوست و نمیدانند که در حقیقت، کرامت تنها لزوم استقامت و پایداری میباشد و خداون متعال کرامتی را به بندهاش عطا نمیکند که بزرگتر از موافقت او با خدا در آنچه که دوست دارد و بدان راضی است، باشد. و آن هم، اطاعت از خدا و اطاعت از پیامبر ج و دوستی با دوستان خدا و دشمنی با دشمنان خداست.
اینان همان اولیاء خداوند هستند؛ کسانی که خدا دربارهشان میفرماید:
﴿أَلَآ إِنَّ أَوۡلِيَآءَ ٱللَّهِ لَا خَوۡفٌ عَلَيۡهِمۡ وَلَا هُمۡ يَحۡزَنُونَ٦٢﴾[يونس: ٦٢]
«آگاه باش که اولیای خدا را نه بیمی است و نه اندوهگین میشوند».
اما فراخی یا تنگدستی و ضرر و زیانی که خداوند متعال به وسیله خرق عادت یا چیز دیگری، بندهاش را مبتلا میسازد، به خاطر کرامت یا خواری بنده بر پروردگارش نیست، بلکه امری است که گروهی بدان خوشبخت میشوند اگر خدای را اطاعت کنند و گروهی بدان بدبخت میشوند اگر خدای را نافرمانی کنند؛ همچنان که خداوند متعال میفرماید:
﴿فَأَمَّا ٱلۡإِنسَٰنُ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ رَبُّهُۥ فَأَكۡرَمَهُۥ وَنَعَّمَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَكۡرَمَنِ[١٣٠٣]١٥ وَأَمَّآ إِذَا مَا ٱبۡتَلَىٰهُ فَقَدَرَ عَلَيۡهِ رِزۡقَهُۥ فَيَقُولُ رَبِّيٓ أَهَٰنَنِ١٦ كَلَّاۖ﴾[الفجر: ١٥-١٧]
«اما آدمی را چون پروردگارش بیازماید و او را گرامی داشته نعمتش دهد گوید: خدایم مرا گرامی داشت. و اما چون او را بیازماید و روزیش را تنگ سازد پس گوید: پروردگارم مرا خوار کرد. هرگز چنین نیست».
به همین خاطر مردمان در امور خارقالعاده سه دستهاند: دستهای به وسیله خرق عادت، درجهشان بالا میرود؛ دستهای به وسیله آن گرفتار عذاب خدا میشوند؛ و دستهای خرق عادت به نسبت آنان همانند امور مباح است همانطور که قبلاً بدان اشاره شد.
[١٣٠١]- او شهابالدین عمربن محمدبن عبدالله سهروردی صوفی بغدادی، صاحب تألیفات، متوفای سال ٦٣٢ هجری میباش. شرح حالش در کتاب «السیر»، ٢٢/٢٣٩ آمده است.
[١٣٠٢]- «عوارفالمعارف»، ص ٥٤.
[١٣٠٣]- بزی این دو کلمه را به صورت «أکرمني» و «أهانني» با «یاء» در حالت وصل و وقف خوانده است. نافع فقط در حالت وصل، با «یاء» خوانده و در حالت وقف آن را حذف نموده است. از ابوعمرو روایت شده که انسان در حالت وصل میان اثبات «یاء» در هر دو کلمه یا حذف «یاء» مخیر است و مشهور در نزد وی حذف «یاء»، در حالت وصل میباشد هرچند هر دو وجه از او صحیح است. دیگران در هر دو حالت (ینی هم حالت وصل و هم حالت وقف)، این دو کلمه را با حذف «یاء» قرائت نمودهاند. نگا: «الکشف عن وجوه القراءات»، ٢/٣٧٤؛ «حجة القراءات»، ص ٧٩٤؛ «النشر»، ٢/١٩١؛ «زادالمسیر»، ٩/١١٩؛ و «البدور الزاهرة»، ص ٣٤٢.