۴- یمین رسولخداص
۱- عمربنخطابسگوید: اکثر ایمان رسولخدا ص: «لا ومصرف القلوب»بود؛ یعنی «نه، سوگند به تغییر دهندۀ دلها». (روایت از بخاری و ابنماجه).
۲- در صحیحین به نقل از ابنعمربآمده است که رسولخداصدر مورد زیدبن حارثه فرمود: «وَأَيْمُ اللَّهِ إِنْ كَانَ لَخَلِيقًا لِلإِمَارَةِ»«سوگند به خدا او لیاقت امارت را دارد». در حدیث اول حرف «لا» برای نفی کلام سابق آمده است و جزء سوگند نیست.
این حدیث نشان میدهد که اعمال قلبی اعم از ارادت، انگیزهها و سایر خطرات قلبی، با خلق و آفرینش خداوند متعال منبعث میشود، و همچنین دلیل بر جواز نام بردن خدا به وسیلۀ صفات ثابت و شایسته شأن او است. و نیز حجتی است برای کسانی که کفاره را در مقابل سوگندی که به صفات خداوند یاد شده و به آن عمل نکردهاند واجب میدانند.
قاضی ابوبکر بنالعربی گوید: این حدیث دلیل بر جواز سوگند به افعال خدا که بدان توصیف شده ولی اسم آن را ذکر نکرده است میباشد.
علمای حنفی مذهب میان سوگند یاد کردن به قدرت و علم خدا تفاوت قائلند و گویند: اگر به قدرت خدا سوگند یاد کرد قسم محسوب است واگر به علم خدا سوگند یاد کند قسم نیست، زیرا علم او به معنای معلوم تعبیر میشود چنانچه خداوند میفرماید:
﴿قُلۡ هَلۡ عِندَكُم مِّنۡ عِلۡمٖ فَتُخۡرِجُوهُ لَنَآ﴾[الأنعام: ۱۴۸].
«بگو: آیا به نزد خودتان معلوماتی دارید برای ما بیرون آورید و آشکار نمایید».
قاضی ابوبکر بنالعربی گوید: قلب جزئی از بدن بوده و خداوند آن را محل علم و کلام و دیگر صفات باطنی قرار داده است، ظاهر بدن را محل تصرفات فعلی و قولی قرار داده، و فرشتهای را بر آن موکل فرموده تا وی را امر به خیر و نیکی فرماید، و شیطانی را بر آن موکل فرموده تا او را امر به شر نماید. انسان با نور عقل هدایت مییابد و با ظلمت هوای نفس گمراه میگردد. قضا و قدر بر همه مسیطر است، و قلب در میان حسنه و سیئه پیوسته در انقلاب است، گاهی فرشته وی را لمس میکند و گاهی ابلیس او را وسوسه مینماید و محفوظ کسی است که خداوند وی را حفظ فرماید.
جملۀ «وَايْمُ اللَّهِ»در حدیث دوم، به نزد جمهور اسم است، و از نظر زجاج حرف است و همزۀ آن نزد اکثر، همزۀ وصل است و از نظر کوفیون و موافقان ایشان همزۀ قطع است، چون به نزد ایشان جمع یمین است، و از نظر سیبویه و موافقان او اسم مفرد است و جواز کسر همزۀ آن و فتح میم آن را دلیل بر افراد آن دانستهاند.
ابنمالک گوید: اگر جمع بود همزۀ آن حذف نمیشد و برای اثبات آن به گفتۀ عروۀ بنزبیر که به مصیبت فوت فرزندش و قطع پایش مبتلا گشته بود استدلال کرده که گفت:
«ليمنك لئن كنت ابتليت لقد عافيت».
«سوگند به ذات تو اگر مبتلا گشتهام در واقع به عاقبت دست یافتهام».
ابنمالگ گوید: اگر جمع بود با حذف بعضی از حروف آن در آن تصرف نمیکرد.
ابنعباس بگوید: یمینالله یکی اسماء الله است، و مالکیها و حنفیها گفتهاند: سوگند است. و از نظر شافعیها اگر نیت سوگند داشت، سوگند منعقد میشود و اگر نیت غیر آن داشت سوگند نیست، و اگر به طور مطلق آن را گفت، دو وجه دارد: اصح آن سوگند نیست مگر اینکه نیت آن را داشته باشد.
و بنا به اصح دو روایت از احمد سوگند است.
غزالی در معنی آن گفته است که دو وجه دارد: یکی مانند تالله است، و دومی، مانند آن است بگوید که: من به خدا سوگند یاد میکنم. قول راحج همین است و بعضی نیز میان آن و جملۀ لعمرالله، مساوات قائلند.
ماوردی آن دو را متفاوت دانسته و گوید: (لعمرالله) در میان عرب شیوع عرفی داشته ولی (و ایمالله) چنین شیوعی ندارد.
استدلال بعضی از قائلین به سوگند بودن آن این است که به معنی یمینالله بوده و یمینالله یکی از صفات قدیم خداوند است.
نووی در تهذیب بر این جزم نهاده است که گفتۀ: (وایمالله) مانند گفتۀ: (وحق الله) است و در صورت اطلاق سوگند است.
۳- سعدسگوید که رسولخداصفرمود:
«وَالَّذِي نَفسِی بِيَدِهِ»«سوگند به کسی که جان من در دست او است».
و ابوقتاده گوید: ابوبکرسبه نزد حضرتصمیگفت: «لاَهَا اللَّهِ، هرگاه که گفته میشود: وَاللَّهِ وَبِاللَّهِ وَتَاللَّهِ».
جابربن سمرهسگوید که رسولخداصفرمود: «هرگاه قیصر هلاک گردد بعد از او قیصری دیگر نخواهد بود و هرگاه کسری هلاک گردد بعد از او کسرایی دیگر وجود نخواهد داشت. به خدایی که جان من در دست او است گنجینههای قیصر و کسری را در راه خدا اتفاق خواهید کرد». (بخاری).
ابنحجر گوید: سه حرف واو، باء و تاء، حرف قسم بوده و در مواضع متعدد در قرآن قسم با واو و باء آمده و با تاء نیز در چند آیه آمده است:
﴿قَالُواْ تَٱللَّهِ لَقَدۡ ءَاثَرَكَ ٱللَّهُ عَلَيۡنَا﴾[یوسف: ۹۱].
«گفتند: [سوگند] به خداوند، که خداوند تو را بر ما برترى داده است»
﴿وَتَٱللَّهِ لَأَكِيدَنَّ أَصۡنَٰمَكُم﴾[الأنبیاء: ۵۷].
«و [سوگند] به خداوند [در حقّ] بتانتان تدبیرى خواهم اندیشید»
و بعضی از آیات دیگر. این، قول جمهور و قول مشهور از شافعی است.
و از شافعی نقل شده که قسم با تاء، صریح نیست، چون اکثر مردم معنی آن را نمیدانند، و ایمان مختص به عرف میباشند.
۴- ابوهریرهسگوید که سوگند رسول خداص: «لا واستغفرالله»بود. (ابنماجه).
بیضاوی در تفسیر حدیث گفته که این بدان معنی است: اگر امر بر خلاف آن باشد من از خدا آمرزش میطلبم، و آن سوگند نیست و از لحاظ اینکه کلام مؤکد است با سوگند تشابه دارد و به همین خاطر سوگند نام برده میشود.
و به گفتۀ طیبی، موجه آن است گفته شود: حرف واو در «واستغفرالله» برای عطف بر محذوفی که «اقسم بالله» است آمده و کلۀ «لا» زائده و برای تأکید است یا برای رد کلام قبلی است.