۷- نهی از شهادت ستمگرانه
۱- نعمان بنبشیرسگوید: مادرم از پدرم خواست چیزی از اموالش را به من ببخشد، پدرم خواستۀ او را پذیرفت و مقداری از اموالش را به من بخشید، مادرم گفت: تا رسولخداصرا بر این کار شاهد نگیری راضی نمیشود، لذا پدرم دست مرا گرفت که هنوز نوجوان بودم، و به نزد رسولخداصبرد و عرض کرد: مادر این پسرم (دختر رواحه) از من خواسته مقداری از اموال خودم را به او ببخشم، فرمود: آیا فرزندان دیگر دارید؟ گفت: بله، فرمود: به من نشان بده، به او نشان دادم، رسولخداصآنگاه فرمود: مرا بر ستم شاهد مگردان. و در روایتی دیگر فرمود: من بر ستم شهادت نمیدهم. (روایت از بخاری).
۲- عمران به حصینسگوید که: رسولخداصفرمود: «بهترین زمان، زمان من است بعد از آن قرن دوم، و بعد از آن قرن سوم». عمران گوید: نمیدانم رسولخداصبعد از قرن خودش، دو قرن دیگر ذکر کرد یا سه قرن دیگر، سپس فرمود: «بعد از شما کسانی خواهند آمد که خیانت پیشه بوده و امانت را نگه نمیدارند، و شهادت میدهند بدون اینکه از آنان درخواست شهادت بشود، و نذر میکنند، و بدان وفا نمینمایند، و در میان آنان چاقی پیدا میشود». (روایت از بخاری)
۳- عبدالله بن مسعودسگوید که: رسولخداصفرمود: «بهترین مردم، کسانی هستند که در قرن من زندگی میکنند، بعد از آن قرن دوم و بعد از آن، قرن سوم. بعد از آن، اقوامی خواهد آمد شهادت را قبل از سوگند و سوگند را قبل از شهادت خواهند گفت».
ابراهیم گوید: «و ما را بر شهادت و عهد میزدند». (روایت از بخاری).
ابن حجر در تفسیر آن گفته است: شاید منظور از آن، تحمل شهادت بدون وادار کردن به آن، و اداء آن بدون درخواست آن باشد، و احتمال دوم نزدیکتر است، ولی حدیثی که مسلم روایت کرده است با احتمال دوم تعارض دارد که فرموده: «آیا بهترین شاهدان را به شما خبر ندهم؟ کسی است که شهادت را قبل از درخواست آن ادا کند».
علماء در ترجیح آن اختلاف نظر دارند: ابن عبدالبر، تمایل به ترجیح حدیث زیدبن خالد که مسلم آن را روایت کرده است دارد؛ به دلیل اینکه راوی آن اهل مدینه است و روایت اهل مدینه مقدم بر روایت اهل عراق است و چندان مبالغه کرده که زعم کرده حدیث عمران بدون اصل و اساس است.
ولی دیگران تمایل به ترجیح حدیث عمران دارند، زیرا بخاری و مسلم بر آن اتفاق داشته ولی حدیث زید بن خالد تنها از راه مسلم روایت گردیده است.
گروهی نیز سعی کردهاند میان دو حدیث، جمع قائل شوند و با چند جوابی در رفع تعارض اقدام کردهاند:
اول؛ منظور از حدیث زیدبن خالد شهادت برای اثبات حقوق کسی است که خود از آن خبر نداشته و او را از آن حقوق باخبر مینماید، یا اینکه شخص دارای حقوق بر آن آگاه بوده منتهی فوت کرده و وارثانی از خود به جای میگذارد و شخص شاهد برای ادای آن به نزد ورثه یا نماینده و سخنگوی ایشان آمده و گواهی خود را ادا میکند و این بهترین جوابهاست و یحیی بن سعید استاد امام مالک و خود امام مالک و غیر آن دو، اینگونه جواب دادهاند.
دوم؛ منظور از آن، شهادت حسبه است و شهادت حسبه تنها تعلق به حقوق آدمیان ندارد بلکه مواردی که حق الله بوده یا شائبۀ آن دارد نیز به آن تعلق دارد، مانند: عتاق، وقف، وصیت عامه، عده، طلاق، حدود و امثال آن و خلاصه، منظور از حدیث عبدالله بن مسعود، شهادت در حقوق آدمیان بوده و مراد از حدیث زیدبن خالد، شهاد در حقوق الله است.
سوم؛ منظور از آن، مبالغه در اجابت برای ادای آن است گویی به خاطر شدت آمادگی او برای ادای شهادت، قبل از اینکه از او تقاضا شود آن را ادا کرده است.