باب (۴): دربارهی حرام و این سخن الله متعال که میفرماید: +يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ_یعنی ای پیامبر! چرا آنچه را که الله متعال برایت حلال ساخته است، حرامش میکنی؟
۸۵۲- عن ابْنِ عَبَّاسٍ بقَالَ: إِذَا حَرَّمَ الرَّجُلُ عَلَيْهِ امْرَأَتَهُ فَهِيَ يَمِينٌ يُكَفِّرُهَا، وَقَالَ: لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ ص أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ. (م/۱۴٧۳)
ترجمه: ابن عباس بمیگوید: اگر کسی همسرش را بر خود، حرام ساخت، این سخنش، سوگندی محسوب میشود که باید کفارهی آنرا بدهد. و افزود: رسول الله ص برای شما بهترین الگو است.
۸۵۳- عن عَائِشَةَ ب:أَنَّ النَّبِيَّ ص: كَانَ يَمْكُثُ عِنْدَ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ فَيَشْرَبُ عِنْدَهَا عَسَلاً، قَالَتْ: فَتَوَاطَيْتُ أَنَا وَحَفْصَةُ أَنَّ أَيَّتَنَا مَا دَخَلَ عَلَيْهَا النَّبِيُّ ص فَلْتَقُلْ: إِنِّي أَجِدُ مِنْكَ رِيحَ مَغَافِيرَ، أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ فَدَخَلَ عَلَى إِحْدَاهُمَا فَقَالَتْ ذَلِكَ لَهُ، فَقَالَ: «بَلْ شَرِبْتُ عَسَلاً عِنْدَ زَيْنَبَ بِنْتِ جَحْشٍ وَلَنْ أَعُودَ لَهُ». فَنَزَلَ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ﴾[التحریم: ۱] إِلَى قَوْلِهِ: ﴿إِن تَتُوبَآ﴾[التحریم: ۴] لِعَائِشَةَ وَحَفْصَةَ ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا﴾[التحریم: ۳] لِقَوْلِهِ بَلْ شَرِبْتُ عَسَلاً. (م/۱۴٧۴)
ترجمه: عایشه ل میگوید: نبی اکرم ص برای خوردن عسل، نزد زینب دختر جحش ل میرفت و آنجا میماند. من و حفصه توافق کردیم که هر گاه، رسول اللهصنزد هر یک از ما آمد، به او بگوید: از تو بوی مغافیر به مشام میآید؛ آیا مغافیر خوردهای؟ سپس رسول الله ص نزد یکی از آندو آمد. او هم همین چیز را به پیامبر اکرم ص گفت. رسول اکرم ص فرمود: «بلکه نزد زینب دختر جحش، عسل خوردهام و دوباره هرگز نمیخورم». در نتیجه، این آیات، نازل گردید: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ لِمَ تُحَرِّمُ مَآ أَحَلَّ ٱللَّهُ لَكَۖ﴾[التحریم: ۱]«ای پیامبر! چرا آنچه را که الله متعال برایت حلال کرده است، بر خود، حرام میکنی؟» و در ادامه، الله متعال خطاب به عایشه و حفصه ب فرمود: ﴿إِن تَتُوبَآ﴾[التحریم: ۴]«اگر بهسوی الله برگردید و توبه کنید، بهتر است...». و آنجا که الله متعال میفرماید: ﴿وَإِذۡ أَسَرَّ ٱلنَّبِيُّ إِلَىٰ بَعۡضِ أَزۡوَٰجِهِۦ حَدِيثٗا﴾[التحریم: ۳] «آنگاه که نبی اکرم ص با یکی از همسرانش رازی را در میان نهاد» اشاره به این سخن پیامبر اکرم ص دارد که فرمود: «بلکه عسل خوردهام».
۸۵۴- عَنْ عَائِشَةَ بقَالَتْ: كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يُحِبُّ الْحَلْوَاءَ وَالْعَسَلَ، فَكَانَ إِذَا صَلَّى الْعَصْرَ، دَارَ عَلَى نِسَائِهِ، فَيَدْنُو مِنْهُنَّ، فَدَخَلَ عَلَى حَفْصَةَ فَاحْتَبَسَ، عِنْدَهَا أَكْثَرَ مِمَّا كَانَ يَحْتَبِسُ، فَسَأَلْتُ عَنْ ذَلِكَ، فَقِيلَ لِي: أَهْدَتْ لَهَا امْرَأَةٌ مِنْ قَوْمِهَا عُكَّةً مِنْ عَسَلٍ، فَسَقَتْ رَسُولَ اللَّهِ ص مِنْهُ شَرْبَةً، فَقُلْتُ: أَمَا وَاللَّهِ لَنَحْتَالَنَّ لَهُ، فَذَكَرْتُ ذَلِكَ لِسَوْدَةَ، وَقُلْتُ: إِذَا دَخَلَ عَلَيْكِ فَإِنَّهُ سَيَدْنُو مِنْكِ، فَقُولِي لَهُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: لاَ، فَقُولِي لَهُ: مَا هَذِهِ الرِّيحُ؟ وَكَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَشْتَدُّ عَلَيْهِ أَنْ يُوجَدَ مِنْهُ الرِّيحُ، فَإِنَّهُ سَيَقُولُ لَكِ: سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ، فَقُولِي لَهُ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ، وَسَأَقُولُ ذَلِكِ لَهُ، وَقُولِيهِ أَنْتِ يَا صَفِيَّةُ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى سَوْدَةَ، قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: وَالَّذِي لاَ إِلَهَ إِلاَّ هُوَ لَقَدْ كِدْتُ أَنْ أُبَادِئَهُ بِالَّذِي قُلْتِ لِي وَإِنَّهُ لَعَلَى الْبَابِ، فَرَقًا مِنْكِ، فَلَمَّا دَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَكَلْتَ مَغَافِيرَ؟ قَالَ: «لاَ»، قَالَتْ: فَمَا هَذِهِ الرِّيحُ؟ قَالَ: «سَقَتْنِي حَفْصَةُ شَرْبَةَ عَسَلٍ». قَالَتْ: جَرَسَتْ نَحْلُهُ الْعُرْفُطَ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَيَّ قُلْتُ لَهُ مِثْلَ ذَلِكَ، ثُمَّ دَخَلَ عَلَى صَفِيَّةَ فَقَالَتْ بِمِثْلِ ذَلِكَ، فَلَمَّا دَخَلَ عَلَى حَفْصَةَ قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَلاَ أَسْقِيكَ مِنْهُ؟ قَالَ: «لاَ حَاجَةَ لِي بِهِ». قَالَتْ: تَقُولُ سَوْدَةُ: سُبْحَانَ اللَّهِ! وَاللَّهِ لَقَدْ حَرَمْنَاهُ، قَالَتْ: قُلْتُ لَهَا: اسْكُتِي. (م/۱۴٧۴)
ترجمه: عایشه ل میگوید: رسول الله ص عسل و شیرینی را دوست داشت. و هنگامیکه از نماز عصر برمیگشت، نزد همسرانش میرفت و با آنان، خوش و بِش مینمود. روزی، نزد حفصه دختر عمر رفت و بیش از حد معمول، نزد او ماند. علت را جویا شدم. گفتند: زنی از خویشاوندان حفصه، یک مشک عسل به او اهدا نموده است. پس او قدری از آن عسل را به رسول الله ص میدهد. با خود گفتم: سوگند به الله که حیلهای بکار خواهم برد؛ لذا موضوع را برای سوده دختر زمعه یادآوری کردم و به او گفتم: هنگامیکه رسول الله ص نزد تو آمد، حتما به تو نزدیک میشود. تو به او بگو: آیا مغافیر (صمغ گیاه بد بو) خوردهای؟ او به تو خواهد گفت: «خیر». پس به او بگو: این بویی که از تو به مشامام میرسد، چیست؟ او به تو خواهد گفت: «حفصه مقداری عسل به من داده است». پس به او بگو: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نمودهاند. من هم همین سخنان را به او خواهم گفت. تو هم ای صفیه! همین سخنان را به او بگو.
عایشه ل میگوید: سوده ل گفت: به الله سوگند، به محض اینکه رسول اللهصکنار دروازه ایستاد، از ترس تو، خواستم رشتهی کلام را بدست بگیرم و سخن بگویم.
به هر حال، هنگامیکه رسول الله ص به او نزدیک شد، سوده گفت: یا رسول الله! آیا مغافیر خوردهای؟ فرمود: «خیر». سوده گفت: پس این بویی که از تو به مشامام میرسد، چیست؟ فرمود: «حفصه، مقداری عسل به من داده است». سوده گفت: زنبورهای آن، از گل درخت مغافیر، تغذیه نمودهاند. هنگامیکه نزد من آمد، من هم همین سخنان را به او گفتم. و هنگامیکه نزد صفیه رفت، او نیز به ایشان، همین سخنان را گفت. پس زمانی که دوباره نزد حفصه رفت، حفصه گفت: یا رسول الله! آیا برایت قدری عسل نیاورم؟ فرمود: «نیازی به آن ندارم».
عایشه میگوید: سوده گفت: سوگند به الله که ما پیامبر اکرم ص را از آن عسل، محروم ساختیم. من گفتم: ساکت باش.