باب (۱) دربارهی عیادت بیماران
۴۵۱- عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عُمَرَ بأَنَّهُ قَالَ: كُنَّا جُلُوسًا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص إِذْ جَاءَهُ رَجُلٌ مِنْ الأَنْصَارِ، فَسَلَّمَ عَلَيْهِ، ثُمَّ أَدْبَرَ الأَنْصَارِيُّ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «يَا أَخَا الأَنْصَارِ كَيْفَ أَخِي سَعْدُ بْنُ عُبَادَةَ»؟ فَقَالَ: صَالِحٌ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «مَنْ يَعُودُهُ مِنْكُمْ»؟ فَقَامَ وَقُمْنَا مَعَهُ، وَنَحْنُ بِضْعَةَ عَشَرَ مَا عَلَيْنَا نِعَالٌ وَلاَ خِفَافٌ وَلاَ قَلاَنِسُ وَلاَ قُمُصٌ، نَمْشِي فِي تِلْكَ السِّبَاخِ حَتَّى جِئْنَاهُ، فَاسْتَأْخَرَ قَوْمُهُ مِنْ حَوْلِهِ، حَتَّى دَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص وَأَصْحَابُهُ الَّذِينَ مَعَهُ.(م/٩۲۵)
ترجمه: عبدالله بن عمر بمیگوید: ما نزد رسول الله ص نشسته بودیم که مردی از انصار خدمت ایشان آمد و سلام کرد و پس از اندکی، برگشت. رسول الله ص فرمود: «ای برادر انصاری! حال برادرم سعد بن عباده، چطور است»؟ او گفت: خوب است. رسول الله ص رو به خطاب به مردم فرمود: «چه کسی از شما به عیادت او میرود»؟ سپس پیامبر اکرم ص برخاست. ما نیز که ده نفر و اندی بودیم با وی بلند شدیم و بدون اینکه کفش، موزه، کلاه و پیراهن پوشیده باشیم، در این شوره زارها براه افتادیم تا اینکه به سعد رسیدیم. با دیدن ما، خویشاوندانش از اطراف او فاصله گرفتند تا رسول الله ص و یارانش که وی را همراهی میکردند، نزدیک او بنشینند.