ترجمه صحیح مسلم - جلد اول

فهرست کتاب

باب(۵۱): آغاز وحی به رسول الله ص

باب(۵۱): آغاز وحی به رسول الله ص

٧۳- عَنْ عُرْوَةَ بْنِ الزُّبَيْرِ: أَنَّ عَائِشَةَ زَوْجَ النَّبِيِّ ص أَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا قَالَتْ: كَانَ أَوَّلُ مَا بُدِئَ بِهِ رَسُولُ اللَّهِ ص مِنَ الْوَحْيِ الرُّؤْيَا الصَّادِقَةَ فِي النَّوْمِ، فَكَانَ لاَ يَرَى رُؤْيَا إِلاَّ جَاءَتْ مِثْلَ فَلَقِ الصُّبْحِ، ثُمَّ حُبِّبَ إِلَيْهِ الْخَلاَءُ، فَكَانَ يَخْلُو بِغَارِ حِرَاءٍ يَتَحَنَّثُ فِيهِ، وَهُوَ التَّعَبُّدُ، اللَّيَالِيَ أُوْلاَتِ الْعَدَدِ قَبْلَ أَنْ يَرْجِعَ إِلَى أَهْلِهِ، وَيَتَزَوَّدُ لِذَلِكَ، ثُمَّ يَرْجِعُ إِلَى خَدِيجَةَ فَيَتَزَوَّدُ لِمِثْلِهَا، حَتَّى فَجِئَهُ الْحَقُّ وَهُوَ فِي غَارِ حِرَاءٍ، فَجَاءَهُ الْمَلَكُ فَقَالَ: اقْرَأْ، قَالَ: «مَا أَنَا بِقَارِئٍ». قَالَ: «فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ، ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: اقْرَأْ، قَالَ: قُلْتُ مَا أَنَا بِقَارِئٍ، قَالَ: فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّانِيَةَ، حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ، ثُمَّ أَرْسَلَنِي، فَقَالَ: أَقْرَأْ، فَقُلْتُ: مَا أَنَا بِقَارِئٍ». قَالَ:«فَأَخَذَنِي فَغَطَّنِي الثَّالِثَةَ، حَتَّى بَلَغَ مِنِّي الْجَهْدَ، ثُمَّ أَرْسَلَنِي فَقَالَ: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥[العلق: ۱-۵] فَرَجَعَ بِهَا رَسُولُ اللَّهِ ص تَرْجُفُ بَوَادِرُهُ، حَتَّى دَخَلَ عَلَى خَدِيجَةَ فَقَالَ: «زَمِّلُونِي زَمِّلُونِي». فَزَمَّلُوهُ حَتَّى ذَهَبَ عَنْهُ الرَّوْعُ، ثُمَّ قَالَ لِخَدِيجَةَ: «أَيْ خَدِيجَةُ مَا لِي»؟ وَأَخْبَرَهَا الْخَبَرَ، قَالَ: «لَقَدْ خَشِيتُ عَلَى نَفْسِي». فقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: كَلاَّ أَبْشِرْ فَوَاللَّهِ لاَ يُخْزِيكَ اللَّهُ أَبَدًا، وَاللَّهِ إِنَّكَ لَتَصِلُ الرَّحِمَ، وَتَصْدُقُ الْحَدِيثَ، وَتَحْمِلُ الْكَلَّ، وَتَكْسِبُ الْمَعْدُومَ، وَتَقْرِي الضَّيْفَ، وَتُعِينُ عَلَى نَوَائِبِ الْحَقِّ، فَانْطَلَقَتْ بِهِ خَدِيجَةُ حَتَّى أَتَتْ بِهِ وَرَقَةَ بْنَ نَوْفَلِ ابْنِ أَسَدِ بْنِ عَبْدِ الْعُزَّى، وَهُوَ ابْنُ عَمِّ خَدِيجَةَ أَخِي أَبِيهَا، وَكَانَ امْرَأً تَنَصَّرَ فِي الْجَاهِلِيَّةِ، وَكَانَ يَكْتُبُ الْكِتَابَ الْعَرَبِيَّ وَيَكْتُبُ مِنَ الإِنْجِيلِ بِالْعَرَبِيَّةِ مَا شَاءَ اللَّهُ أَنْ يَكْتُبَ، وَكَانَ شَيْخًا كَبِيرًا قَدْ عَمِيَ، فَقَالَتْ لَهُ خَدِيجَةُ: أَيْ عَمِّ، اسْمَعْ مِنِ ابْنِ أَخِيكَ، قَالَ وَرَقَةُ بْنُ نَوْفَلٍ: يَا ابْنَ أَخِي مَاذَا تَرَى؟ فَأَخْبَرَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص خَبَرَ مَا رَآهُ، فَقَالَ لَهُ وَرَقَةُ: هَذَا النَّامُوسُ الَّذِي أُنْزِلَ عَلَى مُوسَى بن عُمرَان ص، يَا لَيْتَنِي فِيهَا جَذَعًا، يَا لَيْتَنِي أَكُونُ حَيًّا حِينَ يُخْرِجُكَ قَوْمُكَ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَوَ مُخْرِجِيَّ هُمْ»؟ قَالَ وَرَقَةُ: نَعَمْ! لَمْ يَأْتِ رَجُلٌ قَطُّ بِمَا جِئْتَ بِهِ إِلاَّ عُودِيَ، وَإِنْ يُدْرِكْنِي يَوْمُكَ أَنْصُرْكَ نَصْرًا مُؤَزَّرًا.(م/۱۶۰)

ترجمه: عروه بن زبیر روایت می‌گوید: عایشه صدیقه ل، همسر گرامی ‌رسول اکرم ص گفت: آغاز وحی به رسول الله ص به صورت رؤیای صادقانه در خواب بود. آنحضرت ص هر خوابی که می‌دید مانند روز روشن، تعبیر می‌شد. بعد از آن، رسول الله ص شیفته‌ی خلوت و گوشه نشینی گردید؛ به تنهایی به غار حرا می‌رفت و شبهای متعددی بدون اینکه نزد خانواده‌اش بیاید، درآنجا به عبادت می‌پرداخت و برای این مدت، توشه بر می‌داشت. بعد از آن، نزد خدیجه ل برمی‌گشت و برای شبهای متعدد دیگری توشه بر می‌داشت. تا اینکه در غار حراء به طور ناگهانی، بر او وحی شد؛ فرشته آمد و گفت: بخوان. رسول الله ص فرمود: «من خواندن نمی‌دانم». آنحضرت ص می‌گوید: «فرشته مرا گرفته و به اندازه‌ای فشار داد که من توان بیشتر از آن را نداشتم. سپس مرا رهاکرد و گفت: بخوان. گفتم: من خواندن نمی‌دانم». رسول الله ص می‌گوید: «برای بار دوم مرا گرفته و به اندازه‌ای فشار داد که تحمل بیشتر از آن را نداشتم. سپس مرا رها کرد و گفت: بخوان. گفتم: من خواندن نمی‌دانم. برای بار سوم مرا گرفته و تا جایی که توان داشتم، فشار داد. سرانجام مرا رها کرد و گفت: ﴿ٱقۡرَأۡ بِٱسۡمِ رَبِّكَ ٱلَّذِي خَلَقَ١ خَلَقَ ٱلۡإِنسَٰنَ مِنۡ عَلَقٍ٢ ٱقۡرَأۡ وَرَبُّكَ ٱلۡأَكۡرَمُ٣ ٱلَّذِي عَلَّمَ بِٱلۡقَلَمِ٤ عَلَّمَ ٱلۡإِنسَٰنَ مَا لَمۡ يَعۡلَمۡ٥[العلق: ۱-۵] «بخوان به نام پرودگارت، همان پرودگاری که تو را آفرید و انسان را از خون بسته آفرید. بخوان؛ پروردگارت بزرگوارتر و بخشنده‌تر است؛ همان پرودگاری که انسان را با قلم آموخت و چیزهایی به انسان آموخت که نمی‌دانست».

عایشه ل می‌گوید: بعد از این ماجرا، رسول الله ص با این آیات و قلبی لرزان نزد خدیجه ل رفت و فرمود: «مرا در جامه بپیچید، مرا در جامه بپیچید». آنها هم او را در جامه پیچیدند تا ترسش برطرف گردید. بعد از آن، رسول الله ص خطاب به خدیجه فرمود: «ای خدیجه! برایم چه حادثه‌ای اتفاق افتاده است»؟ و او را از ماجرا مطلع ساخت. آنگاه فرمود: «واقعاً احساس خطر نمودم». خدیجه ل گفت: هرگز چنین نیست. من تو را مژده می‌دهم. سوگند به الله که الله متعال هرگز تو را رسوا نخواهد کرد؛ تو به خویشاوندان، نیکی و احسان می‌کنی، به درمانده‌ها کمک می‌کنی، به فقرا یاری می‌رسانی، مهمان نوازی می‌کنی و ازحق، حمایت و پشتیبانی می‌کنی.

بعد از این سخنان، خدیجه ل آنحضرت ص را نزد پسر عمویش ؛ورقه بن نوفل بن اسد بن عبدالعزی؛ برد. ورقه در دوران جاهلیت، نصرانی شده بود و به زبان عربی، نامه می‌نوشت. همچنین چیزهای زیادی از انجیل به زبان عربی می‌نوشت. قابل یاد آوری است که وی پیرمردی کهنسال بود و بینایی‌اش را از دست داده بود.

خدیجه ل به او گفت: ای عمویم! [۲۵]گوش کن و ببین برادرزاده‌ات چه می‌گوید. ورقه گفت: ای برادرزاده‌ام! چه می‌بینی؟ رسول الله ص آنچه را که دیده بود، برایش بیان کرد. ورقه گفت: این همان فرشته‌ای است که بر موسی بن عمران نازل شده است. ای کاش! من جوان بودم و تا آن روزهایی که قومت تو را بیرون می‌کنند، زنده می‌ماندم. رسول الله ص فرمود: «آیا آنها مرا بیرون می‌کنند»؟! ورقه گفت: آری، هرکس، پیامی‌مانند پیام تو آورده است، با وی دشمنی شده است. ولی اگر من آنروز را دریابم به تو کمک شایانی خواهم نمود.

٧۴- عَنْ يَحْيَى قَالَ: سَأَلْتُ أَبَا سَلَمَةَ: أَيُّ الْقُرْآنِ أُنْزِلَ قَبْلُ؟ قَالَ: يَا أَيُّهَا الْمُدَّثِّرُ، فَقُلْتُ: أَوْ ﴿ٱقۡرَأ؟ فَقَالَ: سَأَلْتُ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ: أَيُّ الْقُرْآنِ أُنْزِلَ قَبْلُ؟ قَالَ: ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١فَقُلْتُ: أَوْ ﴿ٱقۡرَأ؟ قَالَ جَابِرٌ: أُحَدِّثُكُمْ مَا حَدَّثَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ: «جَاوَرْتُ بِحِرَاءٍ شَهْرًا، فَلَمَّا قَضَيْتُ جِوَارِي نَزَلْتُ فَاسْتَبْطَنْتُ بَطْنَ الْوَادِي، فَنُودِيتُ، فَنَظَرْتُ أَمَامی‌وَخَلْفِي وَعَنْ يَمِينِي وَعَنْ شِمَالِي فَلَمْ أَرَ أَحَدًا، ثُمَّ نُودِيتُ، فَنَظَرْتُ فَلَمْ أَرَ أَحَدًا، ثُمَّ نُودِيتُ، فَرَفَعْتُ رَأْسِي فَإِذَا هُوَ عَلَى الْعَرْشِ فِي الْهَوَاءِ، يَعْنِي جِبْرِيلَ عَلَيْهِ السَّلاَم، فَأَخَذَتْنِي رَجْفَةٌ شَدِيدَةٌ، فَأَتَيْتُ خَدِيجَةَ فَقُلْتُ: دَثِّرُونِي، فَدَثَّرُونِي، فَصَبُّوا عَلَيَّ مَاءً، فَأَنْزَلَ اللَّهُ : ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣[المدثر: ۱-۳].

ترجمه: یحیی می‌گوید: از ابوسلمه س پرسیدم: نخستین آیاتی که از قران کریم نازل شده‌اند، کدام‌اند؟ جواب داد: آیات سوره‌ی مدّثر هستند. گفتم: یا آیات سوره‌ی علق هستند؟ او گفت: من از جابر بن عبدالله س پرسیدم: نخستین آیاتی که از قران کریم نازل شده‌اند، کدام‌اند؟ جواب داد: آیات سوره‌ی مدّثر هستند: یا آیات سوره‌ی علق هستند؟ وی گفت: من سخنان رسول الله ص را برای شما نقل می‌کنم؛ آنحضرت ص فرمود: یک ماه در غار حراء اعتکاف نشستم. هنگامی‌که دوران اعتکافم به پایان رسید، پایین آمدم تا اینکه به داخل وادی [۲۶]رسیدم. در آنجا، ندا آمد. جلو، پشت سر، سمت راست و سمت چپم را نگاه کردم اما کسی را ندیدم. دوباره، ندا آمد. باز هم نگاه کردم ولی کسی را ندیدم. برای بار سوم، ندا آمد. سرم را بلند کردم؛ جبرییل را دیدم که در آسمان، بالای تخت، قرار دارد. از دیدن این صحنه، بشدت تکان خوردم و لرزیدم. آنگاه نزد خدیجه آمدم و گفتم: مرا بپوشید، مرا بپوشید. آنها مرا پوشاندند و مقداری آب رویم ریختند. آنگاه الله متعال این آیات را نازل فرمود:

﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلۡمُدَّثِّرُ١ قُمۡ فَأَنذِرۡ٢ وَرَبَّكَ فَكَبِّرۡ٣[المدثر: ۱-۳] «ای کسی که جامه بر سر کشیده‌ای! برخیز و بترسان. و پرودگارت را به عظمت و بزرگی یاد کن و لباست را پاک بگردان».

شرح: نخستین آیاتی که بر رسول الله ص نازل گردید، آیات اولیه‌ی سوره‌ی علق (اقرأ) هستند چنانچه در حدیث شماره‌ی (٧۳) بیان گرید بعد از آن، برای مدتی، وحی قطع گردید. بعد از انقطاع وحی، نخستین آیاتی که نازل شد، آیات سوره‌ی مدثر هستند که در این حدیث آمده است. قابل یاد آوری است که در الفاظ دیگر همین روایت، تصریح شده است که در این حدیث، صحبت از نخستین آیات بعد از انقطاع وحی است نه نخستین آیات به طور مطلق.

[۲۵] به خاطر احترام، او را عمو صدا زد و گرنه همان‌گونه که در اول حدیث آمده است، وی پسر عمویش می‌باشد. [۲۶] دره و رودخانه.