ترجمه صحیح مسلم - جلد اول

فهرست کتاب

باب (۱۱) انفاق بر تازه مسلمانان برای دلجویی آنان و صبر کسانی که از ایمانی قوی برخوردارند

باب (۱۱) انفاق بر تازه مسلمانان برای دلجویی آنان و صبر کسانی که از ایمانی قوی برخوردارند

۵۱۲- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س قَالَ: لَمَّا كَانَ يَوْمُ حُنَيْنٍ أَقْبَلَتْ هَوَازِنُ وَغَطَفَانُ وَغَيْرُهُمْ بِذَرَارِيِّهِمْ وَنَعَمِهِمْ، وَمَعَ النَّبِيِّ ص يَوْمَئِذٍ عَشَرَةُ آلاَفٍ، وَمَعَهُ الطُّلَقَاءُ، فَأَدْبَرُوا عَنْهُ حَتَّى بَقِيَ وَحْدَهُ، قَالَ: فَنَادَى يَوْمَئِذٍ نِدَاءَيْنِ لَمْ يَخْلِطْ بَيْنَهُمَا شَيْئًا، قَالَ: فَالْتَفَتَ عَنْ يَمِينِهِ فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ». فَقَالُوا: لَبَّيْكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَبْشِرْ نَحْنُ مَعَكَ، قَالَ: ثُمَّ الْتَفَتَ عَنْ يَسَارِهِ فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ». قَالُوا: لَبَّيْكَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ أَبْشِرْ نَحْنُ مَعَكَ، قَالَ: وَهُوَ عَلَى بَغْلَةٍ بَيْضَاءَ، فَنَزَلَ فَقَالَ: أَنَا عَبْدُ اللَّهِ وَرَسُولُهُ، فَانْهَزَمَ الْمُشْرِكُونَ، وَأَصَابَ رَسُولُ اللَّهِ ص غَنَائِمَ كَثِيرَةً، فَقَسَمَ فِي الْمُهَاجِرِينَ وَالطُّلَقَاءِ، وَلَمْ يُعْطِ الأَنْصَارَ شَيْئًا، فَقَالَتْ الأَنْصَارُ: إِذَا كَانَتْ الشِّدَّةُ فَنَحْنُ نُدْعَى، وَتُعْطَى الْغَنَائِمُ غَيْرَنَا، فَبَلَغَهُ ذَلِكَ، فَجَمَعَهُمْ فِي قُبَّةٍ فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ مَا حَدِيثٌ بَلَغَنِي عَنْكُمْ»؟ فَسَكَتُوا، فَقَالَ: «يَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ! أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ يَذْهَبَ النَّاسُ بِالدُّنْيَا وَتَذْهَبُونَ بِمُحَمَّدٍ تَحُوزُونَهُ إِلَى بُيُوتِكُمْ»؟ قَالُوا: بَلَى يَا رَسُولَ اللَّهِ رَضِينَا، قَالَ: فَقَالَ: «لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِيًا وَسَلَكَتْ الأَنْصَارُ شِعْبًا لأََخَذْتُ شِعْبَ الأَنْصَارِ».
قَالَ هِشَامٌ: فَقُلْتُ: يَا أَبَا حَمْزَةَ أَنْتَ شَاهِدٌ ذَاكَ؟ قَالَ وَأَيْنَ أَغِيبُ عَنْهُ؟
(م/۱۰۵٩)

ترجمه: انس بن مالک س می‌گوید: روز جنگ حنین، قبایل هوازن و غطفان و دیگران با فرزندان و حیواناتشان به میدان جنگ آمدند. قابل یادآوری است که در آن روز، ده هزار نفر نیز نبی اکرم ص را همراهی می‌کردند که آزادشدگان فتح مکه (تازه مسلمانان) نیز در میان آنان بودند؛ با وجود این، همه پشت کردند و رفتند تا جایی که رسول الله ص تنها ماند.

راوی می‌گوید: در آن روز، نبی اکرم ص دوبار ندا داد بدون اینکه در میان آنها، چیزی بگوید؛ نخست، پیامبر اکرم ص به سمت راستش نگاه کرد و فرمود: «ای انصار»! آنان جواب دادند: لبیک یا رسول الله! شما را مژده می‌دهیم که ما در کنار شما هستیم. بعد از آن، نبی اکرم ص به سمت چپش نگاه کرد و فرمود: «ای انصار»! آنان جواب دادند: لبیک یا رسول الله! شما را مژده می‌دهیم که ما در کنار شما هستیم.

راوی می‌گوید: آنگاه، پیامبر اکرم ص که بر قاطری سفید سوار بود، پایین آمد و فرمود: «من بنده و پیامبر الله هستم». سرانجام، مشرکین شکست خوردند و رسول الله ص غنایم زیادی بدست آورد و همه‌ی آنها را میان مهاجرین و تازه مسلمانانی که پیامبر آنان را آزاد اعلام نموده بود، تقسیم کرد و به انصار چیزی نداد. انصار گفتند: هنگام سختی ما فراخوانده شدیم ولی غنایم به دیگران داده می‌شوند!! این خبر به رسول اکرم ص رسید. رسول الله ص انصار را در خیمه‌ای جمع کرد و فرمود: «آیا شما راضی نیستید که مردم با مال و دنیا بروند و شما محمد را به خانه‌هایتان ببرید و در کنار خود، داشته باشید»؟ انصار عرض کردند: بلی، یا رسول الله! راضی شدیم. فرمود: «اگر همه‌ی مردم در یک وادی، حرکت کنند و انصار راه دیگری را در پیش گیرند، من به وادی انصار خواهم رفت».

هشام می‌گوید: من گفتم: ای ابوحمزه! (کنیه‌ی انس) شما در آنجا حضور داشتید؟ گفت: چگونه من در چنین صحنه‌هایی حضور ندارم.

۵۱۳- عَنْ رَافِعِ بْنِ خَدِيجٍ س قَالَ: أَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ ص أَبَا سُفْيَانَ بْنَ حَرْبٍ، وَصَفْوَانَ بْنَ أُمَيَّةَ، وَعُيَيْنَةَ بْنَ حِصْنٍ، وَالأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ، كُلَّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ، مِائَةً مِنْ الإِبِلِ، وَأَعْطَى عَبَّاسَ بْنَ مِرْدَاسٍ دُونَ ذَلِكَ، فَقَالَ عَبَّاسُ بْنُ مِرْدَاسٍ:

أَتَجْـعَلُ نَهْبِي وَنَهْبَ الْعُبَيْدِ
بَيْـنَ عُيَـيْـنَةَ وَالأَقْـرَعِ؟
فَمَـا كَانَ بَـدْرٌ وَلاَ حَابِسٌ
يَفُوقَانِ مِرْدَاسَ فِي الْـمَجْمَعِ
وَمَا كُنْتُ دُونَ امْرِئٍ مِنْهُـمَـا
وَمَنْ تَخْفِضْ الْيَوْمَ لاَ يُرْفَعِ

قَالَ: فَأَتَمَّ لَهُ رَسُولُ اللَّهِ ص مِائَةً. (م/۱۰۶۰)

ترجمه: رافع بن خدیج س می‌گوید: رسول الله ص به هر یک از ابوسفیان بن حرب، صفوان بن امیه، عینیه بن حصن و اقرع بن حابس، صد شتر، عطا نمود و به عباس بن مرداس کمتر از این عطا فرمود. عباس بن مِرداس گفت: آیا غنایم بدست آمده بوسیله‌ی من و اسبم ؛عُبید؛ را میان عینیه و اقرع تقسیم می‌نمایی؟ بدر و حابس (پدران آنان) در مجالس از مرداس (پدر من) بالاتر نبوده‌اند. من هم مردی پایین تر از آنان نیستم. وباید دانست که هر کس امروز، پایین بحساب آید، دیگر ارتقا پیدا نمی‌کند.

راوی می‌گوید: آنگاه رسول الله ص صد شتر را برایش کامل نمود یعنی به او نیز صد شتر عطا کرد.

۵۱۴- عن أَبَی سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قال: بَعَثَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ س إِلَى رَسُولِ اللَّه ص مِنْ الْيَمَنِ، بِذَهَبَةٍ فِي أَدِيمٍ مَقْرُوظٍ، لَمْ تُحَصَّلْ مِنْ تُرَابِهَا، قَالَ: فَقَسَمَهَا بَيْنَ أَرْبَعَةِ نَفَرٍ: بَيْنَ عُيَيْنَةَ بْنِ حِصْنٍ، وَالأَقْرَعِ بْنِ حَابِسٍ، وَزَيْدِ الْخَيْلِ، وَالرَّابِعُ إِمَّا عَلْقَمَةُ بْنُ عُلاَثَةَ وَإِمَّا عَامِرُ بْنُ الطُّفَيْلِ، فَقَالَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِهِ: كُنَّا نَحْنُ أَحَقَّ بِهَذَا مِنْ هَؤُلاَءِ، قَالَ: فَبَلَغَ ذَلِكَ النَّبِيَّ ص فَقَالَ: «أَلاَ تَأْمَنُونِي؟ وَأَنَا أَمِينُ مَنْ فِي السَّمَاءِ، يَأْتِينِي خَبَرُ السَّمَاءِ صَبَاحًا وَمَسَاءً».
قَالَ: فَقَامَ رَجُلٌ غَائِرُ الْعَيْنَيْنِ مُشْرِفُ الْوَجْنَتَيْنِ نَاشِزُ الْجَبْهَةِ كَثُّ اللِّحْيَةِ مَحْلُوقُ الرَّأْسِ مُشَمَّرُ الإِزَارِ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! اتَّقِ اللَّهَ، فَقَالَ: «وَيْلَكَ أَوَلَسْتُ أَحَقَّ أَهْلِ الأَرْضِ أَنْ يَتَّقِيَ اللَّهَ». قَالَ: ثُمَّ وَلَّى الرَّجُلُ فَقَالَ خَالِدُ بْنُ الْوَلِيدِ: يَا رَسُولَ اللَّهِ! أَلاَ أَضْرِبُ عُنُقَهُ؟ فَقَالَ: «لاَ، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ يُصَلِّي». قَالَ خَالِدٌ: وَكَمْ مِنْ مُصَلٍّ يَقُولُ بِلِسَانِهِ مَا لَيْسَ فِي قَلْبِهِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنِّي لَمْ أُومَرْ أَنْ أَنْقُبَ عَنْ قُلُوبِ النَّاسِ، وَلاَ أَشُقَّ بُطُونَهُمْ».
قَالَ: ثُمَّ نَظَرَ إِلَيْهِ وَهُوَ مُقَفٍّ، فَقَالَ: «إِنَّهُ يَخْرُجُ مِنْ ضِئْضِئِ هَذَا قَوْمٌ يَتْلُونَ كِتَابَ اللَّهِ رَطْبًا لاَ يُجَاوِزُ حَنَاجِرَهُمْ، يَمْرُقُونَ مِنْ الدِّينِ كَمَا يَمْرُقُ السَّهْمُ مِنْ الرَّمِيَّةِ». قَالَ: أَظُنُّهُ قَالَ: «لَئِنْ أَدْرَكْتُهُمْ لأَقْتُلَنَّهُمْ قَتْلَ ثَمُودَ».
(م/۱۰۶۴)

ترجمه: ابوسعید خدری س می‌گوید: علی بن ابی طالب س از یمن، یک قطعه طلای ناخالص را در چرمی‌ دباغی شده برای رسول الله ص فرستاد. پیامبر اکرم ص آنرا میان چهار نفر یعنی عیینه بن بدر، اقرع بن حابس، زید الخیل و علقمه یا عامر بن طفیل تقسیم نمود. مردی از یارانش گفت: ما نسبت به این طلا از اینها استحقاق بیشتری داریم. این خبر به رسول الله ص رسید. فرمود: «آیا شما مرا امین نمی‌دانید در حالی که من امین اهل آسمان هستم و صبح و شب، اخبار آسمان به من می‌رسد»؟ در این هنگام، مردی که چشمانش گود رفته بود و پیشانی و گونه‌های بر آمده‌ای داشت و ریش‌اش پر پشت و سرش تراشیده و ازارش بالا زده بود، برخاست و گفت: یا رسول الله! از الله بترس. پیامبر اکرم ص فرمود: «وای بر تو، آیا من مستحق‌ترین فرد روی زمین نیستم که از الله بترسم»؟

راوی می‌گوید: سپس، آن مرد، پشت کرد و رفت. خالد بن ولید گفت: یا رسول الله! آیا گردنش را نزنم؟ فرمود: «خیر، شاید او نماز می‌خواند». خالد گفت: بسیارند نماز گزارانی که به زبان، چیزی می‌گویند که در دل‌شان نیست. رسول الله ص فرمود: «من دستور ندارم که دل و درون مردم را بشکافم».

سپس رسول اکرم ص بسوی او که پشت کرده بود و می‌رفت، نگاه کرد و فرمود: «از نسل این مرد، کسانی بوجود می‌آیند که کتاب الله را بسیار خوب تلاوت می‌کنند ولی (تأثیر آن) از حنجره‌هایشان نمی‌گذرد و از دین، خارج می‌شوند آنگونه که تیر از هدف (شکار) خارج می‌شود».

راوی می‌گوید: گمان می‌کنم که فرمود: «اگر آنها را دریابم، مانند قوم ثمود به قتل می‌رسانم».