باب(۲٩) : مسح بر موزهها
۱۳۶- عَنْ هَمَّامٍ قَالَ: بَالَ جَرِيرٌ س ثُمَّ تَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ، فَقِيلَ: تَفْعَلُ هَذَا؟ فَقَالَ: نَعَمْ، رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص بَالَ، ثُمَّ تَوَضَّأَ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّيْهِ، قَالَ الأَعْمَشُ: قَالَ إِبْرَاهِيمُ :كَانَ يُعْجِبُهُمْ هَذَا الْحَدِيثُ، لأَِنَّ إِسْلاَمَ جَرِيرٍ كَانَ بَعْدَ نُزُولِ الْمَائِدَةِ.(م/۲٧۲)
ترجمه: همام میگوید: جریر بن عبدالله س ادرار کرد و وضو گرفت و بر موزههایش مسح کشید. مردم سؤال کردند: چرا چنین کردی؟ گفت: رسول الله ص را دیدم که ادرار نمود و وضو گرفت و بر موزههایش مسح کرد.
اعمش میگوید: ابراهیم میگفت: مردم این حدیث را پذیرفتند (و بر مسح موزهها، یقین نمودند) زیرا جریر بعد از نزول سورهی مائده، (نازل شدن روش وضو) مسلمان شده بود.
۱۳٧- عَنْ أَبِي وَائِلٍ قَالَ: كَانَ أَبُو مُوسَى يُشَدِّدُ فِي الْبَوْلِ، وَيَبُولُ فِي قَارُورَةٍ، وَيَقُولُ: إِنَّ بَنِي إِسْرَائِيلَ كَانَ إِذَا أَصَابَ جِلْدَ أَحَدِهِمْ بَوْلٌ قَرَضَهُ بِالْمَقَارِيضِ، فَقَالَ حُذَيْفَةُ: لَوَدِدْتُ أَنَّ صَاحِبَكُمْ لاِ يُشَدِّدُ هَذَا التَّشْدِيدَ، فَلَقَدْ رَأَيْتُنِي أَنَا وَرَسُولُ اللَّهِ ص نَتَمَاشَى، فَأَتَى سُبَاطَةً خَلْفَ حَائِطٍ، فَقَامَ كَمَا يَقُومُ أَحَدُكُمْ، فَبَالَ، فَانْتَبَذْتُ مِنْهُ، فَأَشَارَ إِلَيَّ، فَجِئْتُ فَقُمْتُ عِنْدَ عَقِبِهِ حَتَّى فَرَغَ. (م/۲٧۳)
ترجمه: ابو وائل میگوید: ابو موسی دربارهی ادرار بسیار سخت گیری مینمود. به همین خاطر، داخل شیشهای ادرار میکرد و میگفت: اگر ادراری روی پوست بنی اسرائیل میریخت، آنرا با قیچی قطع میکردند. حذیفه س گفت: ای کاش! دوست شما اینقدر سخت گیری نمینمود. من و رسول الله ص قدم میزدیم. آنحضرت جپشت یک دیوار، کنار زباله دان قومیرفت و مانند ایستادن شما ایستاد و ادرار نمود. من از ایشان فاصله گرفتم. رسول اکرم ص به من اشاره کرد که نزدیک بیا. من آمدم و پشت سر ایشان ایستادم تا اینکه کارش تمام شد.
و در روایتی دیگر، آمده است که حذیفه س فرمود: سپس آنحضرت ص وضو گرفت و بر موزههایش مسح نمود.
«قابل یاد آوری است که به علت ضرورت، ایستاده ادرار کردن، اشکالی ندارد. و علما میگویند: ایستاده ادرار نمودن رسول الله ص به سبب عذری از قبیل درد کمر یا کثیف بودن محل و عدم امکان نشستن بوده است. وگر نه، در احادیث متعددی از ادرار کردن ایستاده، نهی شده است».
۱۳۸- عَنْ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِيِّ ص ذَاتَ لَيْلَةٍ فِي مَسِيرٍ فَقَالَ لِي: أَمَعَكَ مَاءٌ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، فَنَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ، فَمَشَى حَتَّى تَوَارَى فِي سَوَادِ اللَّيْلِ، ثُمَّ جَاءَ، فَأَفْرَغْتُ عَلَيْهِ مِنَ الإِدَاوَةِ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ، وَعَلَيْهِ جُبَّةٌ مِنْ صُوفٍ، فَلَمْ يَسْتَطِعْ أَنْ يُخْرِجَ ذِرَاعَيْهِ مِنْهَا حَتَّى أَخْرَجَهُمَا مِنْ أَسْفَلِ الْجُبَّةِ، فَغَسَلَ ذِرَاعَيْهِ وَمَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ أَهْوَيْتُ لأَِنْزِعَ خُفَّيْهِ فَقَالَ: «دَعْهُمَا فَإِنِّي أَدْخَلْتُهُمَا طَاهِرَتَيْن». وَمَسَحَ عَلَيْهِمَا. (م/۲٧۴)
ترجمه: مغیره بن شعبه س میگوید: شبی، در یکی از راهها همراه رسول اکرم ص بودم که فرمود: «آیا آب با شما هست»؟ گفتم: بلی. رسول اکرم ص از سواریاش پیاده شد و آنقدر رفت که در تاریکی شب، پنهان گردید. سپس آمد. من از آفتابه آب ریختم و رسول الله ص صورتش را شست و چون جبّهای پشمی به تن داشت و نتوانست دستهایش را از آن بیرون بیاورد، دستهایش را از زیر جبه بیرون آورد و شست و سرش را مسح کرد. من سرم را پایین آوردم تا موزههایش را بیرون بیاورم، آنحضرت ص فرمود: «بگذار؛ زیرا من وضو داشتم که آنها را پوشیدم». و بر آنها مسح نمود.