باب(۵۸): اگر از شخصی، داخل مسجد، بوی پیاز و سیر به مشام رسید، باید از مسجد، اخراج گردد
۲۵۳- عَنْ مَعْدَانَ ابْنِ أَبِي طَلْحَةَ: أَنَّ عُمَرَ بْنَ الْخَطَّابِ س خَطَبَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ فَذَكَرَ نَبِيَّ اللَّهِ ص، وَذَكَرَ أَبَا بَكْرٍ س، قَالَ: إِنِّي رَأَيْتُ كَأَنَّ دِيكًا نَقَرَنِي ثَلاَثَ نَقَرَاتٍ، وَإِنِّي لاَ أُرَاهُ إِلاَّ حُضُورَ أَجَلِي، وَإِنَّ أَقْوَامًا يَأْمُرُونَنِي أَنْ أَسْتَخْلِفَ، وَإِنَّ اللَّهَ لَمْ يَكُنْ لِيُضَيِّعَ دِينَهُ وَلاَ خِلاَفَتَهُ، وَلاَ الَّذِي بَعَثَ بِهِ نَبِيَّهُ ص فَإِنْ عَجِلَ بِي أَمْرٌ فَالْخِلاَفَةُ شُورَى بَيْنَ هَؤُلاَءِ السِّتَّةِ الَّذِينَ تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَهُوَ عَنْهُمْ رَاضٍ، وَإِنِّي قَدْ عَلِمْتُ أَنَّ أَقْوَامًا يَطْعَنُونَ فِي هَذَا الأَمْرِ، أَنَا ضَرَبْتُهُمْ بِيَدِي هَذِهِ عَلَى الإِسْلاَمِ، فَإِنْ فَعَلُوا ذَلِكَ فَأُولَئِكَ أَعْدَاءُ اللَّهِ الْكَفَرَةُ الضُّلاَّلُ، ثُمَّ إِنِّي لاَ أَدَعُ بَعْدِي شَيْئًا أَهَمَّ عِنْدِي مِنَ الْكَلاَلَةِ مَا رَاجَعْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص فِي شَيْءٍ مَا رَاجَعْتُهُ فِي الْكَلاَلَةِ، وَمَا أَغْلَظَ لِي فِي شَيْءٍ مَا أَغْلَظَ لِي فِيهِ، حَتَّى طَعَنَ بِإِصْبَعِهِ فِي صَدْرِي، فَقَالَ: «يَا عُمَرُ أَلاَ تَكْفِيكَ آيَةُ الصَّيْفِ الَّتِي فِي آخِرِ سُورَةِ النِّسَاءِ». وَإِنِّي إِنْ أَعِشْ أَقْضِ فِيهَا بِقَضِيَّةٍ يَقْضِي بِهَا مَنْ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ وَمَنْ لاَ يَقْرَأُ الْقُرْآنَ، ثُمَّ قَالَ: اللَّهُمَّ إِنِّي أُشْهِدُكَ عَلَى أُمَرَاءِ الأَمْصَارِ، وَإِنِّي إِنَّمَا بَعَثْتُهُمْ عَلَيْهِمْ، لِيَعْدِلُوا عَلَيْهِمْ وَلِيُعَلِّمُوا النَّاسَ دِينَهُمْ وَسُنَّةَ نَبِيِّهِمْ ص، وَيَقْسِمُوا فِيهِمْ فَيْئَهُمْ، وَيَرْفَعُوا إِلَيَّ مَا أَشْكَلَ عَلَيْهِمْ مِنْ أَمْرِهِمْ، ثُمَّ إِنَّكُمْ أَيُّهَا النَّاسُ تَأْكُلُونَ شَجَرَتَيْنِ، لاَ أَرَاهُمَا إِلا خَبِيثَتَيْنِ، هَذَا الْبَصَلَ وَالثُّومَ، لَقَدْ رَأَيْتُ رَسُولَ اللَّهِ ص إِذَا وَجَدَ رِيحَهُمَا مِنَ الرَّجُلِ فِي الْمَسْجِدِ أَمَرَ بِهِ فَأُخْرِجَ إِلَى الْبَقِيعِ، فَمَنْ أَكَلَهُمَا فَلْيُمِتْهُمَا طَبْخًا. (م/۵۶٧)
ترجمه: معدان بن ابی طلحه میگوید: عمر بن خطاب س روز جمعه، سخنرانی نمود و از رسول الله ص و ابوبکر س سخن به میان آورد وگفت: من خواب دیدم که خروسی سه بار مرا منقار زد. فکر میکنم تنها تعبیرش فرارسیدن مرگم میباشد. بعضی از من میخواهند تا جانشینی تعیین کنم؛ من میدانم که الله هیچ یک از دین و خلافت و رسالت پیامبرش را ضایع نمیگرداند. اگر مرگم زود فرا رسید پس در مورد خلافت این شش نفر (عثمان، علی ، طلحه ، زبیر، سعد بن ابی و قاص و عبدالرحمن بن عوف) با یکدیگر به مشوره میپردازند. آن شش نفری که رسول الله ص از دنیا رفت در حالی که از آنها راضی و خشنود بود. من اطلاع یافتهام همان افرادی که من آنها را با این دست خودم به خاطر اسلام، کتک زدهام، هم اکنون در امر خلافت، زبان بدگویی گشودهاند؛ اگر چنین کنند، کافر، دشمن الله و گمراه خواهند بود.
من هیچ مسئلهای مهمتر از مسئلهی کلاله، بعد از خودم، نمیگذارم و در هیچ مسئلهای به اندازهی مسئلهی کلاله به رسول الله ص مراجعه نکردم. همچنین رسول الله ص در هیچ مسئلهای به اندازهی مسئلهی کلاله با من تند صحبت نکرد طوریکه با انگشتش به سینهام زد و فرمود: «ای عمر! آیا آیهی صیف (آیهای که در تابستان نازل شد)، که در آخر سورهی نساء است، برایت کافی نیست»؟ اگر حیاتی باقی باشد در مورد کلاله، فیصلهای خواهم کرد که همهی مردم، چه کسانیکه قرآن میخوانند وچه کسانی که قران نمیخوانند، آنرا بپذیرند.
بار الها! من تو را بر فرمانداران شهرها گواه میگیرم؛ من آنها را فرستادهام تا با مردم به عدالت رفتار کنند و به مردم، دین و سنت پیامبرشان را بیاموزند و غنایم و مالیات را میان آنان تقسیم کنند و اگر در کارشان دچار مشکلی شدند، به من ابلاغ نمایند.
و در پایان، شما ای مردم! دو گیاه پیاز و سیر را میخورید که من آنها را ناپاک میدانم. رسول الله ص را دیدم که اگر بوی آنها را در داخل مسجد از شخصی، احساس مینمود، دستور میداد تا آن شخص را از مسجد بیرون کنند و به بقیع ببرند. پس هر کس میخواهد سیر و پیاز بخورد، آنها را بپزد تا بویشان از بین برود.