باب(۶۰): بیرون آمدن یکتا پرستان از آتش
۸٧- عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الْخُدْرِيِّ س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَمَّا أَهْلُ النَّارِ الَّذِينَ هُمْ أَهْلُهَا، فَإِنَّهُمْ لاَ يَمُوتُونَ فِيهَا وَلاَ يَحْيَوْنَ، وَلَكِنْ نَاسٌ أَصَابَتْهُمُ النَّارُ بِذُنُوبِهِمْ- أَوْ قَالَ: بِخَطَايَاهُمْ- فَأَمَاتَهُمْ إِمَاتَةً حَتَّى إِذَا كَانُوا فَحْمًا أُذِنَ بِالشَّفَاعَةِ، فَجِيءَ بِهِمْ ضَبَائِرَ ضَبَائِرَ، فَبُثُّوا عَلَى أَنْهَارِ الْجَنَّةِ، ثُمَّ قِيلَ: يَا أَهْلَ الْجَنَّةِ أَفِيضُوا عَلَيْهِمْ، فَيَنْبُتُونَ نَبَاتَ الْحِبَّةِ تَكُونُ فِي حَمِيلِ السَّيْلِ». فَقَالَ رَجُلٌ مِنَ الْقَوْمِ: كَأَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَدْ كَانَ بِالْبَادِيَةِ. (م/۱۸۵)
ترجمه: ابوسعید خدری س میگوید: رسول الله ص فرمود: «جهنمیان (کفار) که اهل واقعی جهنم هستند، نه میمیرند و نه زنده میشوند (میان مرگ و زندگی بسر میبرند). اما کسانی (مسلمانان گناهکار) که به سبب گناهان و یا اشتباهاتشان به جهنم رفتهاند (پس از اینکه مدتی عذاب داده میشوند) الله متعال آنها را میمیراند تا اینکه تبدیل به زغال میشوند. در این هنگام، اجازهی شفاعت داده میشود. بعد از آن، آنها را گروه گروه میآورند و بر نهرهای بهشت پخش مینمایند. سپس میگویند: ای بهشتیان! آب حیات بر آنها بریزید. پس آنها مانند دانهای که در گل و لای رودخانه میروید، زنده میشوند». در این هنگام، مردی از میان مردم گفت: گویا رسول اکرم ص در صحرا زندگی کرده است. یعنی ویژگی روییدن دانه را در گل و لای رودخانه به خوبی میدانست که خیلی سریع میروید و طراوت و شادابی خاصی دارد.
۸۸- عَنْ أَنَسٍ عَنِ ابْنِ مَسْعُودٍ ب: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: «آخِرُ مَنْ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ رَجُلٌ، فَهْوَ يَمْشِي مَرَّةً، وَيَكْبُو مَرَّةً، وَتَسْفَعُهُ النَّارُ مَرَّةً، فَإِذَا مَا جَاوَزَهَا الْتَفَتَ إِلَيْهَا فَقَالَ: تَبَارَكَ الَّذِي نَجَّانِي مِنْكِ، لَقَدْ أَعْطَانِي اللَّهُ شَيْئًا مَا أَعْطَاهُ أَحَدًا مِنَ الأَوَّلِينَ وَالآخِرِينَ، فَتُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ الشَّجَرَةِ فَلأَسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، فَيَقُولُ اللَّهُ ﻷ: يَا ابْنَ آدَمَ لَعَلِّي إِنَّ أَعْطَيْتُكَهَا سَأَلْتَنِي غَيْرَهَا؟ فَيَقُولُ: لاَ يَا رَبِّ، وَيُعَاهِدُهُ أَنْ لا َيَسْأَلَهُ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ تَعَالَی يَعْذِرُهُ، لأَِنَّهُ يَرَى مَا لاَ صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا، وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الأُولَى، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ لأَِشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، وَأَسْتَظِلَّ ِبظِلِّهَا، لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ، أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا؟ قَالَ : بَلَی يا رَبِّ، هَذا لا أَسأَلُکَ غَيرها، فَيَقُولُ: لَعَلِّي إِنْ أَدْنَيْتُكَ مِنْهَا تَسْأَلُنِي غَيْرَهَا؟ فَيُعَاهِدُهُ أَنْ لاَ يَسْأَلَهُ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ يَعْذِرُهُ لأَِنَّهُ يَرَى مَا لاَ صَبْرَ لَهُ عَلَيْهِ، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا فَيَسْتَظِلُّ بِظِلِّهَا وَيَشْرَبُ مِنْ مَائِهَا، ثُمَّ تُرْفَعُ لَهُ شَجَرَةٌ عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ، هِيَ أَحْسَنُ مِنَ الأُولَيَيْنِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ أَدْنِنِي مِنْ هَذِهِ لأَِسْتَظِلَّ بِظِلِّهَا، وَأَشْرَبَ مِنْ مَائِهَا، لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ أَلَمْ تُعَاهِدْنِي أَنْ لاَ تَسْأَلَنِي غَيْرَهَا قَالَ: بَلَى يَا رَبِّ، هَذِهِ لاَ أَسْأَلُكَ غَيْرَهَا، وَرَبُّهُ يَعْذِرُهُ لأَِنَّهُ يَرَى مَا لاَ صَبْرَ لَهُ عَلَيْهَا، فَيُدْنِيهِ مِنْهَا، فَإِذَا أَدْنَاهُ مِنْهَا فَيَسْمَعُ أَصْوَاتَ أَهْلِ الْجَنَّةِ، فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، أَدْخِلْنِيهَا، فَيَقُولُ: يَا ابْنَ آدَمَ مَا يَصْرِينِي مِنْكَ؟ أَيُرْضِيكَ أَنْ أُعْطِيَكَ الدُّنْيَا وَمِثْلَهَا مَعَهَا؟ قَالَ: يَا رَبِّ، أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ». فَضَحِكَ ابْنُ مَسْعُودٍ، فَقَالَ: أَلاَ تَسْأَلُونِي مِمَّ أَضْحَكُ؟ فَقَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ؟ قَالَ: هَكَذَا ضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ص، فَقَالُوا: مِمَّ تَضْحَكُ يَا رَسُولَ اللَّهِ؟ قَالَ: «مِنْ ضِحْكِ رَبِّ الْعَالَمِينَ حِينَ قَالَ: أَتَسْتَهْزِئُ مِنِّي وَأَنْتَ رَبُّ الْعَالَمِينَ؟ فَيَقُولُ: إِنِّي لا أَسْتَهْزِئُ مِنْكَ، وَلَكِنِّي عَلَى مَا أَشَاءُ قَادِرٌ». (م/۱۸٧)
ترجمه: انس س از ابن مسعود س روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «آخرین شخصی که وارد بهشت میشود، مردی است که گاهی راه میرود و گاهی به چهره به زمین میافتد و گاهی، آتش چهرهاش را میسوزاند. هنگامیکه از جهنم عبور میکند، بهسوی آن نگاه میکند و میگوید: پاک و بلند مرتبه است ذاتی که مرا از تو نجات داد. الله به من چیزی عنایت فرمود که به هیچ یک از انسانها عنایت نفرموده است. آنگاه درختی را از دور میبیند و میگوید: پرودگارا! مرا به این درخت نزدیک گردان تا در سایهی آن بنشینیم و از آب آن بنوشم. الله میفرماید: ای فرزند آدم! شاید اگر این خواستهات را برآروده نمایم، چیز دیگری طلب نمایی؟ وی میگوید: نه ای پروردگارم! و تعهد میدهد که چیز دیگری درخواست ننماید. البته الله وی را معذور میداند زیرا او چیزهایی را میبیند که نمیتواند در برابر آنها صبر نماید. خلاصه اینکه الله متعال او را به آن درخت نزدیک مینماید و وی در سایهی درخت مینشیند و از آب آن مینوشد. اما بار دیگر، درختی بهتر از درخت اول، برایش نمایان میشود. پس میگوید: پرودگارم! مرا به این درخت نزدیک گردان تا از آب آن بنوشم و در سایهی آن بنشینم؛ چیز دیگری از تو درخواست نخواهم کرد. الله متعال میفرماید: ای فرزند آدم! آیا تعهد نکردی که درخواست دیگری نکنی؟ شاید اگر تو را به آن درخت نزدیک گردانم، درخت دیگری درخواست نمایی. وی به الله تعهد میدهد که درخت دیگری درخواست ننماید. البته الله متعال او را معذور میداند؛ زیرا او چیزی را میبیند که در برابر آن نمیتواند صبر نماید. سرانجام، الله او را به آن درخت نزدیک مینماید. وی در سایهاش مینشیند و از آبش مینوشد. سپس او از دور درختی را کنار دروازهی بهشت میبیند که از درخت اول بهتر است. میگوید: پرودگارم! مرابه این درخت نزدیک گردان تا در سایهی آن بنشینم و از آب آن بنوشم؛ چیزی دیگر درخواست نمیکنم. الله متعال میگوید: ای فرزند آدم! آیا تعهد نکردی که درخواست دیگری نکنی؟ میگوید: بلی، ای پرودگار! بجز این، درخواست دیگری نخواهم کرد. البته پرودگارش او را معذور میداند؛ زیرا او چیزهایی میبیند که نمیتواند در برابر آنها صبر کند. آنگاه الله متعال این خواستهاش را هم برآورده مینماید و او را به آن درخت، نزدیک مینماید. او با نزدیک شدن به آن درخت، صدای بهشتیان را میشنود و میگوید: پرودگارا! مرا وارد بهشت گردان. الله میفرماید: ای فرزند آدم! چه چیز خواستهات را قطع مینماید؟ آیا اگر دنیا و مثل آن را به تو بدهم، راضی خواهی شد؟ او میگوید: پرودگارا! آیا مرا مسخره میکنی حال آنکه تو پوردگار جهانیان هستی»؟! در اینجا ابن مسعود (راوی حدیث) خندید وگفت: آیا علت خندیدنم را نمیپرسید؟ مردم پرسیدند: چرا میخندی؟ فرمود: رسول الله ص اینگونه خندید. مردم پرسیدند: یا رسول الله! چرا میخندی؟ فرمود: «خندیدن پرودگار جهانیان، هنگامیکه آن شخص به او گفت: آیا مرا مسخره میکنی در حالی که تو پرودگر جهانیان هستی، باعث خندیدن من شد. سپس پرودگار در پاسخ آن شخص میگوید: من تو را مسخره نمیکنم بلکه من هر چه بخواهم میتوانم انجام دهم».
۸٩- عَنْ أَبِي الزُّبَيْرِ: أَنَّهُ سَمِعَ جَابِرَ بْنَ عَبْدِ اللَّهِ بيُسْأَلُ عَنِ الْوُرُودِ؟ فَقَالَ: نَجِيءُ نَحْنُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ عَنْ كَذَا وَكَذَا ـ انْظُرْ ـ أَيْ ذَلِكَ فَوْقَ النَّاسِ، قَالَ: فَتُدْعَى الأُمَمُ بِأَوْثَانِهَا وَمَا كَانَتْ تَعْبُدُ، الأَوَّلُ فَالأَوَّلُ، ثُمَّ يَأْتِينَا رَبُّنَا بَعْدَ ذَلِكَ فَيَقُولُ: مَنْ تَنْظُرُونَ؟ فَيَقُولُونَ: نَنْظُرُ رَبَّنَا، فَيَقُولُ: أَنَا رَبُّكُمْ، فَيَقُولُونَ: حَتَّى نَنْظُرَ إِلَيْكَ، فَيَتَجَلَّى لَهُمْ يَضْحَكُ، قَالَ: فَيَنْطَلِقُ بِهِمْ وَيَتَّبِعُونَهُ، وَيُعْطَى كُلُّ إِنْسَانٍ مِنْهُمْ مُنَافِقٍ أَوْ مُؤْمِنٍ نُورًا، ثُمَّ يَتَّبِعُونَهُ وَعَلَى جِسْرِ جَهَنَّمَ كَلاَلِيبُ وَحَسَكٌ تَأْخُذُ مَنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَيَ، ثُمَّ يُطْفَأُ نُورُ الْمُنَافِقِينَ، ثُمَّ يَنْجُو الْمُؤْمِنُونَ، فَتَنْجُو أَوَّلُ زُمْرَةٍ وُجُوهُهُمْ كَالْقَمَرِ لَيْلَةَ الْبَدْرِ، سَبْعُونَ أَلْفًا لاَ يُحَاسَبُونَ، ثُمَّ الَّذِينَ يَلُونَهُمْ كَأَضْوَإِ نَجْمٍ فِي السَّمَاءِ، ثُمَّ كَذَلِكَ، ثُمَّ تَحِلُّ الشَّفَاعَةُ، وَيَشْفَعُونَ حَتَّى يَخْرُجَ مِنَ النَّارِ مَنْ قَالَ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ، وَكَانَ فِي قَلْبِهِ مِنَ الْخَيْرِ مَا يَزِنُ شَعِيرَةً، فَيُجْعَلُونَ بِفِنَاءِ الْجَنَّةِ، وَيَجْعَلُ أَهْلُ الْجَنَّةِ يَرُشُّونَ عَلَيْهِمُ الْمَاءَ حَتَّى يَنْبُتُوا نَبَاتَ الشَّيْءِ فِي السَّيْلِ وَيَذْهَبُ حُرَاقُهُ، ثُمَّ يَسْأَلُ حَتَّى تُجْعَلَ لَهُ الدُّنْيَا وَعَشَرَةُ أَمْثَالِهَا مَعَهَا.(م/۱٩۱)
ترجمه: ابو زبیر میگوید: شنیدم که مردم از جابر بن عبدالله بدر مورد ورود پرسیدند. وی گفت: ما روز قیامت، روی تپهای بالاتر از مردم میآییم. امتهای دیگر با بتهایشان و آنچه (در دنیا) پرستش میکردند، یکی پس از دیگری فرا خوانده میشوند. بعد از آن، پرودگار ما نزد ما میآید و میگوید: منتظر چه کسی هستید؟ مردم میگویند: منتظر پروردگارمان هستیم. الله متعال میفرماید: من پرودگار شما هستم. مردم میگویند: میخواهیم تو را ببینیم. آنگاه الله متعال در حالی که میخندد، تجلی مینماید و ظاهر میشود. جابر بن عبدالله بمیگوید: سپس الله متعال براه میافتد و آنها بدنبال او حرکت میکنند و به همهی آنها اعم از مومن و منافق، نوری عنایت میشود و آنها همچنان بدنبال پرودگار حرکت میکنند (تا اینکه به جهنم میرسند.) بالای پل جهنم، قلابها و خارهایی وجود دارد که به خواست الهی، تعدادی را میربایند. در آنجا، نور منافقان خاموش میشود و مؤمنان نجات پیدا میکنند. نخستین گروهی که بدون محاسبه، نجات پیدا میکنند، هفتاد هزار نفر هستند و چهرههایشان مانند ماه شب چهارده است. سپس چهرهی کسانی که بعد از آنها نجات پیدا میکنند، مانند نورانیترین ستارهی آسمان است و همچنان این جریان ادامه پیدا میکند (هرگروهی که بعدتر میآید، چهرهاش نور کمتری دارد.) سپس اجازهی شفاعت داده میشود و آنان به اندازهای شفاعت میکنند که همهی کلمه گویان و تمام کسانی که در قلبشان به اندازهی وزن یک دانهی جو خیر و نیکی وجود داشته است، از جهنم بیرون آورده میشوند و درآستانهی بهشت قرار میگیرند. و اهل بهشت بر آنها آب میپاشند تا اینکه مانند گیاهی که در رودخانه (شاداب و با طراوت) میروید، زنده میشوند و آثار سوختگی آنها از بین میرود. سپس آنها آنقدر از الله متعال طلب و درخواست میکنند که دنیا و ده برابر آنرا به آنان عنایت میکند.
٩۰- عَنْ يَزِيدِ الْفَقِيرِ قَالَ: كُنْتُ قَدْ شَغَفَنِي رَأْيٌ مِنْ رَأْيِ الْخَوَارِجِ، فَخَرَجْنَا فِي عِصَابَةٍ ذَوِي عَدَدٍ، نُرِيدُ أَنْ نَحُجَّ ثُمَّ نَخْرُجَ عَلَى النَّاسِ، قَالَ: فَمَرَرْنَا عَلَى الْمَدِينَةِ فَإِذَا جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ يُحَدِّثُ الْقَوْمَ، جَالِسٌ إِلَى سَارِيَةٍ، عَنْ رَسُولِ اللَّهِ ص، قَالَ: فَإِذَا هُوَ قَدْ ذَكَرَ الْجَهَنَّمِيِّينَ، قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: يَا صَاحِبَ رَسُولِ اللَّهِ ص، مَا هَذَا الَّذِي تُحَدِّثُونَ؟ وَاللَّهُ يَقُولُ:﴿إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ﴾[آل عمران: ۱٩۲] وَ ﴿كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِيدُواْ فِيهَا﴾[السجدة: ۲۰] فَمَا هَذَا الَّذِي تَقُولُونَ؟ قَالَ: فَقَالَ: أَتَقْرَأُ الْقُرْآنَ؟ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَهَلْ سَمِعْتَ بِمَقَامِ مُحَمَّدٍ ص يَعْنِي الَّذِي يَبْعَثُهُ اللَّهُ فِيه؟ِ قُلْتُ: نَعَمْ، قَالَ: فَإِنَّهُ مَقَامُ مُحَمَّدٍ ص الْمَحْمُودُ الَّذِي يُخْرِجُ اللَّهُ بِهِ مَنْ يُخْرِجُ، قَالَ: ثُمَّ نَعَتَ وَضْعَ الصِّرَاطِ وَمَرَّ النَّاسِ عَلَيْهِ، قَالَ: وَأَخَافُ أَنْ لاَ أَكُونَ أَحْفَظُ ذَاكَ، قَالَ: غَيْرَ أَنَّهُ قَدْ زَعَمَ أَنَّ قَوْمًا يَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ بَعْدَ أَنْ يَكُونُوا فِيهَا، قَالَ: يَعْنِي فَيَخْرُجُونَ كَأَنَّهُمْ عِيدَانُ السَّمَاسِمِ، قَالَ: فَيَدْخُلُونَ نَهَرًا مِنْ أَنْهَارِ الْجَنَّةِ، فَيَغْتَسِلُونَ فِيهِ، فَيَخْرُجُونَ كَأَنَّهُمُ الْقَرَاطِيسُ. فَرَجَعْنَا قُلْنَا: وَيْحَكُمْ، أَتُرَوْنَ الشَّيْخَ يَكْذِبُ عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ص فَرَجَعْنَا، فَلا وَاللَّهِ مَا خَرَجَ مِنَّا غَيْرُ رَجُلٍ وَاحِدٍ أَوْ كَمَا قَالَ أَبُو نُعَيْمٍ. (م/۱٩۱)
ترجمه: یزید فقیر میگوید: من شیفتهی یکی از اعتقادات خوارج بودم (و آن اینکه مرتکبین گناهان کبیره برای همیشه در جهنم باقی میمانند و هر کس وارد جهنم شود از آن بیرون نمیشود). تا اینکه روزی با گروهی قابل توجه (از سرزمینمان) به قصد انجام مناسک حج و دعوت مردم بسوی اعتقادات خوارج، بیرون آمدیم و به مدینه رفتیم. در آنجا جابر بن عبدالله برا دیدیم که کنار ستونی نشسته است و احادیث رسول الله ص را برای مردم بیان میکند. وی در این میان، در مورد جهنمیان، صحبت کرد. من گفتم: ای صحابی رسول الله! این چه حدیثی است که شما بیان میکنید؟ در حالی که الله متعال میفرماید: ﴿إِنَّكَ مَن تُدۡخِلِ ٱلنَّارَ فَقَدۡ أَخۡزَيۡتَهُۥۖ﴾[آل عمران: ۱٩۲] «هر کس را تو به آتش درآری، خوار و زبونش کردهای» و در جایی دیگر می فرماید: ﴿كُلَّمَآ أَرَادُوٓاْ أَن يَخۡرُجُواْ مِنۡهَآ أُعِيدُواْ فِيهَا﴾[السجدة: ۲۰] «هر گاه بخواهند از آتش بیرون آیند، بدانجا بازگردانده میشوند». پس این چه سخنی است که شما به زبان میآورید؟ جابر س گفت: آیا شما قرآن تلاوت میکنید؟ گفتم: بلی. گفت: آیا مقام محمد را شنیدهای یعنی همان مقامی که الله متعال روز قیامت به وی عنایت میکند؟ گفتم: بلی. فرمود: این، مقام محمد ص همان مقام محمودی است که الله بوسیلهی آن هر کس را بخواهد از جهنم بیرون میآورد. راوی میگوید: سپس جابر س نصب پل صراط و عبور مردم از بالای آنرا توصیف نمود. میترسم که توصیفش را خوب حفظ نکرده باشم (به همین خاطر از ذکر آن خودداری مینمایمز) ولی وی فرمود: گروهی بعد از اینکه مدتی را در جهنم سپری نمودهاند، در حالی از آن بیرون آورده میشوند که گویا چوب کنجد هستند. (یعنی سیاه و لاغرند و آثار سوختگی در آنها مشاهده میگردد همانگونه که چوب کنجد بعد از قطع شدن و در آفتاب ماندن، مانند چوب سوخته، سیاه و نازک میشودز) سپس به رودی از رودخانههای بهشت میروند و در آن غسل مینمایند و در حالی از رودخانه بیرون میشوند که مانند کاغذ (سفید و درخشان) هستند. راوی میگوید: هنگام بازگشت گفتیم: وای بر شما، آیا فکر میکنید که شیخ به رسول الله ص سخنان دروغ نسبت میدهد؟! اینگونه ما از حج برگشتیم و سوگند به الله که بجز یک نفر، هیچ کدام از ما اعتقادات خوارج را تبلیغ نکردیم (بلکه توبه کردیم و آن اعتقاد را رها کردیم.) یا اینکه ابونعیم (یکی از راویان حدیث) چیزی مشابه این بیان کرد.
٩۱- عَنْ أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص قَالَ: «يَخْرُجُ مِنَ النَّارِ أَرْبَعَةٌ، فَيُعْرَضُونَ عَلَى اللَّهِ، فَيَلْتَفِتُ أَحَدُهُمْ فَيَقُولُ: أَيْ رَبِّ، إِذْ أَخْرَجْتَنِي مِنْهَا فَلاَ تُعِدْنِي فِيهَا فَيُنْجِيهِ اللَّهُ مِنْهَا».(م/۱٩۲)
ترجمه: انس بن مالک س روایت میکند که رسول الله ص فرمود: «چهار نفر از آتش بیرون میروند و به پیشگاه الهی عرضه میشوند. یکی از آنان چهرهاش را بر میگرداند و میگوید: پرودگارا! هم اکنون که مرا از آتش بیرون آوردهای، دوباره به آن برنگردان. الله هم او را از آتش نجات میدهد».