باب(۳۱): مسح کردن قسمت جلوی سر و عمامه
۱۴۰- عَنْ الْمُغِيرَةِ بْنِ شُعْبَةَ س قَالَ: تَخَلَّفَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَتَخَلَّفْتُ مَعَهُ، فَلَمَّا قَضَى حَاجَتَهُ قَالَ: «أَمَعَكَ مَاءٌ»؟ فَأَتَيْتُهُ بِمِطْهَرَةٍ، فَغَسَلَ كَفَّيْهِ وَوَجْهَهُ، ثُمَّ ذَهَبَ يَحْسِرُ عَنْ ذِرَاعَيْهِ، فَضَاقَ كُمُّ الْجُبَّةِ، فَأَخْرَجَ يَدَهُ مِنْ تَحْتِ الْجُبَّةِ، وَأَلْقَى الْجُبَّةَ عَلَى مَنْكِبَيْهِ، وَغَسَلَ ذِرَاعَيْهِ، وَمَسَحَ بِنَاصِيَتِهِ وَعَلَى الْعِمَامَةِ، وَعَلَى خُفَّيْهِ، ثُمَّ رَكِبَ وَرَكِبْتُ، فَانْتَهَيْنَا إِلَى الْقَوْمِ وَقَدْ قَامُوا فِي الصَّلاَةِ، يُصَلِّي بِهِمْ عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ عَوْفٍ، وَقَدْ رَكَعَ بِهِمْ رَكْعَةً، فَلَمَّا أَحَسَّ بِالنَّبِيِّ ص ذَهَبَ يَتَأَخَّرُ فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ فَصَلَّى بِهِمْ، فَلَمَّا سَلَّمَ قَامَ النَّبِيُّ ص وَقُمْتُ، فَرَكَعْنَا الرَّكْعَةَ الَّتِي سَبَقَتْنَا. (م/۲٧۴)
ترجمه: مغیره بن شعبه س میگوید: من همراه رسول الله ص (از قافله) عقب ماندم. آنحضرت ص قضای حاجت نمود و پرسید: «آیا آب همراهت هست»؟ من ظرف آب را آوردم. رسول اکرم ص دستهایش را تا مچ و صورتش را شست و تلاش نمود تا دستهایش را بیرون آورد اما آستین جبه تنگ بود؛ سرانجام، دستهایش را از زیر جبه بیرون کرد و جبه را بر شانههایش انداخت و دستهایش را شست و قسمت جلوی سر و عمامه و موزههایش را مسح کرد. سپس من و او سوار شدیم (و رفتیم) تا اینکه به مردم رسیدیم. آنها به امامت عبدالرحمن بن عوف س به نماز ایستاده بودند و یک رکعت نماز خوانده بودند. هنگامی که عبد الرحمن بن عوف وجود پیامبر اکرم ص را احساس نمود، خواست عقب بیاید؛ اما آنحضرت ص بسوی او اشاره کرد (که سر جایش بماند). عبدالرحمن به نمازش ادامه داد و هنگامی که سلام گفت، من و رسول الله ص برخاستیم و یک رکعت فوت شده را بجا آوردیم.