ترجمه صحیح مسلم - جلد اول

فهرست کتاب

باب(۳۵): کسی‌که خواب افتاد یا نمازی را فراموش کرد، هرگاه یادش آمد، آن نماز را بخواند

باب(۳۵): کسی‌که خواب افتاد یا نمازی را فراموش کرد، هرگاه یادش آمد، آن نماز را بخواند

۲۲٩- عَنْ أَبِي قَتَادَةَ س: قَالَ: خَطَبَنَا رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ: «إِنَّكُمْ تَسِيرُونَ عَشِيَّتَكُمْ وَلَيْلَتَكُمْ، وَتَأْتُونَ الْمَاءَ إِنْ شَاءَ اللَّهُ غَدًا». فَانْطَلَقَ النَّاسُ لاَ يَلْوِي أَحَدٌ، عَلَى أَحَدٍ، قَالَ أَبُو قَتَادَةَ: فَبَيْنَمَا رَسُولُ اللَّهِ ص يَسِيرُ حَتَّى ابْهَارَّ اللَّيْلُ وَأَنَا إِلَى جَنْبِهِ، قَالَ: فَنَعَسَ رَسُولُ اللَّهِ ص فَمَالَ عَنْ رَاحِلَتِهِ، فَأَتَيْتُهُ فَدَعَمْتُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أُوقِظَهُ، حَتَّى اعْتَدَلَ عَلَى رَاحِلَتِهِ، قَالَ: ثُمَّ سَارَ حَتَّى تَهَوَّرَ اللَّيْلُ مَالَ عَنْ رَاحِلَتِهِ، قَالَ: فَدَعَمْتُهُ مِنْ غَيْرِ أَنْ أُوقِظَهُ حَتَّى اعْتَدَلَ عَلَى رَاحِلَتِهِ، قَالَ: ثُمَّ سَارَ حَتَّى إِذَا كَانَ مِنْ آخِرِ السَّحَرِ مَالَ مَيْلَةً هِيَ أَشَدُّ مِنَ الْمَيْلَتَيْنِ الأُولَيَيْنِ حَتَّى كَادَ يَنْجَفِلُ، فَأَتَيْتُهُ فَدَعَمْتُهُ، فَرَفَعَ رَأْسَهُ فَقَالَ: «مَنْ هَذَا»؟ فَقُلْتُ: أَبُو قَتَادَةَ، قَالَ: «مَتَى كَانَ هَذَا مَسِيرَكَ مِنِّي»؟ قُلْتُ: مَا زَالَ هَذَا مَسِيرِي مُنْذُ اللَّيْلَةِ، قَالَ: «حَفِظَكَ اللَّهُ بِمَا حَفِظْتَ بِهِ نَبِيَّهُ». ثُمَّ قَالَ: «هَلْ تَرَانَا نَخْفَى عَلَى النَّاسِ»؟ ثُمَّ قَالَ: «هَلْ تَرَى مِنْ أَحَدٍ»؟ قُلْتُ: هَذَا رَاكِبٌ، ثُمَّ قُلْتُ: هَذَا رَاكِبٌ آخَرُ، حَتَّى اجْتَمَعْنَا فَكُنَّا سَبْعَةَ رَكْبٍ، قَالَ: فَمَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنِ الطَّرِيقِ فَوَضَعَ رَأْسَهُ، ثُمَّ قَالَ: «احْفَظُوا عَلَيْنَا صَلاَتَنَا» فَكَانَ أَوَّلَ مَنِ اسْتَيْقَظَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَالشَّمْسُ فِي ظَهْرِهِ، قَالَ: فَقُمْنَا فَزِعِينَ، ثُمَّ قَالَ: «ارْكَبُوا». فَرَكِبْنَا فَسِرْنَا، حَتَّى إِذَا ارْتَفَعَتِ الشَّمْسُ نَزَلَ، ثُمَّ دَعَا بِمِيضَأَةٍ كَانَتْ مَعِي فِيهَا شَيْءٌ مَنْ مَاءٍ، قَالَ: فَتَوَضَّأَ مِنْهَا وُضُوءًا دُونَ وُضُوءٍ، قَالَ: وَبَقِيَ فِيهَا شَيْءٌ مِنْ مَاءٍ، ثُمَّ قَالَ لأَِبِي قَتَادَةَ: «احْفَظْ عَلَيْنَا مِيضَأَتَكَ، فَسَيَكُونُ لَهَا نَبَأٌ». ثُمَّ أَذَّنَ بِلاَلٌ بِالصَّلاَةِ فَصَلَّى رَسُولُ اللَّهِ ص رَكْعَتَيْنِ، ثُمَّ صَلَّى الْغَدَاةَ، فَصَنَعَ كَمَا كَانَ يَصْنَعُ كُلَّ يَوْمٍ، قَالَ: وَرَكِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص وَرَكِبْنَا مَعَهُ، قَالَ: فَجَعَلَ بَعْضُنَا يَهْمِسُ إِلَى بَعْضٍ: مَا كَفَّارَةُ مَا صَنَعْنَا بِتَفْرِيطِنَا فِي صَلاَتِنَا؟ ثُمَّ قَالَ: «أَمَا لَكُمْ فِيَّ أُسْوَةٌ»؟ ثُمَّ قَالَ: «أَمَا إِنَّهُ لَيْسَ فِي النَّوْمِ تَفْرِيطٌ، إِنَّمَا التَّفْرِيطُ عَلَى مَنْ لَمْ يُصَلِّ الصَّلاَةَ حَتَّى يَجِيءَ وَقْتُ الصَّلاَةِ الأُخْرَى، فَمَنْ فَعَلَ ذَلِكَ فَلْيُصَلِّهَا حِينَ يَنْتَبِهُ لَهَا، فَإِذَا كَانَ الْغَدُ فَلْيُصَلِّهَا عِنْدَ وَقْتِهَا». ثُمَّ قَالَ: «مَا تَرَوْنَ النَّاسَ صَنَعُوا»؟ قَالَ: ثُمَّ قَالَ: «أَصْبَحَ النَّاسُ، فَقَدُوا نَبِيَّهُمْ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ وَعُمَرُ: رَسُولُ اللَّهِ ص بَعْدَكُمْ، لَمْ يَكُنْ لِيُخَلِّفَكُمْ، وَقَالَ النَّاسُ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص بَيْنَ أَيْدِيكُمْ، فَإِنْ يُطِيعُوا أَبَا بَكْرٍ وَعُمَرَ يَرْشُدُوا». قَالَ: فَانْتَهَيْنَا إِلَى النَّاسِ حِينَ امْتَدَّ النَّهَارُ وَحَمی‌كُلُّ شَيْءٍ، وَهُمْ يَقُولُونَ، يَا رَسُولَ اللَّهِ هَلَكْنَا، عَطِشْنَا، فَقَالَ: «لاَ هُلْكَ عَلَيْكُمْ». ثُمَّ قَالَ: «أَطْلِقُوا لِي غُمَرِي». قَالَ: وَدَعَا بِالْمِيضَأَةِ، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَصُبُّ، وَأَبُو قَتَادَةَ يَسْقِيهِمْ، فَلَمْ يَعْدُ أَنْ رَأَى النَّاسُ مَاءً فِي الْمِيضَأَةِ تَكَابُّوا عَلَيْهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَحْسِنُوا الْمَلأََ، كُلُّكُمْ سَيَرْوَى». قَالَ: فَفَعَلُوا، فَجَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص يَصُبُّ وَأَسْقِيهِمْ حَتَّى مَا بَقِيَ غَيْرِي وَغَيْرُ رَسُولِ اللَّهِ ص، قَالَ: ثُمَّ صَبَّ رَسُولُ اللَّهِ ص فَقَالَ لِي: «اشْرَبْ». فَقُلْتُ: لاَ أَشْرَبُ حَتَّى تَشْرَبَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «إِنَّ سَاقِيَ الْقَوْمِ آخِرُهُمْ شُرْبًا». قَالَ: فَشَرِبْتُ، وَشَرِبَ رَسُولُ اللَّهِ ص قَالَ: فَأَتَى النَّاسُ الْمَاءَ جَامِّينَ رِوَاءً قَالَ: فَقَالَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ رَبَاحٍ: إِنِّي لأُحَدِّثُ هَذَا الْحَدِيثَ فِي مَسْجِدِ الْجَامِعِ إِذْ قَالَ عِمْرَانُ بْنُ حُصَيْنٍ: انْظُرْ أَيُّهَا الْفَتَى كَيْفَ تُحَدِّثُ، فَإِنِّي أَحَدُ الرَّكْبِ تِلْكَ اللَّيْلَةَ، قَالَ: قُلْتُ: فَأَنْتَ أَعْلَمُ بِالْحَدِيثِ، فَقَالَ: مِمَّنْ أَنْتَ؟ قُلْتُ: مِنَ الأَنْصَارِ، قَالَ: حَدِّثْ فَأَنْتُمْ أَعْلَمُ بِحَدِيثِكُمْ قَالَ: فَحَدَّثْتُ الْقَوْمَ، فَقَالَ عِمْرَانُ: لَقَدْ شَهِدْتُ تِلْكَ اللَّيْلَةَ، وَمَا شَعَرْتُ أَنَّ أَحَدًا حَفِظَهُ كَمَا حَفِظْتُهُ. (م/۶۸۱)

ترجمه: ابو قتاده س می‌گوید: رسول الله ص برای ما سخنرانی کرد و فرمود: «شما امشب به راهتان ادامه دهید و فردا انشاء الله به آب می‌رسید». اینگونه مردم بدون اینکه به هم توجه کنند و منتظر یکدیگر باشند، به راه افتادند. رسول الله ص نیز به مسیرش ادامه داد تا اینکه نیمی‌ از شب گذشت. آنگاه آنحضرت ص دچار خواب آلودگی گردید و از بالای مرکبش به یک طرف، کج شد. من خودم را به او رساندم و بدون اینکه ایشان را بیدارکنم، بدنم را برایش ستون قرار دادم تا اینکه بالای مرکبش راست شد. بعد از آن، به راهش ادامه داد تا اینکه بخش اعظم شب، سپری گردید. دوباره از بالای مرکبش به یک طرف، کج شد. بار دیگر بدون اینکه آنحضرت ص را بیدار نمایم، بدنم را برایش ستون قرار دادم تا اینکه بالای مرکبش راست شد. سپس تا اواخر وقت سحر همچنان به راهش ادامه داد و برای بار سوم، بسیار شدیدتر از بار اول و دوم از بالای مرکبش، کج شد طوری که نزدیک بود به زمین بیفتد. این بار هم من به او نزدیک شدم و خودم را برایش ستون قرار دادم و راستش کردم. آنگاه آنحضرت ص سرش را بلند کرد و فرمود: «این کیست»؟ گفتم: ابوقتاده هستم. رسول الله ص فرمود: «چه مدت است که اینگونه همراهم هستی و مرا راست می‌نمایی»؟ گفتم: از اول شب، اینگونه تو را همراهی می‌کنم. پیامبر اکرم ص فرمود: «الله تو را حفظ نماید؛ زیرا تو پیامبرش را حفظ نمودی». سپس فرمود: «آیا ما مردم را گم کرده‌ایم؟ آیا کسی را می‌بینی»؟ گفتم: این، یک اسب سوار است و این اسب سوار دیگری است تا اینکه یک جمع هفت نفری شدیم. سپس رسول الله ص اندکی از راه، فاصله گرفت و سرش را به زمین گذاشت وخوابید و فرمود: «مواظب نمازمان باشید». بعد از آن، نخستین کسی که بیدار شد، رسول الله ص بود؛ آنهم زمانی که خورشید بر پشتش می‌تابید. ما هم هراسان از خواب بیدار شدیم. آنحضرت ص فرمود: «سوار شوید». سوار شدیم و به راهمان ادامه دادیم. هنگامی‌که خورشید بالا آمد، پیامبر اکرم ص پیاده شد و ظرف آبی را که با من بود، خواست و از آب آن، وضوی سبکی گرفت طوری که مقداری آب در آن باقی ماند. سپس به من فرمود: «ظرف آبت را حفظ کن؛ زیرا داستانی خواهد داشت». بعد از آن، بلال س اذان گفت. آنگاه رسول اکرم ص دو رکعت نماز خواند و بعد از آن، نماز صبح را مانند همیشه بجای آورد. بعد از نماز، آنحضرت ص بر مرکبش سوار شد. ما نیز سوار شدیم. راوی می‌گوید: در این هنگام، یکی از ما آهسته به گوش دیگری می‌گفت: کفاره‌ی‌ این کوتاهی در نماز چیست؟ رسول الله ص فرمود: «آیا من اسوه و الگوی شما نیستم؟ خواب رفتن، کوتاهی نیست؛ کوتاهی زمانی است که کسی نمازش را نمی‌خواند تا وقت نماز دیگر، فرا می‌رسد. اگر کسی این کار را کرد، هنگامی که متوجه شد نمازش را بخواند؛ اما فردا آن نماز را در وقتش بجای آورد». (یعنی اگر یک بار، نمازش قضا شد و قضا را بجا آورد، وقت نماز، تغییر نمی‌کند.) سپس فرمود: «فکر می‌کنید حال مردم چطور است؟ مردم در حالی صبح نموده‌اند که پیامبرشان را گم کرده‌اند. ابوبکر و عمر گفتند: رسول الله ص پشت سر شماست و شما را پشت سر نمی‌گذارد. مردم گفتند: رسول الله ص جلوی شماست. اگر آنان از ابوبکر و عمر اطاعت می‌کردند، به حقیقت می‌رسیدند». راوی می‌گوید: ما نیمروز به مردم رسیدیم در حالی‌که همه چیز داغ شده بود و مردم می‌گفتند: یا رسول الله! از تشنگی هلاک شدیم. رسول الله ص فرمود: «شما هلاک نمی‌شوید؛ لیوانم را باز کنید». ابوقتاده می‌گوید: سپس ظرف آبم را طلب کرد و آنحضرت ص آب می‌ریخت و من مردم را آب می‌دادم. هنگامی که مردم ظرف آب را دیدند به آن هجوم آوردند. رسول الله ص فرمود: «خوب برخورد کنید؛ همه‌ی‌ شما سیراب خواهید شد». مردم هم اطاعت کردند. راوی می‌گوید: همچنان رسول الله ص آب می‌ریخت و من به آنها آب می‌دادم تا این‌که بجز من و رسول الله ص کسی دیگر باقی نماند. سپس رسول اکرم ص آب ریخت و به من فرمود: «بنوش». گفتم: یا رسول الله! تا شما ننوشید من نمی‌نوشم. آنحضرت ص فرمود: «ساقی بعد از همه، آب می‌نوشد». آنگاه، من آب نوشیدم و رسول الله ص نیز آب نوشید. سرانجام، مردم با نشاط و سیراب به آب رسیدند.

راوی می‌گوید: عبدالله بن رباح گفت: من این حدیث را در مسجد جامع بیان می‌کردم که عمران بن حصین گفت: ای جوان! مواظب باش چگونه این حدیث را بیان می‌کنی؛ زیرا من یکی از اسب سواران آن شب بودم. عبدالله بن رباح می‌گوید: من گفتم: پس شما این حدیث را بهتر می‌دانید. وی پرسید: شما از کدام گروه هستید؟ گفتم: از انصار. گفت: حدیث را بیان کن. شما حدیثتان را بهتر می‌دانید. عبدالله بن رباح می‌گوید: من حدیث را برای مردم بیان کردم. عمران گفت: من آن شب حضور داشتم و فکر نمی‌کردم این حدیث را کسی مثل من حفظ کرده باشد.