ترجمه صحیح مسلم - جلد اول

فهرست کتاب

باب(۱۲۱): اگر امام، مریض شد، جانشین تعیین کند تا نماز را برای مردم امامت نماید

باب(۱۲۱): اگر امام، مریض شد، جانشین تعیین کند تا نماز را برای مردم امامت نماید

۳۱٩- عَنْ عُبَيْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ ل فَقُلْتُ لَهَا: أَلاَ تُحَدِّثِينِي عَنْ مَرَضِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ قَالَتْ: بَلَى، ثَقُلَ النَّبِيُّ ص فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لاَ، وَهُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ» فَفَعَلْنَا، فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمی‌عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لاَ، وَهُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ» فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمی‌عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ قُلْنَا: لاَ، وَهُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، فَقَالَ: «ضَعُوا لِي مَاءً فِي الْمِخْضَبِ» فَفَعَلْنَا فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِيَنُوءَ، فَأُغْمی‌عَلَيْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ، فَقَالَ: «أَصَلَّى النَّاسُ»؟ فَقُلْنَا: لاَ، وَهُمْ يَنْتَظِرُونَكَ يَا رَسُولَ اللَّهِ، قَالَتْ: وَالنَّاسُ عُكُوفٌ فِي الْمَسْجِدِ، يَنْتَظِرُونَ رَسُولَ اللَّهِ ص لِصَلاَةِ الْعِشَاءِ الآخِرَةِ، قَالَتْ: فَأَرْسَلَ رَسُولُ اللَّهِ ص إِلَى أَبِي بَكْرٍ س أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص يَأْمُرُكَ أَنْ تُصَلِّيَ بِالنَّاسِ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ س، وَكَانَ رَجُلاً رَقِيقًا: يَا عُمَرُ صَلِّ بِالنَّاسِ، فَقَالَ عُمَرُ س: أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِكَ، قَالَتْ: فَصَلَّى بِهِمْ أَبُوبَكْرٍ س تِلْكَ الأَيَّامَ، ثُمَّ إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص وَجَدَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ بَيْنَ رَجُلَيْنِ أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ س لِصَلاَةِ الظُّهْرِ، وَأَبُو بَكْرٍ يُصَلِّي بِالنَّاسِ، فَلَمَّا رَآهُ أَبُوبَكْرٍ ذَهَبَ لِيَتَأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَيْهِ النَّبِيُّ ص أَنْ لاَ يَتَأَخَّرَ، وَقَالَ لَهُمَا: «أَجْلِسَانِي إِلَى جَنْبِهِ، فَأَجْلَسَاهُ إِلَى جَنْبِ أَبِي بَكْرٍ، وَكَانَ أَبُو بَكْرٍ س يُصَلِّي وَهُوَ قَائِمٌ بِصَلاَةِ النَّبِيِّ ص وَالنَّاسُ يُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِي بَكْرٍ، وَالنَّبِيُّ ص قَاعِدٌ قَالَ عُبَيْدُ اللَّهِ: فَدَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبَّاسٍ فَقُلْتُ لَهُ: أَلاَ أَعْرِضُ عَلَيْكَ مَا حَدَّثَتْنِي عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ رَسُولِ اللَّهِ ص؟ فَقَالَ: هَاتِ، فَعَرَضْتُ حَدِيثَهَا عَلَيْهِ، فَمَا أَنْكَرَ مِنْهُ شَيْئًا، غَيْرَ أَنَّهُ قَالَ: أَسَمَّتْ لَكَ الرَّجُلَ الَّذِي كَانَ مَعَ الْعَبَّاسِ؟ قُلْتُ: لاَ، قَالَ: هُوَ عَلِيٌّ س. (م/۴۱۸)

ترجمه: عبید الله بن عبد الله می‌گوید: به خانه‌ی‌ عایشه ل رفتم و گفتم: آیا درباره‌ی‌ بیماری رسول اکرم ص برای ما صحبت نمی‌کنی؟ گفت: بله، هنگامی‌که بیماری رسول الله ص شدت یافت، فرمود: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنها منتظر شما هستند. فرمود: «طشت آبی برایم بیاورید». عایشه می‌گوید: طشت آوردیم. پیامبر اکرم ص غسل کرد و هنگامی‌که می‌خواست بلند شود، دچار بی‏هوشی شد. وقتی به هوش آمد، فرمود: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما هستند. رسول ‏الله ص دوباره آب خواست و غسل نمود. اما وقتی ‏خواست بلند شود، برای بار دوم، بی‏هوش شد. چند لحظه بعد، وقتی به هوش آمد، پرسید: «آیا مردم نماز خواندند»؟ گفتیم: خیر، آنها منتظر شما هستند. گفتنی است که مردم هم برای نماز عشا در مسجد، منتظر ایشان بودند. آنگاه رسول ‏الله ص شخصی را نزد ابوبکر س فرستاد تا نماز را برگزار کند. قاصد نزد ابوبکر رفت و پیام را به او رساند. ابوبکر س چون مردی رقیق القلب بود، به عمر س گفت: شما نماز را برگزار کنید. عمر س گفت: شما برای امامت سزاوارترید. این‌گونه بود که ابوبکر در آن روزها، وظیفه‌ی‌ خطیر امامت را به عهده گرفت.

در آن اثنا، رسول الله ص احساس بهبودی نمود. پس در حالی که ابوبکر س مردم را امامت می‌نمود، پیامبر اکرم ص در میان دو نفر که یکی از آنها عباس بود، برای نماز ظهر بیرون رفت. هنگامی‌که ابوبکر س رسول الله ص را مشاهده نمود، خواست عقب بیاید؛ ولی پیامبر اکرم ص به او اشاره نمود که عقب نیاید و به آن دو نفر گفت: مرا کنار او بنشانید. آنها نبی اکرم ص را کنار ابوبکر نشاندند؛ این‌گونه ابوبکر س که ایستاده بود به نماز پیامبر اکرم ص که نشسته بود، اقتدا نمود و مردم به نماز ابوبکر اقتدا نمودند.

عبید الله می‌گوید: بعد از آن، نزد عبد الله بن عباس برفتم و گفتم: آیا آنچه را که عایشه ل درباره‌ی‌ بیماری رسول الله ص برای ما بیان نمود، برای شما بیان نکنم؟ عبد الله گفت: بگو. من حدیث عایشه ل را برایش بیان نمودم. او به هیچ یک از سخنان عایشه ل ایرادی نگرفت؛ فقط گفت: آیا نام شخصی را که همراه عباس س بود، برایت ذکر کرد؟ گفتم: نه. گفت: علی س بود.