ترجمه صحیح مسلم - جلد اول

فهرست کتاب

باب (۱۰): درباره‌ی کسی‌که به قتل، اعتراف کند و به ولی مقتول سپرده شود و ولی او را ببخشد

باب (۱۰): درباره‌ی کسی‌که به قتل، اعتراف کند و به ولی مقتول سپرده شود و ولی او را ببخشد

۱۰۳۱- عَن عَلْقَمَةَ بْنِ وَائِلٍ: أَنَّ أَبَاهُ س حَدَّثَهُ قَالَ: إِنِّي لَقَاعِدٌ مَعَ النَّبِيِّ ص إِذْ جَاءَ رَجُلٌ يَقُودُ آخَرَ بِنِسْعَةٍ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، هَذَا قَتَلَ أَخِي، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَقَتَلْتَهُ»؟ فَقَالَ: إِنَّهُ لَوْ لَمْ يَعْتَرِفْ أَقَمْتُ عَلَيْهِ الْبَيِّنَةَ، قَالَ: نَعَمْ قَتَلْتُهُ، قَالَ: «كَيْفَ قَتَلْتَهُ»؟ قَالَ: كُنْتُ أَنَا وَهُوَ نَخْتَبِطُ مِنْ شَجَرَةٍ، فَسَبَّنِي فَأَغْضَبَنِي، فَضَرَبْتُهُ بِالْفَأْسِ عَلَى قَرْنِهِ فَقَتَلْتُهُ، فَقَالَ لَهُ النَّبِيُّ ص: «هَلْ لَكَ مِنْ شَيْءٍ تُؤَدِّيهِ عَنْ نَفْسِكَ»؟ قَالَ: مَا لِي مَالٌ إِلاَّ كِسَائِي وَفَأْسِي، قَالَ: «فَتَرَى قَوْمَكَ يَشْتَرُونَكَ»؟ قَالَ: أَنَا أَهْوَنُ عَلَى قَوْمی‌مِنْ ذَاكَ، فَرَمَى إِلَيْهِ بِنِسْعَتِهِ وَقَالَ: «دُونَكَ صَاحِبَكَ». فَانْطَلَقَ بِهِ الرَّجُلُ، فَلَمَّا وَلَّى قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «إِنْ قَتَلَهُ فَهُوَ مِثْلُهُ». فَرَجَعَ، فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ إِنَّهُ بَلَغَنِي أَنَّكَ قُلْتَ: «إِنْ قَتَلَهُ فَهُوَ مِثْلُهُ». وَأَخَذْتُهُ بِأَمْرِكَ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص: «أَمَا تُرِيدُ أَنْ يَبُوءَ بِإِثْمِكَ وَإِثْمِ صَاحِبِكَ»؟ قَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ ـ لَعَلَّهُ قَالَ ـ بَلَى، قَالَ: «فَإِنَّ ذَاكَ كَذَاكَ». قَالَ: فَرَمَى بِنِسْعَتِهِ وَخَلَّى سَبِيلَهُ. (م/۱۶۸۰)

ترجمه: علقمه بن وائل می‌گوید: پدرم گفت: من همراه نبی اکرم ص نشسته بودم که مردی آمد در حالی که مرد دیگری را با ریسمان چرمینی بسته بود و با خود می‌کشید و گفت: یا رسول الله! این، برادرم را کشته است. رسول الله ص فرمود: «آیا برادرش را کشته‌ای»؟ مرد اولی گفت: اگر اعتراف نکند، گواه می‌آورم. مرد دیگر گفت: بله، برادرش را به قتل رساندم. پیامبر اکرم ص فرمود: «چگونه او را کشتی»؟ گفت: من و او با یکدیگر، درختی را با عصا می‌زدیم تا برگهایش بریزد؛ او مرا دشنام داد و خشمگین ساخت. به همین خاطر، من با تبر به فرق سرش کوبیدم و او را به قتل رساندم. نبی اکرم ص فرمود: «آیا چیزی داری که در قبال خودت، بدهی»؟ گفت: بجز چادر و تبرم، چیز دیگری ندارم. فرمود: «آیا قومت تو را می‌خرند»؟ (و آزاد می‌کنند؟) گفت: من نزد قوم‌ام بی ارزش‌تر از این هستم. پیامبر اکرم ص طناب را بسوی آن مرد انداخت و فرمود: «همراهت را بگیر». آن مرد او را برد. اما هنگامی‌که رفت، رسول الله ص فرمود: «اگر قاتل را بکشد، مثل او می‌شود». (هیچ کس بر دیگری منتی ندارد). سپس ولی مقتول برگشت و گفت: یا رسول الله! به من اطلاع دادند که شما فرموده‌اید: «اگر قاتل را بکشد، مثل او می‌شود» در صورتی که من او را به دستور شما دستگیر کردم!

رسول الله ص فرمود: «آیا نمی‌خواهی که او گناه تو و برادرت را متحمل شود»؟ گفت: ای پیامبر الله! بلی. رسول الله ص فرمود: «پس اینگونه می‌شود». راوی می‌گوید: پس از این گفت و شنود، ولی مقتول ریسمانش را انداخت و او (قاتل) را آزاد ساخت.