باب (۱۰): آزاد کردن کنیز و ازدواج نمودن با او
۸۰۶- عَنْ أَنَسٍ س : أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ ص غَزَا خَيْبَرَ، قَالَ: فَصَلَّيْنَا عِنْدَهَا صَلاَةَ الْغَدَاةِ بِغَلَسٍ، فَرَكِبَ نَبِيُّ اللَّهِ ص وَرَكِبَ أَبُو طَلْحَةَ وَأَنَا رَدِيفُ أَبِي طَلْحَةَ، فَأَجْرَى نَبِيُّ اللَّهِ ص فِي زُقَاقِ خَيْبَرَ، وَإِنَّ رُكْبَتِي لَتَمَسُّ فَخِذَ نَبِيِّ اللَّهِ ص وَانْحَسَرَ الإِزَارُ عَنْ فَخِذِ نَبِيِّ اللَّهِ ص فَإِنِّي لأََرَى بَيَاضَ فَخِذِ نَبِيِّ اللَّهِ ص، فَلَمَّا دَخَلَ الْقَرْيَةَ قَالَ: «اللَّهُ أَكْبَرُ خَرِبَتْ خَيْبَرُ، إِنَّا إِذَا نَزَلْنَا بِسَاحَةِ قَوْمٍ فَسَاءَ صَبَاحُ الْمُنْذَرِينَ». قَالَهَا ثَلاَثَ مَرَّاتٍ، قَالَ: وَقَدْ خَرَجَ الْقَوْمُ إِلَى أَعْمَالِهِمْ، فَقَالُوا: مُحَمَّدٌ وَاللَّهِ ـ قَالَ عَبْدُ الْعَزِيزِ: وَقَالَ بَعْضُ أَصْحَابِنَا: مُحَمَّدٌ وَالْخَمِيسُ ـ قَالَ: وَأَصَبْنَاهَا عَنْوَةً، وَجُمِعَ السَّبْيُ، فَجَاءَهُ دِحْيَةُ فَقَالَ: يَا رَسُولَ اللَّهِ أَعْطِنِي جَارِيَةً مِنْ السَّبْيِ؟ فَقَالَ: «اذْهَبْ فَخُذْ جَارِيَةً». فَأَخَذَ صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، فَجَاءَ رَجُلٌ إِلَى نَبِيِّ اللَّهِ ص فَقَالَ: يَا نَبِيَّ اللَّهِ أَعْطَيْتَ دِحْيَةَ، صَفِيَّةَ بِنْتَ حُيَيٍّ، سَيِّدِ قُرَيْظَةَ وَالنَّضِيرِ؟ مَا تَصْلُحُ إِلا لَكَ، قَالَ: «ادْعُوهُ بِهَا». قَالَ: فَجَاءَ بِهَا، فَلَمَّا نَظَرَ إِلَيْهَا النَّبِيُّ ص قَالَ: «خُذْ جَارِيَةً مِنْ السَّبْيِ غَيْرَهَا». قَالَ: وَأَعْتَقَهَا وَتَزَوَّجَهَا فَقَالَ لَهُ ثَابِتٌ: يَا أَبَا حَمْزَةَ مَا أَصْدَقَهَا؟ قَالَ: نَفْسَهَا، أَعْتَقَهَا وَتَزَوَّجَهَا، حَتَّى إِذَا كَانَ بِالطَّرِيقِ جَهَّزَتْهَا لَهُ أُمُّ سُلَيْمٍ، فَأَهْدَتْهَا لَهُ مِنْ اللَّيْلِ، فَأَصْبَحَ النَّبِيُّ ص عَرُوسًا، فَقَالَ: «مَنْ كَانَ عِنْدَهُ شَيْءٌ فَلْيَجِئْ بِهِ». قَالَ: وَبَسَطَ نِطَعًا، قَالَ: فَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالأَقِطِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالتَّمْرِ، وَجَعَلَ الرَّجُلُ يَجِيءُ بِالسَّمْنِ، فَحَاسُوا حَيْسًا، فَكَانَتْ وَلِيمَةَ رَسُولِ اللَّهِ ص.(م/۱۳۶۵)
ترجمه: انس س میگوید: رسول الله ص برای جهاد با اهل خیبر، به راه افتاد. ما نماز فجر را نزدیک خیبر، در تاریکی خواندیم. پیامبر اکرم ص پس از نماز فجر، بر مرکب خود، سوار شد. ابوطلحه نیز بر مرکب خود، سوار شد. من هم پشت سر ابوطلحه سوار شدم. نبی اکرم ص در کوچههای خیبر براه افتاد. چون کوچههای خیبر، تنگ بود، زانوی من به ران (مبارک) رسول الله ص برخورد میکرد. ازار رسول اکرم ص از بالای رانش دور شد تا جایی که من سفیدی ران ایشان را دیدم. رسول اکرم ص پس از ورود به خیبر، فریاد زد: «الله اکبر، نابود گشت خیبر!! هرگاه ما وارد سرزمین قومیشویم که بیم داده شدهاند، آنروز، برای آن قوم، بامداد بدی خواهد بود». و این جمله را سه بار تکرار نمود.
راوی میگوید: هنگام ورود رسول الله ص به خیبر، مردم سر کارهایشان بودند. آنها با دیدن لشکر مسلمانان، گفتند: سوگند به الله، محمد با لشکرش آمد. سر انجام، خیبر به زور شمشیر، فتح گردید. هنگامیکه اسیران جنگ، جمع آوری شدند، دحیهی کلبی آمد و گفت: یا رسول الله! از این اسیران،کنیزی به من بده. رسول الله ص فرمود: «برو و کنیزی برای خود انتخاب کن». او صفیه بنت حُیىّ را انتخاب کرد. بعد از آن، شخصی آمد و به رسول الله ص گفت: یا رسول الله! صفیه دختر حُیىّ؛ سردار بنی قریظه و بنی نظیر؛ را به دحیه عنایت کردی؟ صفیه تنها شایستهی شما است. رسول الله ص فرمود: «دحیه و صفیه را صدا کنید». هنگامیکه رسول الله ص صفیه را دید، به دحیه فرمود: «بجای او میتوانی کنیز دیگری انتخاب کنی».
ثابت (راوی از انس) به انس گفت: چه چیزی به او مهریه داد؟ انس س گفت: رسول الله ص صفیه را آزاد کرد و سپس با وی ازدواج نمود و همین آزادی، مهریهی او قرار گرفت. در راه بازگشت، صفیه به وسیلهی ام سلیم رضی الله عنها آراسته شد و زفاف انجام گرفت. رسول الله ص صبح روز بعد، فرمود: «هر کس، هر چه دارد، بیاورد». سپس سفرهی چرمینی را پهن کرد. بعضیها خرما، برخیها روغن، و بعضی دیگر، آرد جو آوردند و روی سفره چیدند و از مواد غذایی موجود، یک نوع شیرینی درست کردند. و همین، ولیمهی رسول الله ص بود.
۸۰٧- عَنْ أَبِي مُوسَى س قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ص فِي الَّذِي يُعْتِقُ جَارِيَتَهُ ثُمَّ يَتَزَوَّجُهَا: «لَهُ أَجْرَانِ». (م/۱۵۴)
ترجمه: ابوموسی اشعری س میگوید: رسول الله ص دربارهی کسی که کنیزش را آزاد نماید و با وی ازدواج کند، فرمود: « دو پاداش دارد».