فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد سوم

فهرست کتاب

۲۱- باب: التَّمَتُّعِ وَالإِقْرَانِ وَالإِفْرَادِ بِالحَجِّ وَفَسْخِ الحَجِّ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ هَدْيٌ
باب [۲۱]: حج تمتع، و قران، و افراد، و فسخ حج برای کسی که (هدی) همراهش نیست [۱۱٩]

۲۱- باب: التَّمَتُّعِ وَالإِقْرَانِ وَالإِفْرَادِ بِالحَجِّ وَفَسْخِ الحَجِّ لِمَنْ لَمْ یَکُنْ مَعَهُ هَدْيٌ
باب [۲۱]: حج تمتع، و قران، و افراد، و فسخ حج برای کسی که (هدی) همراهش نیست [۱۱٩]

٧٩۱- وَعنهَا لفي روایة قَالَت: خَرَجْنَا مَعَ النَّبِيِّ جوَلاَ نُرَى إِلَّا أَنَّهُ الحَجُّ، فَلَمَّا قَدِمْنَا تَطَوَّفْنَا بِالْبَيْتِ، فَأَمَرَ النَّبِيُّ جمَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الهَدْيَ أَنْ يَحِلَّ، فَحَلَّ مَنْ لَمْ يَكُنْ سَاقَ الهَدْيَ، وَنِسَاؤُهُ لَمْ يَسُقْنَ فَأَحْلَلْنَ، قَالَتْ صَفِيَّةُ: مَا أُرَانِي إِلَّا حَابِسَتَهُمْ، قَالَ: «عَقْرَى حَلْقَى، أَوَمَا طُفْتِ يَوْمَ النَّحْرِ» قَالَتْ: قُلْتُ: بَلَى، قَالَ: «لاَ بَأْسَ انْفِرِي» [رواه البخاری: ۱۵۶۱].

٧٩۱- و از عائشهسروایت دیگری آمده است که گفت: با پیامبر خدا ج[از مدینه] خارج شدیم، و فکر نمی‌کردیم که این سفر جز برای ادای حج باشد، هنگامی که [به مکه] رسیدیم به خانۀ کعبه طواف نمودیم.

و پیامبر خدا جکسانی را که (هدی) نفرستاده بودند، امر کردند تا [بعد از ادای عمره] خود را حلال سازند، پس هرکسی که (هدی) نیاورده بود، خود را حلال ساخت، و همسران پیامبر خدا جچون (هدی) نفرستاده بودند، خود را حلال ساختند.

صفیه [ل چون به عادت ماهانگی گرفتار شده بود] گفت: فکر نمی‌کنم مگر آنکه سبب تاخیر آن‌ها شود [۱۲٠].

[پیامبر خدا ج]فرمودند: «ای زن شوم سر تراشیده! مگر روز عید طواف نکردی؟ [یعنی: آیا مگر طواف افاضه را در روز عید انجام ندادی؟]

گفت: گفتم: طواف کردم.

فرمودند: پس باکی نیست، و به سفرت ادامه بده» [۱۲۱].

٧٩۲- وَعَنهَا فی روایة أخری قَالَتْ: خَرَجْنَا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ جعَامَ حَجَّةِ الوَدَاعِ، فَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِعُمْرَةٍ، وَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِحَجَّةٍ وَعُمْرَةٍ، وَمِنَّا مَنْ أَهَلَّ بِالحَجِّ «وَأَهَلَّ رَسُولُ اللَّهِ جبِالحَجِّ»، فَأَمَّا مَنْ أَهَلَّ بِالحَجِّ، أَوْ جَمَعَ الحَجَّ وَالعُمْرَةَ، لَمْ يَحِلُّوا حَتَّى كَانَ يَوْمُ النَّحْرِ [رواه البخاری: ۱۵۶۲].

٧٩۲- و از عائشهلدر روایت دیگری آمده است که گفت: در (حجة الوداع) با پیامبر خدا جبر آمدیم، بعضی از ما تنها نیت عمره، و بعضی نیت حج و عمره، و بعضی نیت تنها حج را نمودند.

و پیامبر خدا جنیت حج را نموده بودند، کسانی که نیت حج و یا نیت حج وعمره را نموده بودند، تا روز عید قربان خود را حلال نساختند [۱۲۲].

٧٩۳- عَن عُثْمَانُ سأنَّه نَهی عَنِ المُتْعَةِ، وَأَنْ يُجْمَعَ بَيْنَهُمَا، فَلَمَّا «رَأَى عَلِيٌّ أَهَلَّ بِهِمَا، لَبَّيْكَ بِعُمْرَةٍ وَحَجَّةٍ»، قَالَ: «مَا كُنْتُ لِأَدَعَ سُنَّةَ النَّبِيِّ جلِقَوْلِ أَحَدٍ» [رواه البخاری: ۱۵۶۳].

٧٩۳- روایت است که عثمانساز متعه [۱۲۳]، و از جمع کردن بین عمره و حج، نهی نمود، چون علیساین چیز رادید، حج و عمره را باهم نیت نموده و گفت: سنت پیامبر خدا جرا به گفتۀ هیچ کسی ترک نمی‌کنم [۱۲۴].

٧٩۴- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب، قَالَ: كَانُوا يَرَوْنَ أَنَّ العُمْرَةَ فِي أَشْهُرِ الحَجِّ مِنْ أَفْجَرِ الفُجُورِ فِي الأَرْضِ، وَيَجْعَلُونَ المُحَرَّمَ صَفَرًا، وَيَقُولُونَ: إِذَا بَرَا الدَّبَرْ، وَعَفَا الأَثَرْ، وَانْسَلَخَ صَفَرْ، حَلَّتِ العُمْرَةُ لِمَنِ اعْتَمَرْ، قَدِمَ النَّبِيُّ جوَأَصْحَابُهُ صَبِيحَةَ رَابِعَةٍ مُهِلِّينَ بِالحَجِّ فَأَمَرَهُمْ أَنْ يَجْعَلُوهَا عُمْرَةً، فَتَعَاظَمَ ذَلِكَ عِنْدَهُمْ، فَقَالُوا: يَا رَسُولَ اللَّهِ، أَيُّ الحِلِّ؟ قَالَ: «حِلٌّ كُلُّهُ» [رواه البخاری: ۱۵۶۴].

٧٩۴- از ابن عباسبروایت است که گفت: [اهل جاهلیت] فکر می‌کردند که عمره کردن در ماه‌های حج، از بد تری کارهای زشت در روی زمین است، از این جهت، ماه محرم را صفر نامیده و می‌گفتند: هنگامی که پشت شتران التیام یافت، و اثر پای شتران از راه‌ها محو گردید، و ماه صفر [که در حقیقت ماه محرم باشد] خارج شد، عمره برای کسی که نیت عمره کردن راداشته باشد، روا می‌گردد [۱۲۵].

پیامبر خدا جو صحابهشصبح روز چهارم [ذوالحجۀ] به نیت ادای حج، [به مکه] رسیدند، و پیامبر خدا جبه آن‌ها امر کردند تا حج خود را به عمره تبدیل نمایند [و خود را حلال سازند].

این کار بر صحابهشدشوار تمام شد، گفتند: یا رسول الله! این چه نوع حلال ساختنی است؟

فرمودند: «حلال ساختن کامل» [۱۲۶].

٧٩۵- عَنْ حَفْصَةَ ش، زَوْجِ النَّبِيِّ ج، أَنَّهَا قَالَتْ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، مَا شَأْنُ النَّاسِ حَلُّوا بِعُمْرَةٍ، وَلَمْ تَحْلِلْ أَنْتَ مِنْ عُمْرَتِكَ؟ قَالَ: «إِنِّي لَبَّدْتُ رَأْسِي، وَقَلَّدْتُ هَدْيِي، فَلاَ أَحِلُّ حَتَّى أَنْحَرَ» [رواه البخاری: ۱۵۶۶].

٧٩۵- از حفصهلهمسر پیامبر خدا جروایت است که گفت: یا رسول الله! چه سبب است که مردم بعد از ادای عمره خود را حلال ساختند، و شما خود راحلال نساختید؟

فرمودند: من سر خود را (ملبد) ساخته‌ام و (هدی) خود رانشانه دار نموده‌ام، و تا هنگامی که شترم را (نحر) نکنم، خود را حلال نمی‌سازم» [۱۲٧].

٧٩۶- عَن ابْنَ عَبَّاسٍ بأَنَّه سأَلَهُ رَجُلٌ عَنِ التَّمَتُّعِ وَقَالَ: نَهانی ناسٌ عَنه، فَرَأَيْتُ فِي المَنَامِ كَأَنَّ رَجُلًا يَقُولُ لِي: حَجٌّ مَبْرُورٌ، وَعُمْرَةٌ مُتَقَبَّلَةٌ، فَأَخْبَرْتُ ابْنَ عَبَّاسٍ فَقَالَ: «سُنَّةَ النَّبِيِّ ج» [رواه الخاری: ۱۵۶٧].

٧٩۶- روایت است که شخصی [که نامش نصر بن عمران ضبعی بود] از ابن عباسبراجع به حج تمتع پرسید و گفت: مردمی مرا ازانجام دادن آن نهی می‌کنند [۱۲۸].

[ابن عباسب]او را امر کرد که حج تمتع کند.

آن شخص [بعد از ادای حج تمتع] گفت: در خواب دیدم که گویا شخصی برای من می‌گوید: حج تو حج نیک و مقبولی است، و عمره‌ات عمرۀ نیک و مقبولی است، و از این خواب برای ابن عباسبخبر دادم.

گفت: [سببش آن است که حج تمتع] سنت پیامبر خدا جاست [۱۲٩].

٧٩٧- عَن جَابِرُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَّهُ حَجَّ مَعَ النَّبِيِّ جيَوْمَ سَاقَ البُدْنَ مَعَهُ، وَقَدْ أَهَلُّوا بِالحَجِّ مُفْرَدًا، فَقَالَ لَهُمْ: «أَحِلُّوا مِنْ إِحْرَامِكُمْ بِطَوَافِ البَيْتِ، وَبَيْنَ الصَّفَا وَالمَرْوَةِ، وَقَصِّرُوا، ثُمَّ أَقِيمُوا حَلاَلًا، حَتَّى إِذَا كَانَ يَوْمُ التَّرْوِيَةِ فَأَهِلُّوا بِالحَجِّ، وَاجْعَلُوا الَّتِي قَدِمْتُمْ بِهَا مُتْعَةً»، فَقَالُوا: كَيْفَ نَجْعَلُهَا مُتْعَةً، وَقَدْ سَمَّيْنَا الحَجَّ؟ فَقَالَ: «افْعَلُوا مَا أَمَرْتُكُمْ، فَلَوْلاَ أَنِّي سُقْتُ الهَدْيَ لَفَعَلْتُ مِثْلَ الَّذِي أَمَرْتُكُمْ، وَلَكِنْ لاَ يَحِلُّ مِنِّي حَرَامٌ حَتَّى يَبْلُغَ الهَدْيُ مَحِلَّهُ» فَفَعَلُوا [رواه البخاری: ۱۵۶۸].

٧٩٧- از جابر بن عبداللهبروایت است که [گفت]: با پیامبر خدا جدر همان روزی که شتران هدی با خود برده بودند حج نمودم، پیامبر خدا جبرای مردم گفتند:

بعد از طواف به خانۀ کعبه، و سعی بین صفا و مروه، خود را حلال سازید، و موی سر خود را کوتاه کنید [۱۳٠]، بعد از آن همین طور در حالت حلال تا روز (ترویه) [روز هشتم ذو الحجه] باقی بماند، و در این روز تلبیه بگوئید و نیت حج نمائید، و به این طریق حج مفردی را که نیت کرده بودید، به حج تمتع تبدیل کند».

صحابهشگفتند:

چگونه حج را به عمره تبدیل کنیم در حالی که به نیت حج، احرام بسته بودیم؟

فرمودند: «آنچه را که به شما امر می‌کنم، انجام دهید، و اگر من هم (هدی) را قبلا نفرستاده بودم، همین کاری را که به شما می‌گویم [انجام دهید]، انجام می‌دادم، ولی اکنون تا هنگامی که (هدی) در جای معینش [که منی باشد] نرسد، آنچه که بر من حرام بود، حلال نمی‌شود».

[صحابه چون این را شنیدند، موافق امر پیامبر خدا ج]عمل نمودند.

[۱۱٩] (تمتع) : عبارت از آن است که شخص در ماه‌های حج، برای ادای عمره احرام ببندد، و بعد از ادای عمره در همان سال نیت ادای حج را بنماید، و (قران): عبارت از آن است که حج و عمره را دریک وقت نیت نماید، و دریک احرام، حج و عمره را با هم انجام بدهد، و (افراد) عبارت از آن است که از میقات تنها برای ادای حج احرام ببندد. [۱۲٠] زیرا وی طواف وداع را انجام نداده بود، و در صورت وجوب طواف وداع بر وی، فکر می‌کرد که باید منتظرش بمانند، تا طواف وداع را انجام دهد. [۱۲۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: اگر زنی به عادت ماهانگی دچار گردید، و همراهانش قصد سفر داشتند، و او تنها در مکه باقی مانده نمی‌توانست، طواف وداع از وی ساقط می‌گردد، و بر وی چیزی از فدیه و یا صدقه لازم نیست. [۱۲۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) کسی که تنها نیت حج را بنماید که به نام (حج مفرد) یاد می‌شود، و یا نیت حج و عمره را با هم بنماید که به نام (حج قران) یاد می‌شود، نباید بعد از ادای عمره از احرام خارج گردد، بلکه باید خروجش با احرام، بعد از رمی جمرۀ عقبۀ، و دیگر اعمال لازمۀ باشد. ۲) احرام صحابهشدر حجة الواداع چهار قسم بود: أ) احرام برای حج و عمره که به نام (حج قران) یاد می‌شود. ب) احرام برای عمره تا بعد از آن حج نماید، که به نام (حج تمتع) یاد می‌شود. ج) احرام تنها برای حج با فرستادن (هدی) که به نام (حج مفرد) یاد می‌شود. د) احرام تنها برای حج، بدون فرستادن (هدی)، که پیامبر خدا جاشخاصی را که چنین احرام بسته بودند، امر کردند تا حج خود را به عمره تبدیل نموده و بعد از انجام دادن مناسک عمره، خود را حلال سازند. ۳) اکثر علماء بر این نظر اند که نوع چهارم که: فسخ حج به عمره باشد، خاص به همین سال بود، زیرا اهل جاهلیت فکر می‌کردند که عمره کردن در ماه‌های حج از بدترین کارها است، و پیامبر خدا ججهت باطل اعلان کردن این مفکوره، صحابهشرا امر کردند، تا حج خود را به عمره تبدیل نمایند، و به اجماع علماء، سه نوع دیگر حج که (قران) و (تمتع) و (افراد) باشد، جواز دارد، و تنها از عمر و عثمانبروایت شده است که آن‌ها از حج و تمتع منع می‌کردند، و حدیث آینده بیانگر این امر است. [۱۲۳] مراد از متعه در این‌جا متعۀ حج است نه متعۀ نکاح، و متعۀ حج: عبارت از انجام دادن عمره و حج در یک سفر است. و متعۀ نکاح: عبارت از آن است که شخص در مقابل مبلغ معینی با زنی برای مدت معینی عقد نکاح بر قرار سازد، و این نوع نکاح که به نام نکاح مؤقت نیز یاد می‌شود، در اول اسلام معروف و مشروع بود، و سپس نسخ گردید، ولی بعضی از فِرَق نظر به دلایلی که به خود دارند، نکاح متعه را هنوز هم مشروع دانسته و به آن عمل می‌کنند، و اختلاف علی با عثمانبدر متعۀ حج بود، نه در متعۀ نکاح. [۱۲۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) امام ابن حجر/می‌گوید: اینکه عثمانساز حج تمتع و حج قران نهی کرد، معنایش این است که وی حج (افراد) را بهتر می‌دانست، و نهی کردنش برای این بود تا مردم آنچه را که افضل است، انجام دهند، و این همان چیزی است که عمرسهم از منع کردن حج تمتع اراده داشت، ولی علیساز خوف اینکه مبادا مردم این نهی عثمانسرا بر تحریم حمل کنند، واضح ساخت که حج تمتع جواز دارد. و گرچه این توجیه، توجیه خوبی است، ولی خالی از تکلف نیست، و سیاق حدیث دلالت بر خلاف آن دارد، زیرا این گفته علیسکه (سنت پیامبر خدا جرا به گفتۀ هیچ کسی ترک نمی‌کنم) به طور واضح دلالت بر این دارد که نهی عثمانساز حج تمتع، منع کردن از آن بود، نه مفضول دانستن آن، و این چیز راعثمانسبه اجتهاد خود دانسته بود، و بر مجتهد از اجتهادش لومی نیست، ولو آنکه مجتهد دیگر آن را بر خلاف سنت بداند، و الله تعالی أعلم. ۲) عالم آنچه را که می‌داند اگر قدرت دارد باید بگوید، ولو آنکه سخنش مخالف نظر ولی امر باشد. ۳) اگ عالم چیزی می‌گوید، باید به آن عمل نماید، نه آنکه از دیگران بخواهد که چنین و چنان کنند، و خودش از عمل کردن به آن خود داری نماید. ۴) حج تمتع به اتفاق علماء مشروع است، ولو آنکه عمر و یا عثمانببه اساس اجتهاد خویش، و یا با در نظر داشت بعضی مصالح، و روی ظروف معینی از آن منع کرده بودند. ۵) طاعت ولی امر در کاری واجب است که مخالف شریعت و احکام دین نباشد، ورنه اطاعت کردن از وی در همان کار معینی که به خلاف شرع انجام داده و یا به آن امر کرده است، جواز ندارد، ولی با اینهم در کارهای دیگر باید از وی اطاعت نمود. ۶) ولی امر باید انتقاد سالم مبتنی بر دلیل را بپذیرد، و مخالفینش را نباید مورد عتاب و عقاب قرار دهد. ٧) مجتهد نباید مجتهد دیگری را به تقلید از خود ملزم سازد، زیرا در مسائل اجتهادی قول هریک از مجتهدین احتمال خطاء و صواب را دارد، بنابراین، قول یک مجتهد بر مجتهد دیگر الزامی نیست. [۱۲۵] و به این اساس اهل جاهلیت، ماه محرم را از ماه‌های حرام حساب نمی‌کردند، و این کار را از این جهت می‌کردند، که سه ماه متوالی بر آن‌ها حرام نباشد، زیرا حرام بودن سه ماه متوالی که سبب ممانعت آن‌ها از عادات بدشان که حمله بر یکدیگر و غارت و چور و چپاول باشد، بر آن‌ها سخت و دشوار می‌گذشت. [۱۲۶] یعنی: حلال ساختنی است که تمام چیزهای که بر محرم به سبب احرامش حرام بود، برایش حلال می‌گردد، حتی همبستر شدن با همسرش. [۱۲٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) ملبد ساختن موی: عبارت از استعمال نمودن چیزی به موی سر غرض چسپیدن موی بر یکدیگر است، مانند حنا و امثال آن. ۲) کسی که هدی را فرستاده است، بعد از ادای عمره نباید خود را حلال سازد، بلکه باید حلال ساختنش بعد از انجام دادن اعمال حج باشد. ۳) این حدیث نبوی شریف به طور واضح دلالت بر این دارد که نبی کریم جقارن بودند، و به اتفاق علماء هرسه نوع حج که (حج تمتع) و (حج قران) و (حج افراد) باشد، جواز دارد، ولی اختلاف در این است که کدام نوع از این انواع سه گانه بهتر است. عدۀ از صحابه و تابعین، و علماء دیگر از آن جمله امام ابو حنیفه/به این نظر اند که (حج قران) از (حج تمتع) و (حج افراد) بهتر است، زیرا پیامبر خدا ج(حج قران) را انجام دادند، و آنچه را که خداوند متعال برای نبی خود محمد جاختیارکند، بدون شک افضل است، و دیگر آنکه (حج قران) پُر مشقت‌تر است، زیرا از وقت احرام بستن تا وقت انجام دادن عمره و حج، خود را حلال نمی‌سازد، و کاری که مشقتش بیشتر باشد، ثوابش نیز بیشتر است، زیرا پیامبر خدا جفرموده‌اند که: «مزد تو به اندازۀ مشقت تو است». و عدۀ دیگری از علماء، از آن جمله بعضی از علمای احناف (حج تمتع) را بهتر می‌دانند، زیرا پیامبر خدا جصحابه را امر کردند که حج خود را به عمره تبدیل نمایند، و بعد از انجام دادن عمره، در روز معین آن دوباره برای حج احرام ببندند، و پیامبر خدا ججز به چیزی که بهتراست، امر نمی‌کنند. و عدۀ از علماء (حج افراد) را افضل می‌دانند، بالأخص آنکه اگر شخصی حج را در یک سفر، و عمره را در سفر دیگری انجام دهد، زیرا حج دراین صورت در سفر مستقلی، و عمره در سفر مستقل دیگری انجام یافته است.، و امام سرخسی تفصیل بیشتری دراین موضوع ذکر کرده است، المبسوط (۴/۲۵-۲٧) [۱۲۸] این واقعه طوری که در روایت مسلم آمده است، در زمان عبدالله بن زبیر بود، و او از حج تمتع منع می‌کرد. [۱۲٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: رؤیای صحابه از غیر انبیاءشاهد و دلیل برای احکامی است که قبلا ثابت شده است، مانند خواب این شخص، نه آنکه مثبت احکام جدیدی باشد که قبلاً ثابت نشده است، بنابراین برای هیچ کس روا نیست ولو آنکه عالم، زاهد، متقی، و یا هر کس دیگری باشد به اثر خوابی که دیده است، برای مردم فتوی داده و یا خودش به آن عمل نماید، مگر آنکه حکمی از احکام شریعت ثابت شده است، نه از طریق خوابی که این شخص دیده است، و اگر خوابش محتوای حکمی مخالف با احکام شریعت باشد، به یقین که چنین خوابی از القاء شیطان بوده، و نباید صاحبش آن رابه دیگران قصه نماید، و اگر قصه نمود، نباید کسی آن را از وی قبول کرده و به آن عمل نماید. [۱۳٠] سبب امر به کوتاه کردن موی آن بود که بعد از چهار روز نیت حج می‌کردند، و در روز پنجم بعد از انجام دادن مناسک حج سر خود را می‌تراشیدند، و بهتر بود که در این روز موی بیشتری داشته باشند.