۲۶- باب: کَرَاهِیَةِ السَّخَبِ فِي السُّوقِ
باب [۲۶]: کراهیت جار و جنجال در بازار
۱٠۱۳- عَن عَبْدَ اللَّهِ بْنَ عَمْرِو بْنِ العَاصِ ب، قُلْتُ: أَخْبِرْنِي عَنْ صِفَةِ رَسُولِ اللَّهِ جفِي التَّوْرَاةِ؟ قَالَ: أَجَلْ، وَاللَّهِ إِنَّهُ لَمَوْصُوفٌ فِي التَّوْرَاةِ بِبَعْضِ صِفَتِهِ فِي القُرْآنِ ﴿يَٰٓأَيُّهَا ٱلنَّبِيُّ إِنَّآ أَرۡسَلۡنَٰكَ شَٰهِدٗا وَمُبَشِّرٗا وَنَذِيرٗا٤٥﴾وَحِرْزًا لِلْأُمِّيِّينَ، أَنْتَ عَبْدِي وَرَسُولِي، سَمَّيْتُكَ المتَوَكِّلَ لَيْسَ بِفَظٍّ وَلاَ غَلِيظٍ، وَلاَ سَخَّابٍ فِي الأَسْوَاقِ، وَلاَ يَدْفَعُ بِالسَّيِّئَةِ السَّيِّئَةَ، وَلَكِنْ يَعْفُو وَيَغْفِرُ، وَلَنْ يَقْبِضَهُ اللَّهُ حَتَّى يُقِيمَ بِهِ المِلَّةَ العَوْجَاءَ، بِأَنْ يَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَيَفْتَحُ بِهَا أَعْيُنًا عُمْيًا، وَآذَانًا صُمًّا، وَقُلُوبًا غُلْفًا [رواه البخاری: ۲۱۲۵].
۱٠۱۳- از عبد الله بن عمرو بن عاصبروایت است که کسی از وی از صفت پیامبر خدا جدر تورات پرسید.
گفت: بلی! به خداوند قسم که ایشان در تورا ت به بعضی از صفاتی که در قرآن برایشان آمده است وصف شدهاند.
«ای پیامبر! ما تو را شاهد، و بشارت دهنده، و بیم دهنده فرستادیم» و نگهبانی برای مؤمنان، تو بندۀ من و رسول من هستی، تو را متوکل [بر خدا] نام نهادم، جفا کار و سخت گیر نیست، [و از صفات دیگری این است که]: در بازار جار و جنجال نمیکند، جزای بدی را به بدی نمیدهد، بلکه عفو مینماید و گذشت میکند، و تا آن وقت خداوند او را نمیمیراند که ملت منحرف را به واسطۀ او به راه مستقیم هدایت نماید، تا اینکه بگویند: (لا إِلَه إِلا اللَّه)، و به سبب این کلمۀ توحید چشمهای نابینا را بینا، و گوشهای نا شنوا را شنوا، و دلهای بسته را گشاده میسازد [۳۸٠].
[۳۸٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) عبدالله بن عمرو بن عاصبتورات و انجیل را قراءت میکرد، و این چیزها را خودش در تورات دیده بود. ۲) سبب آنکه خداوند متعال پیامبر خدا جرا متوکل نام نهاده بود، آن بود که در تمام امور خود، بر خدا توکل کرده بود، در رزق خود، در پیروزی بر دشمنان خود، در انتشار دین خود، و بالآخره در تمام امور دنیوی و اخروی خود. ۳) جار و جنجال، و گفت و شنود بیش از لزوم در بازار نا مرغوب، و امر نا پسندی است. ۴) اگر کسی به شخص پیامبر خدا جبدی میکرد، از وی انتقام نمیگرفتند، ولی در وقت تجاوز بر حدود خدا، با هیچ کس تسامح نمیکردند. ۵) مراد از ملت منحرف، قوم عرب است که دین حنیفی ابراهیم÷را که براساس توحید استوار است، به شرک تبدیل نموده و به جای عبادت خدای یگانه، به عبادت بتها روی آورده بودند. ۶) مراد از چشمهای نابینا، و گوشهای نا شنوا، و دلهای بسته، چشم و گوشها، و دلهای کسانی است که حق و حقیقت را نمیبینند، و نمیشنوند و درک نمیکنند.