۳٠- باب: مَا ذُکِرَ فِي الحَجَرِ الأَسْوَدِ
باب [۳٠]: آنچه که در مورد حجر الأسود آمده است
۸٠۸- عَنْ عُمَرَ س: أَنَّهُ جَاءَ إِلَى الحَجَرِ الأَسْوَدِ فَقَبَّلَهُ، فَقَالَ: «إِنِّي أَعْلَمُ أَنَّكَ حَجَرٌ، لاَ تَضُرُّ وَلاَ تَنْفَعُ، وَلَوْلاَ أَنِّي رَأَيْتُ النَّبِيَّ جيُقَبِّلُكَ مَا قَبَّلْتُكَ» [رواه البخاری: ۱۵٩٧].
۸٠۸- روایت است که عمرسحجر الأسود را بوسید و گفت:
من میدانم که تو سنگی هستی که نه ضرر رسانده میتوانی و نه فائده، و اگر نمیدیدم که پیامبر خدا جتو را بوسیدهاند، هرگز تو را نمیبوسیدم [۱۴۲].
[۱۴۲] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) امام طبری/میگوید: عمرساین سخن را از این جهت گفت که مردم به اسلام نو آشنا بودند، و هنوز از زمان جاهلیت مدت زمان زیادی نگذشته بود، و از این میترسید که مبادا بعضی از جهال مانند دورۀ جاهلیت چنین فکر کنند که حجر الأسود میتواند برای آنها نفع و یا ضرر برساند، از این جهت برای آنها گوش زد کرد که بوسیدن این سنگ نه به جهت نفع و ضرر رساندن آن، بلکه به جهت متابعت از پیامبر خدا جمیباشد. و در حکمت بوسیدن حجر الأسود چندین حدیث آمده است، از آن جمله اینکه پیامبر خدا جفرمودند: «حجر الأسود از سنگهای جنت است» و فرمودند: «کسی که با حجر الأسود دست میدهد، گویا با خداوند دست میدهد» و از ابن عباسبروایت است که گفت: (کسی که بیعت پیامبر خدا جرا درک نکرده است اگر حجر الأسود را استلام میکند، گویا با خدا و رسولش بیعت میکند).