۱۱- «باب»
باب [۱۱]
٩۱۸- عَنْ عَائِشَةَ ل، قَالَتْ: لَمَّا قَدِمَ رَسُولُ اللَّهِ جالمَدِينَةَ، وُعِكَ أَبُو بَكْرٍ، وَبِلاَلٌ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ إِذَا أَخَذَتْهُ الحُمَّى يَقُولُ: كُلُّ امْرِئٍ مُصَبَّحٌ فِي أَهْلِهِ ... وَالمَوْتُ أَدْنَى مِنْ شِرَاكِ نَعْلِهِ، وَكَانَ بِلاَلٌ إِذَا أُقْلِعَ عَنْهُ الحُمَّى يَرْفَعُ عَقِيرَتَهُ يَقُولُ: أَلاَ لَيْتَ شِعْرِي هَلْ أَبِيتَنَّ لَيْلَةً ... بِوَادٍ وَحَوْلِي إِذْخِرٌ وَجَلِيلُ، وَهَلْ أَرِدَنْ يَوْمًا مِيَاهَ مَجَنَّةٍ ... وَهَلْ يَبْدُوَنْ لِي شَامَةٌ وَطَفِيلُ، قَالَ: اللَّهُمَّ العَنْ شَيْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ، وَعُتْبَةَ بْنَ رَبِيعَةَ، وَأُمَيَّةَ بْنَ خَلَفٍ كَمَا أَخْرَجُونَا مِنْ أَرْضِنَا إِلَى أَرْضِ الوَبَاءِ، ثُمَّ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «اللَّهُمَّ حَبِّبْ إِلَيْنَا المَدِينَةَ كَحُبِّنَا مَكَّةَ أَوْ أَشَدَّ، اللَّهُمَّ بَارِكْ لَنَا فِي صَاعِنَا وَفِي مُدِّنَا، وَصَحِّحْهَا لَنَا، وَانْقُلْ حُمَّاهَا إِلَى الجُحْفَةِ»، قَالَتْ: وَقَدِمْنَا المَدِينَةَ وَهِيَ أَوْبَأُ أَرْضِ اللَّهِ، قَالَتْ: فَكَانَ بُطْحَانُ يَجْرِي نَجْلًا تَعْنِي مَاءً آجِنًا [رواه البخاری: ۱۸۸۸].
٩۱۸- از عائشهلروایت است که گفت: هنگامی که پیامبر خدا ج[به مدینه] آمدند، ابو بکر و بلالبمریض شدند.
ابوبکرسهنگامی که تب میکرد میگفت:
هرکسی صبح از پهلوی اهلش از خواب برمیخیزد، در حالی که مرگ از بند کفشش به او نزدیکتر است.
و بلالسهنگامی که دردش تخفیف مییافت، به گریه میافتاد و میگفت: آیا این آرزویم بر آورده خواهد شد که شبی در وادی بخوابم و در اطرافم گیاه (إِذخر) و گیاه (جلیل) باشد، و آیا روزی خواهد آمد که در کنار آب (مجنه) باشم، و کوه (شامه) و کوه (طفیل) برایم نمایان شود.
و میگفت: خدایا! به سبب اینکه شیبه بن ربیعه، و عتبه بن ربیعه، و أمیه بن خَلَف ما را از سر زمین ما به سر زمین (وبا) کوچ دادهاند، ایشان را لعنت کن [یعنی: از رحمت خود دور کن].
و پیامبر خدا جدعا کردند که: «خدایا! محبت مدینه را بیشتر از محبتی که با مکه داشتیم، در دل ما قرار بده، خدایا! در پیمانه و وزن ما برکت بده! و تب مدینه را به (جحفه) منتقل کن».
عائشهلمیگوید: ما وقتی به مدینه آمدیم که اینجا پر وباترین سر زمین خدا بود، در وادیاش آب گندیده روان بود [۲۶٩].
[۲۶٩] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) قدوم پیامبر خدا جبه مدینه در روز دوشنبه دوازدهم ماه ربیع الأول سال اول هجری، پیش از زوال آفتاب بودو ۲) (إذخر) و (جلیل) نام دو نوع گیاه است که درمکه میروید، و مردم از آن در پوشش خانهها و بعض کارهای دیگر استفاده میکردند، و (آب مجحنه) آبی بود در نزدیکی عکاظ که در چند میلی مکه واقع است، و (شامه) و (طفیل) نام دو کوه، یا نام دو آب، و یا نام دو قریۀ در مکۀ مکرمه است. ۳) کسانی که بلال از آنها نام میبرد، و آنها را لعنت میکرد، یعنی: شیبه بن ربیعه، و عتبه بن ربیعه، و أمیه بن خَلَف، کسانی بودند که مسلمانان را بسیار اذیت میکردند، و اذیت بیسار آنها سبب هجرت مسلمانان به مدینۀ منوره گردیده بود. ۴) (جحفه) اکنون میقات اهل مصر و شام و مغرب است، و سبب این دعا آن بود که اهل جحفه در آن وقت، اهل شرک و کفر بودند. ۵) از جمله چیزهای که از این حدیث دانسته میشود، یکی فضیلت ابو بکرساست، زیرا بعد از هجرت به مدینۀ منوره عدۀ از صحابه مریض شدند، و هرکدام به نوعی ازانواع از وضع خود شکایت میکردند، ولی ابو بکر صدیقسبعد از اینکه مریض شد، بر خلاف همگان به صبر و تسلی خویش پرداخته و میگفت: چه بسا کسانی که اهل و فامیلش برایش (صبح بخیر) میگویند، ولی او غافل از این است که شاید لحظاتی بیش زنده نباشد، پس فرقی نمیکند که انسان در کجا زندگی میکند. ۶) انسان در وقت مواجه شدن با مشکلات، باید به خدا روی آورده، و از او بخواهد که مشکلاتش را رفع نماید، و از همین جا بود که پیامبر خدا جدعا کردند تا تنفر مدینه را در دل مهاجرین به محبت مبدل سازد، و خداوند دعای حبیبش را اجابت نمود، و محبت مدینه را آنچنان در دل آنها انداخت، که فکر وطن از یادشان رفت.