۳۸- باب: خَرْصِ التَّمْرِ
باب [۳۸]: تخمین کردن خرما
٧۵۴- عَنْ أَبِي حُمَيْدٍ السَّاعِدِيِّ، قَالَ: غَزَوْنَا مَعَ النَّبِيِّ جغَزْوَةَ تَبُوكَ، فَلَمَّا جَاءَ وَادِيَ القُرَى إِذَا امْرَأَةٌ فِي حَدِيقَةٍ لَهَا، فَقَالَ النَّبِيُّ جلِأَصْحَابِهِ: «اخْرُصُوا»، وَخَرَصَ رَسُولُ اللَّهِ جعَشَرَةَ أَوْسُقٍ، فَقَالَ لَهَا: «أَحْصِي مَا يَخْرُجُ مِنْهَا» فَلَمَّا أَتَيْنَا تَبُوكَ قَالَ: «أَمَا إِنَّهَا سَتَهُبُّ اللَّيْلَةَ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَلاَ يَقُومَنَّ أَحَدٌ، وَمَنْ كَانَ مَعَهُ بَعِيرٌ فَلْيَعْقِلْهُ» فَعَقَلْنَاهَا، وَهَبَّتْ رِيحٌ شَدِيدَةٌ، فَقَامَ رَجُلٌ، فَأَلْقَتْهُ بِجَبَلِ طَيِّءٍ، وَأَهْدَى مَلِكُ أَيْلَةَ لِلنَّبِيِّ ج، بَغْلَةً بَيْضَاءَ، وَكَسَاهُ بُرْدًا وَكَتَبَ لَهُ بِبَحْرِهِمْ، فَلَمَّا أَتَى وَادِيَ القُرَى قَالَ لِلْمَرْأَةِ: «كَمْ جَاءَ حَدِيقَتُكِ» قَالَتْ: عَشَرَةَ أَوْسُقٍ، خَرْصَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنِّي مُتَعَجِّلٌ إِلَى المَدِينَةِ، فَمَنْ أَرَادَ مِنْكُمْ أَنْ يَتَعَجَّلَ مَعِي، فَلْيَتَعَجَّلْ» فَلَمَّا قَالَ ابْنُ بَكَّارٍ كَلِمَةً مَعْنَاهَا: أَشْرَفَ عَلَى المَدِينَةِ قَالَ: «هَذِهِ طَابَةُ» فَلَمَّا رَأَى أُحُدًا قَالَ: «هَذَا جُبَيْلٌ يُحِبُّنَا وَنُحِبُّهُ، أَلاَ أُخْبِرُكُمْ بِخَيْرِ دُورِ الأَنْصَارِ» قَالُوا: بَلَى، قَالَ: «دُورُ بَنِي النَّجَّارِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي عَبْدِ الأَشْهَلِ، ثُمَّ دُورُ بَنِي سَاعِدَةَ أَوْ دُورُ بَنِي الحَارِثِ بْنِ الخَزْرَجِ وَفِي كُلِّ دُورِ الأَنْصَارِ يَعْنِي خَيْرًا» [رواه البخاری: ۱۴۸۱].
٧۵۴- از ابو حمید ساعدیسروایت است که گفت: با پیامبر خدا جدر غزوۀ تبوک اشتراک نموده بودم [۶۳]، چون[پیامبر خدا ج]به منطقۀ(وادی القُری) رسیدند، زنی در بوستانش بود.
پیامبر خدا جبرای صحابه گفتند که[مقدار خرمای نخلستان آن زن را] تخمین کنید، و پیامبر خدا جمقدار خرمای آن نخلستان را به(ده وَ سق) تخمین نمودند [۶۴]و برای آن زن گفتند:
«مقدار خرمایی را که از آن حاصل میشود، به خاطر داشته باش».
و چون به(تبوک) رسیدیم فرمودند:
«امشت باد شدیدی خواهد وزید، کسی نباید از جایش حرکت نماید، و کسی که به همراهش شتری میباشد، او را ببندد».
ما هم شتران را بستیم، و باد شدیدی وزیدن گرفت، شخصی برخاصت، و باد اورا به(کوه طَی) انداخت [۶۵].
[و در این غزوه بود] که پادشاه(ایله) برای پیامبر خدا جقاطر سفیدی و جامۀ خط داری بخشش داد [۶۶]، و پیامبر خدا جبرایش منطقۀ خودش که در کنار بحر زندگی میکرد، امان نامۀ نوشتند [۶٧].
و چون وا پس به(وادی القُری) رسیدیم، برای آن زن گفتند:
«نخلستانت چه قدر خرما داد»؟
گفت: همان(ده وَسقی) که پیامبر خدا تخمین زده بودند.
پیامبر خدا جفرمودند: «من به طور عاجل به طرف مدینه روان هستم، و اگر کسی از شما میخواهد به طور عجله برود، با من بیاید».
روای کلمۀ گفت که معنایش این است: چون به نزدیک مدینه رسیدند، فرمودند: «این طابه است» [یعنی: شهر خوش و گوارائی است].
و چون (أُحد) را دیدند، فرمودند:
«این کوهی است که او ما را دوست دارد و ما او را دوست داریم، و آیا شما را خبر دهم که بهترین مردمان انصار، کدام مردمان هستند»؟
گفتند: بلی!
فرمودند: «مردم(بنی نجار) بعد از آن مردم(عبدالأشهل) بعد از آن مردم(بنی ساعده) و یا مردم(بنی حارث بن خزرج)، و در همه مردم انصار خیر و برکت است» [۶۸].
[۶۳] (تبوک): منطقهای است در شمال مدینۀ منورۀ، و این غزوه درماه رجب سال نهم هجری در وقتی واقع گریده بود که گرمی بسیار شدت نموده و میوهها رسیده بود، و این آخرین غزوۀ بود که پیامبر خدا جدر آن اشتراک نموده بودن. [۶۴] هر وسق مساوی(۶٠) صاع، و هر صاع مساوی(۶۴٠/۳) کیلو گرام است، بنابراین(ده) وسق مساوی(۲۱۸۴) کیلو گرام میشود. [۶۵] گر چه در جایی ندیدم که: باد این شخص را چگونه به (کوه طی) انداخت، ولی آنچه که به خاطر میرسد، این است که شاید این شخص از جا و یا خیمۀ خود بر آمده باشد، و غرض انجام کاری این طرف و آن طرف رفته باشد، و چون باد شدیدی میوزیده است، این شخص راه خود را گم کرده و باد او را این طرف و آن طرف انداخته تا آنکه به کوه طی رسیده است، و بعد از آرام گرفتن باد طوری که در بعضی روایات آمده است و قتی از (کوه طی) بر کشته است که پیامبر خدا جبه مدینۀ منوره رسده بودند. [۶۶] (ایله): شهری است در کنار بحر به طرف مصر، و نام پادشاه ایله یوحنا بن روبه بود. [۶٧] و در ابتدای امان نامه چنین آمده بود بسم الله الرحمن الرحیم. این امان نامهای است که از طر خدا و محمد پیامبر خدا برای یوحنا بن روبه و مردمان ایله داده میشود، کشتیها و دیگر وسائل نقلیه آنها تحت ذمۀ خدا و محمد پیامبر خدا قرار دارد.... [۶۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: با استناد به این حدیث اکثر علماء تخمین کردن میوه را جهت خریدن آن و یا اخراج زکات آن جواز دادهاند، ولی امام ابو حنیفه و ابو یوسف و محمد رحمهم الله میگویند: تخمین کردن مکروه است، و دلیلشان حدیث جابرساست که میگوید: «پیامبر خدا جاز تخمین کردن نهی کردهاند»، و از حدیث امام بخاری/چنین جواب میدهند که این تخمین کردن جهت این بود که مقداری تقریبی خرمای نخلستان آن زن را بدانند نه آنکه به اساس آن تخمین از وی زکات گرفته باشند، بلکه زکات را از وی به اساس تحدید مقدار معین آن گرفتند.