۳٩- باب: بَیْعِ الشَّعِیرِ بِالشَّعِیرِ
باب [۳٩]: فروختن جو به جو
۱٠۲۸- عَنْ مَالِكِ بْنِ أَوْسٍ، س: أَنَّهُ التَمَسَ صَرْفًا بِمِائَةِ دِينَارٍ، فَدَعَانِي طَلْحَةُ بْنُ عُبَيْدِ اللَّهِ، فَتَرَاوَضْنَا حَتَّى اصْطَرَفَ مِنِّي، فَأَخَذَ الذَّهَبَ يُقَلِّبُهَا فِي يَدِهِ، ثُمَّ قَالَ: حَتَّى يَأْتِيَ خَازِنِي مِنَ الغَابَةِ، وَعُمَرُ يَسْمَعُ ذَلِكَ، فَقَالَ: وَاللَّهِ لاَ تُفَارِقُهُ حَتَّى تَأْخُذَ مِنْهُ، قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «الذَّهَبُ بِالذَّهَبِ رِبًا إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالبُرُّ بِالْبُرِّ رِبًا إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالشَّعِيرُ بِالشَّعِيرِ رِبًا إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ، وَالتَّمْرُ بِالتَّمْرِ رِبًا إِلَّا هَاءَ وَهَاءَ» وَذَکَرَ باقيِ الحَدیِث وَقَد تَقَدَّم [رواه البخاری: ۲۱٧۴].
۱٠۲٧- از مالک بن اوسس [۳٩٧]روایت است که گفت: میخواستم صد دینار را صرف نمایم [یعنی: دینارهای طلا را بدهم، و در همهای نقره بگیرم]، طلحه بن عبیداللهسمرا طلب کرد، و با یکدیگر مفاهمه نمودیم، تا اینکه عقد صرف صورت گرفت، دینار هارا از من گرفت و در دست خود ته و بالا میکرد و گفت: انتظار بکش تا خزانه دارم از (غابه) بیاید، [غابه جایی است در کنار مدینۀ منوره].
عمر این سخن را میشنید، و [برایم] گفت: به خداوند سوگند تا وقتی که حق خود را نگرفتهای نباید از نزدش بروی، پیامبر خدا جفرمودهاند که: «طلا به طلا سود است مگر آنکه دست به دست باشد...» و بقیۀ حدیث را ذکر نمود و این حدیث قبلا گذشت [۳٩۸].
[۳٩٧] مالک بن اوس بن حرثان نصری است، گرچه از صحابه است، ولی از پیامبر خدا جحدیثی روایت نکرده است، اکثر روایاتش از عمر بن خطابساست، در فتح بیت المقدس همراه عمرسبود، و در سال نود و دو هجری در مدینه وفات یافت، اسد الغابه (۴/۲٧۲-۲٧۳). [۳٩۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) فروختن طلا به نقره اگر نقد و دست به دست نباشد، روا نیست. ۲) پولهای نقد امروزی، مثلا: فروختن روپیه به دالر، و یا تومان به مارک، و امثال اینها، که جای طلا و نقره را گرفته است، اگر نقد و دست به دست باشد، به هر قیمتی روا است، و اگر نسیه باشد، روا نیست، مثلا: روا است که دست به دست یک دالر را به صد تومان و یا بیشتر و یا کمتر از آن بخریم و بفروشیم، ولی اگر نسیه باشد، فروختن دالر به تومان، و یا تومان به کلدار، به هر قیمتی که باشد، روا نیست. ۳) اگر دالر به دالر، و یا تومان به توامن و یا کلدار به کلدار مبادله میگردید، در صورتی روا است که هردو طرف مساوی دست به دست باشد، مثلا، ده دالر به ده دالر، و ده تومان به ده تومان باشد، و اگر یک طرف بیشتر باشد، نه به طور دست به دست، یعنی: نقد روا است، و نه به طور نسیه، و این در صورت فروختن دالر به دالر، و تومان به تومان و امثال اینها است. ۴) ولی قرض دادن دالر به دالر، و تومان به تومان و افغانی به افغانی و امثال اینها به یک شرط روا است، و آن اینکه مساوی باشد، مثلا هزار دالر به هزار دالر، و هزار تومان به هزار تومان و هزار افغانی به هزار افغانی، و امثال اینها.