۱- باب: وجُوبِ الزَکَاةِ
باب [۱]: واجببودن زکات
٧٠۲- عَنِ ابْنِ عَبَّاسٍ ب: أَنَّ النَّبِيَّ جبَعَثَ مُعَاذًا سإِلَى اليَمَنِ، فَقَالَ: «ادْعُهُمْ إِلَى شَهَادَةِ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، وَأَنِّي رَسُولُ اللَّهِ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ قَدِ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ خَمْسَ صَلَوَاتٍ فِي كُلِّ يَوْمٍ وَلَيْلَةٍ، فَإِنْ هُمْ أَطَاعُوا لِذَلِكَ، فَأَعْلِمْهُمْ أَنَّ اللَّهَ افْتَرَضَ عَلَيْهِمْ صَدَقَةً فِي أَمْوَالِهِمْ تُؤْخَذُ مِنْ أَغْنِيَائِهِمْ وَتُرَدُّ عَلَى فُقَرَائِهِمْ» [رواه البخاری: ۱۳٩۵].
٧٠۲- از ابن عباسبروایت است که پیامبر خدا جمعاذسرا به سوی یمن فرستادند، [و برایش] گفتند که:
«آنها را به شهادت (لا إله إلا الله) و اینکه من پیامبر خدا هستم دعوت کن».
و اینکه من پیامبر خدا هستم دعوت کن.
«اگر آنها از این چیز اطاعت نمودند، برای آنها بفهمان که خداوند بر آنها در هر شبانه روزی، پنچ وقت نماز فرض کرده است؟
«اگر از این چیزی پیروی کردند، برای آنها بفهمان که خداوند بر اموال آنها زکاتب فرض کرده است که از اغنیای شار گرفته شده و به فقرای آنها داده میشود» [۱].
٧٠۳- عَنْ أَبِي أَيُّوبَ س: أَنَّ رَجُلًا قَالَ لِلنَّبِيِّ ج: أَخْبِرْنِي بِعَمَلٍ يُدْخِلُنِي الجَنَّةَ، قَالَ: مَا لَهُ مَا لَهُ. وَقَالَ النَّبِيُّ ج: «أَرَبٌ مَا لَهُ، تَعْبُدُ اللَّهَ وَلاَ تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ، وَتُؤْتِي الزَّكَاةَ، وَتَصِلُ الرَّحِمَ» [رواه البخاری: ۱۳٩۶].
٧٠۳- از ابوایوبسروایت است که شخصی برای پیامبر خدا جگفت: مرا به عملی رهنمائی کنید که سبب داخدل شدنم به بهشت گردد، [کسی از صحابه] گفت: این چه میگوید؟ این چه میگوید؟
پیامبر خدا جفرمودند: «حاجتی دارد [او را بگذارید که حاجت خود را مطرح نماید، و در جوابش فرمودند]: «خدا را عبادت کن، و هیچ چیز را به وی شریک قرار مده، نماز را بخوان، زکات را اداء کن، و صلۀ رحم را بجای بیاور» [۲].
٧٠۴- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ أَعْرَابِيًّا أَتَى النَّبِيَّ ج، فَقَالَ: دُلَّنِي عَلَى عَمَلٍ إِذَا عَمِلْتُهُ دَخَلْتُ الجَنَّةَ، قَالَ: «تَعْبُدُ اللَّهَ لاَ تُشْرِكُ بِهِ شَيْئًا، وَتُقِيمُ الصَّلاَةَ المَكْتُوبَةَ، وَتُؤَدِّي الزَّكَاةَ المَفْرُوضَةَ، وَتَصُومُ رَمَضَانَ» قَالَ: وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لاَ أَزِيدُ عَلَى هَذَا، فَلَمَّا وَلَّى، قَالَ النَّبِيُّ ج: «مَنْ سَرَّهُ أَنْ يَنْظُرَ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَهْلِ الجَنَّةِ، فَلْيَنْظُرْ إِلَى هَذَا» [رواه البخاری: ۱۳٩٧].
٧٠۴- از ابو هریرهسروایت است که شخص با دیه نشنی نزد پیامبر خدا جآمد و گفت: به من عملی را نشان بدهید که اگر آن را انجام بدهم به بهشت بروم.
فرمودند: «خدا را عبادت کن، و به او هیچ چیزی را شریک میاور، نماز فرض را بخوان، زکات فرض را اداء کن، و ماه رمضان را روزه بگیر».
آن شخص گفت: قسم به ذاتی که جانم در دست او است[بلاکیف]، بیشتر از این کاری نخواهم کرد.
چون آن شخص رفت، پیامبرخدا جفرمودند: «کسی که از نظر کردن بسوی شخصی از اهل بهشت خوششش میآید، به طرف این شخص نظرکند» [۳].
٧٠۵- وعنه رضی الله عنه قَالَ: لَمَّا تُوُفِّيَ رَسُولُ اللَّهِ جوَكَانَ أَبُو بَكْرٍ س، وَكَفَرَ مَنْ كَفَرَ مِنَ العَرَبِ، فَقَالَ عُمَرُ س: كَيْفَ تُقَاتِلُ النَّاسَ؟ وَقَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: «أُمِرْتُ أَنْ أُقَاتِلَ النَّاسَ حَتَّى يَقُولُوا: لاَ إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ، فَمَنْ قَالَهَا فَقَدْ عَصَمَ مِنِّي مَالَهُ وَنَفْسَهُ إِلَّا بِحَقِّهِ، وَحِسَابُهُ عَلَى اللَّهِ فَقَالَ: وَاللَّهِ لَأُقَاتِلَنَّ مَنْ فَرَّقَ بَيْنَ الصَّلاَةِ وَالزَّكَاةِ، فَإِنَّ الزَّكَاةَ حَقُّ المَالِ، وَاللَّهِ لَوْ مَنَعُونِي عَنَاقًا كَانُوا يُؤَدُّونَهَا إِلَى رَسُولِ اللَّهِ جلَقَاتَلْتُهُمْ عَلَى مَنْعِهَا قَالَ عُمَرُ س: «فَوَاللَّهِ مَا هُوَ إِلَّا أَنْ قَدْ شَرَحَ اللَّهُ صَدْرَ أَبِي بَكْرٍ س، فَعَرَفْتُ أَنَّهُ الحَقُّ» [رواه البخاری: ۱۳٩٩، ۱۴٠٠].
٧٠۵- و از ابو هریرهسرویات است که گفت: چون پیامبر خدا جوفات یافتند، و ابوبکرسبه خلافت نشست، و مردمی از عرب کافر شدند [۴].
عمرسبرای ابوبکرسگفت: چگونه با مردم به جنگ میپردازی؟ در حالی که پیامبر خدا جفرمودهاند: «تا وقتی به جنگ با مردم مامور شدهام که بگویند: (لا إله إلا الله) و کسی که این کلمه را بگوید، مال و جانش را جز به حق آن، از من محفوظ نموده، و حساب او با خدا است».
ابوبکرسگفت: به خداوند سوگند، با کسی که بین نماز و زکات فرق بگذارد، جنگ خواهم کرد، زیرا زکات حق مال است، و به خداوند سوگند اگر بزغالۀ را که برای پیامبر خدا جمیدادند، برای من ندهند، به سبب ندادن آن، با آنها به جنگ خواهم پرداخت.
عمرسگفت: به خداوند سوگند حق همان چیزی است که خداوند متعال سینۀ ابوبکر را در جنگ کردن با آنها روشن ساخته است، و یقینم حاصل شد که نظر ابوبکرسحق وصواب است [۵].
[۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
۱) فرستادن معاذسبه یمن در ربیع الآخد سال نهم هجری بود، و مردم یمن در این وقت اهل کتاب، یعنی: یهود و نصاری بودند.
۲) نماز بعد از شهادتین از مهمترین ارکان اسلام است.
۳) پیش از جهاد با کفار، باید آنها را به اسلام دوعت نمود.
۴) زکات فرض عین است، و در مرتبۀ بعد از نماز قرار دارد.
۵) توزیع زکات بر همۀ اصناف هشت گانۀ که در قرآن مجید آمده است، لازم نیست، و امام مسلمانان میتواند با صواب دید خویش هر طوری که مصلحت بداند، زکات را توزیع نماید.
۶) در وجوب زکات در مال طفل نا بالغ و شخص مجنون اختلاف است، امام شافعی وعدۀ دیگری از علماء بر این نظراند که مال آنها زکات واجب میگردد، امام ابو حنیفۀ و عدۀ دیگری میگویند: که آنها مکلف نیستند، و همچنانی که بر آنها نماز و روزه و حج لازم نمیگردد، زکات نیز لازم نمیگردد، و برای هر کدام از جانبین دلیلهای نقلی و عقلی دیگری نیز وجود دارد که در کتب فقه، به تفصیل مذکور است.
[۲] و اینکه پیامبر خدا جبعد از ارکان اسلام، از بین دیگر واجبات دین، این شخص را به صلۀ رحم امر کردند، نظر به حال آن شخص است، گویا آن شخص سلۀ رحم را قطع کرده و برای آن اهمیتی قائل نبود، از این جهت پیامبر خدا جاو را به اهمیت دادن با این کار و مراعات نمودن آن امر فرمودند.
[۳] حج رکن پنجم اسلام است، و اینکه در این حدیث ذکری از آن نیامده است، سببش این است که در این وقت، حج هنوز فرض نشده بود.
[۴] کسانی که در این وقت کافر شدند، سه گروه بودند، گروه اول: پیروان مسیلمۀ کذاب، واسود عنسی که ادعای نبوت آن دو کذاب را تصدیق و تایید نمودند، گروه دوم: کسانی بودند که از دین بر گشته و تمام اساسات دین از نماز و روزه و زکات و حج را انکار نمودند، و بالآخره گروه سوم: که ذکرشان در حدیث آمده است ولی از فرضیت زکات انکار نموده و از دادن آن خود داری ورزیدند.
[۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه:
۱) قاضی عیاض/میگوید: اینکه در این حدیث به گفتن(لا إله إلا الله) در عصمت جان مال اکتفاء شده است، نسبت به مشرکین و بت پرستان است، ولی نسبت به دیگران که[پیش از داخل شدن به اسلام] به توحید خداوند عقیده دارند، در عصمت جان و مال، گفتن تنها (لا إله إلا الله) کفایت نمیکند، بلکه باید به علاوه بر آن، به نبوت نبی کریم نیز ایمان بیاورند، و از همین سبب است که در حدیث دیگری آمده است که: «... وأن محمدا رسول الله، ویقیموا الصلاة ویؤتوا الزکاة».
ولی نظرم این است که گفتن(لا إله إلا الله) همان طوری که در حدیث نبوی شریف آمده است، سبب عصمت جان و مال میشود، نه سبب داخل شدن به اسلام، بنابراین اگر کسی مانند یهود و نصاری تنها همین کلمه را میگوید ولو آنکه مسلمان نمیشود، ولی جان و مالش جز به حق آن که دادن جزیه باشد، در عصمت میماند، و از همین سبب بود که پیامبر خدا جبا یهود و نصاری اگر جزیه میدادند، و عهد شکنی نمیکردند، به جنگ و مقاتله نمیپرداختند، و الله تعالی أعلم.
۲) از ظاهر حدیث چنین دانسته میشود که در بزغاله و بره زکات لازم میشود، و این نظر عموم علماء و امام ابو یوسف از مذهب حنفی است، ولی نظر امام ابو حنیفه/آن است که در بره و بزغاله زکات لازم نمیشود، و ذکر بزغاله در این حدیث به جهت مبالغه در گرفتن زکات است، نه در بیان آنچه که در آن زکات واجب میشود
۳) کسیکه مرتدشد، اگر(لا إله إلا الله) گفت، در ظاهر حکم به مسلمان بودن او میشود، ولو آنکه در باطن کافر باشد، ولی در قبول توبۀ زندیق اختلاف است، امام مالک/میگوید توبۀ زندیق قبول نمیشود، و باید کشته شود، ولی در نزد احناف توبۀ زندیق نیز مقبول است.
۴) مرتد شدن سبب سقوط زکات نمیگردد، بنابراین اگر کسی مرتدشد، خواه دوباره مسلمان میشود، و خواه نمیشود، باید زکات مالش از وی گرفته شود.