فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد سوم

فهرست کتاب

۳۴- باب: الاسْتِعْفَافِ عَنِ المَسأَلَةِ
باب [۳۴]: خود داری از سؤال کردن مردم

۳۴- باب: الاسْتِعْفَافِ عَنِ المَسأَلَةِ
باب [۳۴]: خود داری از سؤال کردن مردم

٧۴٧- عَنْ أَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ س: إِنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ سَأَلُوا رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ، ثُمَّ سَأَلُوهُ، فَأَعْطَاهُمْ حَتَّى نَفِدَ مَا عِنْدَهُ، فَقَالَ: «مَا يَكُونُ عِنْدِي مِنْ خَيْرٍ فَلَنْ أَدَّخِرَهُ عَنْكُمْ، وَمَنْ يَسْتَعْفِفْ يُعِفَّهُ اللَّهُ، وَمَنْ يَسْتَغْنِ يُغْنِهِ اللَّهُ وَمَنْ يَتَصَبَّرْ يُصَبِّرْهُ اللَّهُ، وَمَا أُعْطِيَ أَحَدٌ عَطَاءً خَيْرًا وَأَوْسَعَ مِنَ الصَّبْرِ» [رواه البخای: ۱۴۶٩].

٧۴٧- از ابو سعید خدریسروایت است که: مردم از انصار از پیامبر خدا جدرخواست کمک نمودند، [ایشان طلب آن‌ها را اجابت نمودند و از اموال زکات] برای آن‌ها دادند.

دوباره درخواست کمک نمودند، باز برای آن‌ها دادند.

برای بار سوم درخواست کمک کردند، باز هم برای‌شان دادند، تا آنکه تمام اموالی که نزدشان بود خلاص شد، بعد از آن فرمودند:

«مالی که در نزدم موجود باشد، از شما دریغ نمی‌کنم، و کسی که از سؤال کردن خود داری نماید، خداوند اسباب خود داری‌اش را فراهم می‌سازد، و کسی که اظهار بی‌نیازی نماید خداوند او را بی‌نیاز می‌سازد، و کسی که صبر کند خداوند برایش صبر می‌دهد، و برای هیچ کسی خیر و نعمتی بالاتر از صبر ارزانی نشده است» [۵۶].

٧۴۸- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س: أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جقَالَ: «وَالَّذِي نَفْسِي بِيَدِهِ لَأَنْ يَأْخُذَ أَحَدُكُمْ حَبْلَهُ، فَيَحْتَطِبَ عَلَى ظَهْرِهِ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَأْتِيَ رَجُلًا، فَيَسْأَلَهُ أَعْطَاهُ أَوْ مَنَعَهُ» [رواه البخاری: ۱۴٧٠].

٧۴۸- از ابو هریرهسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«قسم به ذاتی که جانم در دست او است،[بلا کیف] اگر کسی از شما ریسمانش را گرفته و به پشتش هیزم بکشد، بهتر از آن است که نزد شخصی آمده و از وی طلب کمک نماید، و آن شخص برایش چیزی بدهد و یا ندهد».

٧۴٩- وَ في روایة عَنِ الزُّبَيْرِ س، عَنِ النَّبِيِّ جقَالَ: فَيَأْتِيَ بِحُزْمَةِ الحَطَبِ عَلَى ظَهْرِهِ، فَيَبِيعَهَا، فَيَكُفَّ اللَّهُ بِهَا وَجْهَهُ خَيْرٌ لَهُ مِنْ أَنْ يَسْأَلَ النَّاسَ أَعْطَوْهُ أَوْ مَنَعُوهُ» [رواه البخاری: ۱۴٧۱].

٧۴٩- دریکی از روایات از زبیرسروایت است که پیامبر خدا جفرمودند:

«اگر شخصی پشتۀ هیزمی را بر پشت خود آورده و بفروشد، و خداوند آبرویش را به این وسیله حفظ نماید، برایش بهتر از آن است که از مردم سؤال نماید، و آن‌ها برایش چیزی بدهند و یا ندهند» [۵٧].

٧۵٠- عَن حَكِيمَ بْنَ حِزَامٍ س، قَالَ: سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ ج، فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ، فَأَعْطَانِي، ثُمَّ سَأَلْتُهُ، فَأَعْطَانِي ثُمَّ قَالَ: «يَا حَكِيمُ، إِنَّ هَذَا المَالَ خَضِرَةٌ حُلْوَةٌ، فَمَنْ أَخَذَهُ بِسَخَاوَةِ نَفْسٍ بُورِكَ لَهُ فِيهِ، وَمَنْ أَخَذَهُ بِإِشْرَافِ نَفْسٍ لَمْ يُبَارَكْ لَهُ فِيهِ، كَالَّذِي يَأْكُلُ وَلاَ يَشْبَعُ، اليَدُ العُلْيَا خَيْرٌ مِنَ اليَدِ السُّفْلَى»، قَالَ حَكِيمٌ: فَقُلْتُ: يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَالَّذِي بَعَثَكَ بِالحَقِّ لاَ أَرْزَأُ أَحَدًا بَعْدَكَ شَيْئًا حَتَّى أُفَارِقَ الدُّنْيَا، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ س، يَدْعُو حَكِيمًا إِلَى العَطَاءِ، فَيَأْبَى أَنْ يَقْبَلَهُ مِنْهُ، ثُمَّ إِنَّ عُمَرَ سدَعَاهُ لِيُعْطِيَهُ فَأَبَى أَنْ يَقْبَلَ مِنْهُ شَيْئًا، فَقَالَ عُمَرُ: إِنِّي أُشْهِدُكُمْ يَا مَعْشَرَ المُسْلِمِينَ عَلَى حَكِيمٍ، أَنِّي أَعْرِضُ عَلَيْهِ حَقَّهُ مِنْ هَذَا الفَيْءِ فَيَأْبَى أَنْ يَأْخُذَهُ، فَلَمْ يَرْزَأْ حَكِيمٌ أَحَدًا مِنَ النَّاسِ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ جحَتَّى تُوُفِّيَ [رواه البخاری: ۱۴٧۲].

٧۵٠- از حکیم به حزامسروایت است که گفت: از پیامبر خدا جسؤال نمودم برایم دادند، باز سؤال نمودم، باز برایم دادند، برای بار سوم سؤال نمودم، باز برایم داده و فرمودند:

«ای حکیم! مال دنیا دل فریب و شیرین است، اگر کسی آن را با نفس آرام و بدون حرص به دست آورد، خداوند در آن مال برایش برکت می‌دهد، و کسی که روی حرص و رفت و آمد به دست می‌آورد، خداوند در آن مال برایش برکت نمی‌دهد، و او مانند کسی است که هرچه می‌خورد سیر نمی‌شود، و دست بالا از دست زیرین بهتر است».

حکیم می‌گوید: گفتم: یا رسول الله! قسم به ذاتی که تو را به حق فرستاده است، بعد از شما از هیچ کس دیگری تا وقتی که بمیرم چیزی نخواهم گرفت.

و همان بود که ابوبکرس[در زمان خلافت خود] حکیم را دعوت می‌کرد که برایش از اموال غنائم بدهد، او از گرفتن آن اموال ابا می‌ورزید.

باز عمرساو را طلبید تا برایش[چیزی] بدهد،[هم چنین] از گرفتن چیزی از وی ابا ورزید.

عمرسگفت: ای مسلمانان! من شما را درمورد حکیم شاهد می‌گیرم که من برای او حق او را از مال(فَيء) می‌دهم، و او از گرفتن آن ابا می‌ورزد، و حکیم[به عهد خود وفا نمود] و بعد از پیامبر خدا جاز هیچ کسی تا وقتی که وفات یافت، چیزی نگرفت [۵۸].

[۵۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) روا است که برای سائل به طور مکرر چیزی داده شود. ۲) اگر سؤال سائل از روی طمع باشد، و ضرورت مبرمی به سؤال کردن نداشته باشد، مستحب است که برایش نصیحت شود که از سؤال کردن خود داری نماید. ۳) دادن زکات و خیرات برای سؤالگر و گدا جواز دارد. ۴) سؤال کردن در وقت حاجت جواز دارد، اگر چه صبر کردن و سؤال نکردن بهتر است. ۵) پیامبر خدا جنهایت سخاوتمند و جواد بودند. [۵٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث و حدیث قبلی آنکه: مدار این حدیث و چند حدیث پیشتر از آن، بر این است که باید انسان از کسب دست خود زندگی خود را تامین نماید، و از سؤال کردن از مردم خود داری نماید، و سؤال کردن از مردم به چهار قسم است: أ) سؤال کردن حرام: و آن برای کسی است که بی نیاز است، و یا اگر فقیر است، طوری وانمود می‌کند، که او را از حالت فقرش فقیرتر نشان می‌دهد. ب) سؤال کردن مکروه: و این برای کسی است که اگر سؤال نکند، می‌تواند زندگی را ولو به سختی به پیش ببرد، و در وقت سؤال کردن، خود را از حالی که هست فقیرتر وانمود نمی‌کند. ج) سؤال مباح: و این برای کسی است که به سؤال کردن ضرورت دارد، و زندگی‌اش بدون سؤال تامین نمی‌شود، برای چنین شخصی سؤال کردن جواز دارد. د) سؤال کردن واجب: و این نسبت به کسی است که اگر سؤال نکند، خودش و اولادش از گرسنگی و یا از مرض تلف می‌شوند، و چون حفظ حیات واجب است، و چون برای این شخص راه دیگری درحفظ حیات جز سؤال کردن وجود ندارد، لذا بر وی واجب است، که جهت حفظ حیات خود و یا اولاد خود از مردم سؤال نماید. چند تذکر: آنچه که در این‌جا قابل تذکر است این است که: ۱) سؤال کردن حتی درحالت مباح و واجب، نباید کسب و پیشه قرار گیرد، زیرا سؤال کردن سبب ذلت است، و مسلمان نباید ذلت را قبول کرده و آبروی خود را بریزد، ولی روی ضرورت برایش اجازه داده شده است که سؤال کند، و چون ضرورت رفع گردید، باید از سؤال کردن خود داری نماید. ۲) اگر کسی بدون ضرورت از مردم سؤال می‌کرد، و یا سؤال کردن رابرای خود کسب و پیشه قرار داده بود، کسی که از این حالتش خبر دارد، نباید برایش چیزی بدهد، و اگر مالی از زکات و خیرات دردست دارد، باید آن را برای مستحقین آن بدهد، نه برای چنین اشخاصی. ۳) کسی که سؤال کردن برایش مباح و یا واجب است، بهتر است که حاجت خود را با خویشاوندان خود در میان گذاشته، و از آن‌ها به قدر حاجت خود چیزی بخواهد، زیرا سؤال کردن از بیگانگان سبب ننگ و عار بر اقاربش نیز می‌باشد، لذ نباید سبب ریختن آبروی آن‌ها گردد. ۴) اگر کسی امکاناتی در دست دارد، و از اینکه بعضی از اقوامش به حالت فقر و تنگدستی زندگی می‌کنند، با خبر باشد، باید به اندازه توان خود، از مشکلات آن‌ها بکاهد، و از آن‌ها دستگیری نماید. [۵۸] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) سوال کردن از ولی جواز دارد. ۲) کسی که چندین بار سؤال می‌کند، رد کردنش روا است. ۳) مثل زدن جهت توضیح مطلب جواز داد، و دلیلش این گفتۀ پیامبر خدا جاست که برای حکیم فرمودند: «... او مثل کسی است که هرچه می‌خورد سیر نمی‌شود.