فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد سوم

فهرست کتاب

۳- باب: کَمِ اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج
باب [۳]: پیامبر خدا جچند بار عمره کردند؟

۳- باب: کَمِ اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج
باب [۳]: پیامبر خدا جچند بار عمره کردند؟

۸۶۵- وَعَنهُ ب: أَنَّهُ قیلَ لَهُ: كَمُ اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ ج؟ قَالَ: أَرْبَعًا، إِحْدَاهُنَّ فِي رَجَبٍ قَالَ السائِلُ: فَقُلتُ لِعائِشَةَ: يَا أُمَّاهُ أَلاَ تَسْمَعِينَ مَا يَقُولُ: أَبُو عَبْدِ الرَّحْمَنِ؟ قَالَتْ: مَا يَقُولُ؟: قَالَ: يَقُولُ: «إِنَّ رَسُولَ اللَّهِ جاعْتَمَرَ أَرْبَعَ عُمَرَاتٍ، إِحْدَاهُنَّ فِي رَجَبٍ»، قَالَتْ: «يَرْحَمُ اللَّهُ أَبَا عَبْدِ الرَّحْمَنِ، مَا اعْتَمَرَ عُمْرَةً، إِلَّا وَهُوَ شَاهِدُهُ، وَمَا اعْتَمَرَ فِي رَجَبٍ قَطُّ» [رواه البخاری: ۱٧٧۶].

۸۶۵- و از ابن عمربروایت است که کسی از وی پریسد: پیامبر خدا جچند عمره کردند؟

گفت: چهار عمره، که یکی از آن‌ها در ماه رجب بود.

شخص سائل می‌گوید: برای عائشهلگفتم: ای مادرم! آیا نمی‌شنوی که ابو عبد الرحمن چه می‌گوید.

گفت: چه می‌گوید؟

گفتم: می‌گوید: که پیامبر خدا جچهار عمره کردند که یکی از آن‌ها در ماه رجب بود.

گفت: خداوند بر ابو عبد الرحمن رحمت کند، پیامبر خدا جهیچ عمرۀ را انجام ندادند مگر آنکه او حاضر بود، و هرگز پیامبر خدا جدر ماه رجب عمره نکردند [۲٠۵].

۸۶۶- عَن أَنَسٍ سأنَّهُ سُئِلَ: كَمُ اعْتَمَرَ النَّبِيُّ ج؟ قَالَ: «أَرْبَعٌ: عُمْرَةُ الحُدَيْبِيَةِ فِي ذِي القَعْدَةِ حَيْثُ صَدَّهُ المُشْرِكُونَ، وَعُمْرَةٌ مِنَ العَامِ المُقْبِلِ فِي ذِي القَعْدَةِ حَيْثُ صَالَحَهُمْ، وَعُمْرَةُ الجِعِرَّانَةِ إِذْ قَسَمَ غَنِيمَةَ - أُرَاهُ – حُنَيْنٍ» قُلْتُ: كَمْ حَجَّ؟ قَالَ: «وَاحِدَةً» [رواه البخاری: ۱٧٧۸].

۸۶۶- روایت است که کسی از انس بن مالکسپرسید که پیامبر خدا جچند عمره انجام دادند؟

گفت: چهار عمره: عمرۀ (حدیبیه) در ماه ذی القعده که مشرکین مانع رفتن‌شان [به مکۀ مکرمه] شدند، عمرۀ دیگر در سال آیند: [یعنی: در سال هفتم هجری] در ماه ذی القعده که با مشرکین مصالحه نمودند، و عمرۀ (جِعرَانَه) که فکر می‌کنم در همین عمره، غنائم (حنین) را تقسم نمودند.

گفتم: چند حج کردند؟

گفت: یک حج [۲٠۶].

۸۶٧- وَفِي روایَةِ أنَّهٌ قَالَ: «اعْتَمَرَ النَّبِيُّ جحَيْثُ رَدُّوهُ، وَمِنَ القَابِلِ عُمْرَةَ الحُدَيْبِيَةِ، وَعُمْرَةً فِي ذِي القَعْدَةِ، وَعُمْرَةً مَعَ حَجَّتِهِ»، [رواه البخاری: ۱٧٧٩].

۸۶٧- و در روایت دیگری [انسس]گفت: یک عمرۀ پیامبر خدا جهمان عمرۀ بود که [مشرکین] مانع رفتن ایشان شدند، و عمرۀ (حدیبیه) در سال بعدی، و عمرۀ در (ذو القعده)، و عمرۀ دیگر [عمرۀ که] با حج خود [انجام دادند].

۸۶۸- عَن بَراء بنِ عَازِبٍ بقَالَ: «اعْتَمَرَ رَسُولُ اللَّهِ جفِي ذِي القَعْدَةِ قَبْلَ أَنْ يَحُجَّ» [رواه البخاری: ۱٧۸۱].

۸۶۸- از براء بن عازببروایت است که گفت: پیامبر خدا جپیش از آنکه حج نمایند، دو بار در ماه ذو القعده عمره کردند [۲٠٧].

[۲٠۵] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) کسی که این سؤال را از ام المؤمنین عائشهلکرد، خواهر زاده‌اش عروه بن زبیرسبود. ۲) عروه از این جهت برای عائشهلبه صیغه (مادر) خطاب نمود، که وی خاله‌اش می‌شد، و خاله حکم مادر را دارد، و دیگر اینکه عائشهلبه نص قرآن کریم مادر همهۀ مسلمانان است، خداوند متعال می‌فرماید:﴿وَأَزۡوَٰجُهُۥٓ أُمَّهَٰتُهُمۡۗ. ۳) ابو عبد الرحمن کنیۀ عبد الله بن عمرببود، و ذکر کردن شخص به کنیۀ او، دلالت بر احترام برای آن شخص دارد، و عرب‌ها تا هم اکنون برای کسی که احترام داشته باشند، او را به کنیه‌اش خطاب می‌کنند، و یا از وی به کنیه‌اش یاد می‌کنند. ۴) در صحیح مسلم آمده است که در وقت گفتگوی عروه با عائشهبابن عمرب حاضر بود و سکوت کرده بود، و طوری که امام نووی/می‌گوید: سکوت ابن عمر دلالت براین دارد که وی اشتباه شده بود، و یا وقت عمره پیامبر خدا جرا فراموش کرده بود، و اینکه این چهار عمره چه وقت صورت گرفته بود، در حدیث آتی به تفصیل و ترتیب می‌آید. [۲٠۶] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) (حدیبیه): قریۀ از قریه‌های مکه است، و واقعۀ حدیبیه به اتفاق علماء در ذو القعدۀ سال ششم هجری واقع گردید. ۲) این قول انسسکه (و عمرۀ (جِعرَانَه) که فکر می‌کنم در همین عمره، غنائم، (حنین) را تقسیم نمودند) دلالت بر این دارد که وی در اینکه پیامبر خدا جغنائم حنین را در همین عمره تقسیم کرده باشند یانه؟ متیقین نبوده است، ولی در صحیح مسلم به صیغۀ یقین آمده است که پیامبر خدا جغنائم حنین را در سفر همین عمره تقسیم نمودند، و (حنین) نام وادی است که از مکۀ مکرمه حدود هفت کیلو متر فاصله دارد، وغزوۀ حنین در پنجم شوال سال هشتم هجری که سال فتح مکه باشد، صورت گرفت. ۳) طوری که مشاهده می‌کنید در این حدیث از سه عمرۀ پیامبر خدا جنام برده شده است، و عمرۀ چهارم، همان عمرۀ بود که پیامبر خدا جدر حج خود، در ماه ذو الحجۀ سال دهم هجری انجام دادند، و دلیل آن، حدیثی آتی است. [۲٠٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) از این حدیث چنین دانسته می‌شود که تنها دو عمره از عمره‌های پیامبر خدا جدر ماه ذو القعده واقع گردیده است، و چون مفهوم مخالف معتبر نیست، بنابراین نفی آن را نمی‌کند که عمرۀ دیگری دراین ماه واقع نشده باشد، و طوری که قبلاً گفتیم، سه عمره از عمره‌های پیامبر خدا جدر ماه ذو القعده، و عمرۀ چهارم در ماه ذو الحجه صورت گرفته است. ۲) بعضی‌ها می‌گویند که تمام چهار عمرۀ پیامبر خدا جدر ماه ذو القعده واقع شده است، و به این طرق حتی عمرۀ حج‌شان نیز در ذی القعده می‌باشد، و البته مراد این گروه این است که: ابتدای نیت به عمرۀ حج‌شان در ذی القعده واقع گردیده است، نه آنکه انجام دادن این عمره در ذی القعده بوده باشد، زیرا در روایات صحیح و ثابتی آمده است که پیامبر خدا جدر بیست و پنجم ماه ذی القعده از وادی عقیق به نیت حج و عمره احرام بستند، و بعد از ده روز به مکه رسیدند، و عمره کردند.