۲۶- باب: نُزُولِ النَّبِيِّ جمَکَّةَ
باب [۲۶]: قدوم پیامبر خدا جبه مکه
۸٠۳- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ حِینَ أَرَادَ قُدُومَ مَکَّةَ: «مَنزِلُنَا غَدًا إِن شَاءَ اللّهُ، بِخَيْفِ بَنِي كِنَانَةَ، حَيْثُ تَقَاسَمُوا عَلَى الكُفْرِ» يَعْنِي ذَلِكَ المُحَصَّبَ، وَذَلِكَ أَنَّ قُرَيْشًا وَكِنَانَةَ، تَحَالَفَتْ عَلَى بَنِي هَاشِمٍ وَبَنِي عَبْدِ المُطَّلِبِ، أَوْ بَنِي المُطَّلِبِ: أَنْ لاَ يُنَاكِحُوهُمْ وَلاَ يُبَايِعُوهُمْ، حَتَّى يُسْلِمُوا إِلَيْهِمُ النَّبِيَّ ج، [رواه البخاری: ۱۵٩٠].
۸٠۳- از ابو هریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جهنگام [آمدن از منی به سوی] مکه فرمودند:
«منزل ما فردا، إن شاء الله در دامن پشتۀ (بنی کنانه) جایی که [قریش] بر کفر سوگند خورده بودند خواهد بود».
و مقصدشان از [پشتۀ بنی کنانه] ریگزاری بود که هم پیمانی (قُریش) و (کِنانه) بر علیه بنی هاشم و بنی عبد المطلب و یا بنی المطلب در آنجا صورت گرفته بود، و سوگند یاد کرده بودند که: تا وقتی که بنی هاشم و بنی عبد المطلب پیامبر خدا جرا برای آنها تسلیم ندهند، نه با آنها خویشاوندی نمایند، ونه با آنها خرید و فروش کنند [۱۳٧].
[۱۳٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) این محاصرۀ ظالمانه از طرف قریش، در روز اول محرم سال هفتم نبوت محمد جشروع شد وسه سال دوام کرد، و دراین خصوص بر علیه بنی هاشم عهد نامۀ نوشتند، و کسی که این عهد نامه را نوشت، منصور بن عکرمۀ عبدری بود، که بعد از نوشتن نامه دستهایش شل شد، بنی هاشم ازاین محاصره سخت به تنگ آمدند، و جز در موسم حج، در وقت دیگری از محلۀ خود بیرون شده نمیتوانستند. ۲) بعد از این مدت بو دکه خداوند متعال برای رسولش وحی کرد که موریانه آن قسمت عهد نامه را که حاوی ظلم و ستم بود، خورده است، و آنچه که درآن از ذکر و حمد خدا است به حال خود باقی مانده است، پیامبر خدا جاین سخن را برای ابو طالب گفتند، و ابو طالب نزد کفار قریش رفت و برای آنها گفت که برادر زادهام چنین میگوید، عهد نامه را بگشائید، اگر دروغ گفته بود، او را برای شما تسلیم میدهم، و اگر راست گفته بود، از این ظلم وستم خود دست بردارید، آنها این شرط را قبول کردند، و وقتی که عهد نامه را باز کردند، دیدند که همچنان است که پیامبر خدا جخبر دادهاند، و همان بود که آن محاصرۀ ظالمانۀ اقتصادی و اجتماعی را شکستند.