۳۲- باب: بَیْعِ المُزایَدَةِ
باب [۳۲]: فروختن به مزایده
۱٠۲۱- عَنْ جَابِرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ ب: أَنَّ رَجُلًا أَعْتَقَ غُلاَمًا لَهُ عَنْ دُبُرٍ، فَاحْتَاجَ، فَأَخَذَهُ النَّبِيُّ ج، فَقَالَ: «مَنْ يَشْتَرِيهِ مِنِّي» فَاشْتَرَاهُ نُعَيْمُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بِكَذَا وَكَذَا فَدَفَعَهُ إِلَيْهِ [رواه البخاری: ۲۱۴۲].
۱٠۲۱- از جابر بن عبداللهبروایت است که شحصی غلام خود را مدبر ساخت، سپس محتاج شد، پیامبر خدا جآن غلام را گرفتند: «این غلام را چه کسی از من میخرد»؟
نُعیم بن عبدالله [۳۸٩]او را به چنین و چنان مبلغی خرید، [و آن مبلغ هشتصد درهم بود]، و پیامبر خدا جآن غلام را برایش دادند [۳٩٠].
[۳۸٩] وی نعیم بن عبدالله قرشی است، و از کسانی است که در اول مسلمان شده بودند، ولی قومش او را از هجرت منع میکردند، زیرا شخص سخی و جوادی بود، و با آنها کمک میکرد، و هنگامی که هجرت کرد و به مدینه آمد، پیامبر خدا جاو را در آغوش گرفته و بوسیدند، و این شخص به نام (نعیم سرفه گر) یاد میشد، زیرا پیامبر خدا جگفته بودند: «من در بهشت رفتم، و در آنجا صدای سرفۀ نعیم را شنیدم» وی در سال پانزدهم هجری در یرموک به شهاده رسید. [۳٩٠] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) (مُدَبَّر): به ضم اول، و فتح ثانی، و تشدید و فتح ثالث، بر وزن مُقَدَّر، عبارت از این است که شخص برای غلام و یا کنیز خود بگوید که بعد از مرگم آزاد هستی، و شخصی که غلام خود را مدبر ساخته بود از مرد انصار بود، و به نام (ابو مذکور) یاد میشد، و نام غلامش (یعقوب) بود. ۲) بیع مزایده عبارت از آن است که شخص متاع خود را برای چندین مشتری در بیع در معرض فروش قرار دهد، و برای کسی بفروشد که آن را به قیمت بیشتری بخرد، این بیع در نزد جمهور علماء جواز دارد، ولی اگر کسی خواسته باشد که متاع خود را برای مشتری معینی بفروشد، تا وقتی که آن مشتری با فرشنده در گفت و شنود است، برای مشتریان دیگر روا نیست که در آن معامل مداخله نمایند، و قیمت بالاتری پیشنهاد نمایند، و این مسئله در حدیث (۱٠۲٠) قبلاً به تفصیل گذشت. ۳) در موضوع بیع مدبر: امام شافعی و احمد و اسحاق رحمهم الله با استناد به این حدیث میگویند که: بیع مدبر جواز دارد، و در نزد احناف (مدبر) بر دو نوع است، مدبر مطلق، و مدبر مقید، مدبر مطلق آن است که شخص برای غلامش بگوید که بعد از مرگم آزاد هستی، فروختن چنین مدبری روا نیست، و مدبر مقید آن است که شخص برای غلامش بگوید که: اگر از این مرضم مردم تو آزاد هستی، و یا اگر در این سفر مردم تو آزاد هستی، که اگر آن شخص از آن مرض، و یا در آن سفر مرد، غلامش آزاد میشود، و اگر نمرد، فروختن آن مدبر برایش روا است، و دلیل احناف در عدم جواز بیع مدبر مطلق، حدیث ابن عمرباست که میگوید: پیامبر خدا جفرمودند: «مدبر نه فروخته میشود، و نه بخشش میشود، و از ثلث مال آزاد است»، و از حدیث امام بخاری چنین جواب میدهند که این قضیه خاص برای همین شخص است،زیرا وی شخص سفیه و نا دانی بود، و گویا پیامبر خدا جمدبر ساختنش را لازم ندانستند، پس به این طریق، غلامش در غلام بودن خود باقی مانده بود، و فروختن غلام جواز دارد، و دلیل سفیه بودن آن شخص این است که خود پیامبر خدا جفروختن آن را بر عهده گرفتند، و اگر آن شخص عاقل کامل میبود، امر میکردند که خودش فروختن غلام خود را بر عهده بگیرد، و ضرورت نبود که پیامبر خدا جبه نیابت از وی آن غلام را بفروش برسانند.