۵۲- باب: شِرَاءِ المَمْلُوكِ مِنَ الحَرْبِيِّ وَهِبَتِهِ وَعِتْقِهِ
باب [۵۲]: خریدن غلام از اهل حرب و بخشش نمودن و آزاد کردن آن
۱٠۴۳- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: هَاجَرَ إِبْرَاهِيمُ عَلَيْهِ السَّلاَمُ بِسَارَةَ، فَدَخَلَ بِهَا قَرْيَةً فِيهَا مَلِكٌ مِنَ المُلُوكِ، أَوْ جَبَّارٌ مِنَ الجَبَابِرَةِ، فَقِيلَ: دَخَلَ إِبْرَاهِيمُ بِامْرَأَةٍ هِيَ مِنْ أَحْسَنِ النِّسَاءِ، فَأَرْسَلَ إِلَيْهِ: أَنْ يَا إِبْرَاهِيمُ مَنْ هَذِهِ الَّتِي مَعَكَ؟ قَالَ: أُخْتِي، ثُمَّ رَجَعَ إِلَيْهَا فَقَالَ: لاَ تُكَذِّبِي حَدِيثِي، فَإِنِّي أَخْبَرْتُهُمْ أَنَّكِ أُخْتِي، وَاللَّهِ إِنْ عَلَى الأَرْضِ مُؤْمِنٌ غَيْرِي وَغَيْرُكِ، فَأَرْسَلَ بِهَا إِلَيْهِ فَقَامَ إِلَيْهَا، فَقَامَتْ تَوَضَّأُ وَتُصَلِّي، فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ آمَنْتُ بِكَ وَبِرَسُولِكَ، وَأَحْصَنْتُ فَرْجِي، إِلَّا عَلَى زَوْجِي فَلاَ تُسَلِّطْ عَلَيَّ الكَافِرَ، فَغُطَّ حَتَّى رَكَضَ بِرِجْلِهِ، قَالَ الأَعْرَجُ: قَالَ أَبُو سَلَمَةَ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ: إِنَّ أَبَا هُرَيْرَةَ، قَالَ: قَالَتْ: اللَّهُمَّ إِنْ يَمُتْ يُقَالُ هِيَ قَتَلَتْهُ، فَأُرْسِلَ ثُمَّ قَامَ إِلَيْهَا، فَقَامَتْ تَوَضَّأُ تُصَلِّي، وَتَقُولُ: اللَّهُمَّ إِنْ كُنْتُ آمَنْتُ بِكَ وَبِرَسُولِكَ وَأَحْصَنْتُ فَرْجِي إِلَّا عَلَى زَوْجِي، فَلاَ تُسَلِّطْ عَلَيَّ هَذَا الكَافِرَ، فَغُطَّ حَتَّى رَكَضَ بِرِجْلِهِ، قَالَ عَبْدُ الرَّحْمَنِ، قَالَ أَبُو سَلَمَةَ: قَالَ أَبُو هُرَيْرَةَ: فَقَالَتْ: اللَّهُمَّ إِنْ يَمُتْ فَيُقَالُ هِيَ قَتَلَتْهُ، فَأُرْسِلَ فِي الثَّانِيَةِ، أَوْ فِي الثَّالِثَةِ، فَقَالَ: وَاللَّهِ مَا أَرْسَلْتُمْ إِلَيَّ إِلَّا شَيْطَانًا، ارْجِعُوهَا إِلَى إِبْرَاهِيمَ، وَأَعْطُوهَا آجَرَ فَرَجَعَتْ إِلَى إِبْرَاهِيمَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ، فَقَالَتْ: أَشَعَرْتَ أَنَّ اللَّهَ كَبَتَ الكَافِرَ وَأَخْدَمَ وَلِيدَةً [رواه البخاری: ۲۲۱٧].
۱٠۴۳- از ابو هریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:
«ابراهیم÷با (ساره) مهاجرت نمود [۴۱۴]با وی قریۀ آمد که در آن قریه پادشاهی از پادشاهان و یا سرکشی از سر کشان وجود داشت [گویند: مراد از این قریه سر زمین مصر است].
برای آن طاغوت خبر داده شد که ابراهیم با زنی که زیباترین زنها است[به این منطقه] آمده است، به طلب وی فرستاد، [و برایش گفت که] ای ابراهیم! این زنی که همراه تو است کیست؟
گفت: خواهر من است [۴۱۵].
بعد از آن [ابرهیم÷]نزد ساره آمد و برایش گفت: مرا دروغ گو نسازی، چون برای آنها گفتهام که تو خواهر من هستی، و به خداوند سوگند است که در این سر زمین، مؤمنی غیر از من و تو وجود ندارد [بنابراین تو خواهر دینی من هستی]، و (ساره) را نزد آن ستم گر فرستاد.
آن ستم گر برخاست و به طرف ساره آمد، ساره برخاست و وضوء ساخت، و به نماز خواندن شروع کرد، و گفت: (الهی! اگر به تو و به رسول تو ایمان آوردهام، و جز با شوهرم با کسی دیگری نزدیکی نکردهام، این کافر را بر من مسلط مساز!)، و [همان بود] که نفس [در سینه] آن کافر چنان تنگ شد و به خر خر افتاد که پاهایش را بر زمین میکوبید.
ابو هریرهسگفت: پیامبر خدا جگفتند که: «(ساره) دعا کرد که: خدایا! اگر این ستم گر بمیرد، میگویند که این زن او را کشته است، و همان بود که از آن درد نجات یافت.
باز برخاست و به طرف ساره آمد، ساره باز برخاست و وضوء ساخت، و به نماز خواندن شروع کرد، و میگفت که: خدایا! اگر به تو و سول تو ایمان آوردهام، و جز به شوهرم با کس دیگری نزدیکی نکردهام، این کافر را بر من مسلط مساز، باز نفس [درسینه] آن کافر آنچنان تنگ شد و به خر خر افتاد که پاهایش را بر زمین میکوبید».
ابو هریرهسمیگوید: «ساره دعا نمود و گفت: الهی! اگر این کافر بمیرد میگویند: این زن او را کشته است، باز آن کافر برای بار دوم، و یا بار سوم نجات یافت و گفت: به خدا سوگند است که شما برای من شیطانی را آورده اید، او را نزد ابراهیم ببرید و (آجر) را نیز برای این زن بخشش بدهید [۴۱۶].
ساره نزد ابراهیم÷بر گشت و گفت: دیدی که خداوند متعال آن کافر را ذلیل ساخت و این کنیز را [جهت خدمت] برای ما داد؟ [۴۱٧].
[۴۱۴] ساره بنت هاران بن تارخ همسر و دختر عموی ابراهیم÷بود، و در این هجرت که از سرمین مدین صورت گرفته بود، سه صد و بیست نفر دیگر از مؤمنان با ابراهیم÷بودند. [۴۱۵] یعنی: خواهر دینی من است، و ابراهیم÷از آن جهت گفت که ساره خواهر من است، که آن ستمگر جز به زنان شوهر دار معترض نمیشد، ولی اگر زن شوهر داری مورد پسندش قرار میگرفت، اول شوهرش را میکشت، و بعد از آن، آن زن را تصاحب میکرد، و ابراهیم÷با این گفتۀ خود (أخف الشرین) را اختیار نمود، زیرا در این صورت اگر آن طاغوت ساره را تصاحب میکرد، حد اقل خودش از کشته شدن نجات مییافت، ولی اگر میگفت که ساره همسرش میباشد، هم ساره را تصاحب میکرد، و هم خودش را میکشت. [۴۱۶] (آجر) کنیزی بود از هالی مصر، و بعضی آن را (هاجر) میگویند، و همین هاجر، مادر اسماعیل÷و ساره مادر اسحاق÷است. [۴۱٧] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) استعمال کنایات و معاریض جهت نجات یافتن از ظلم ظالم، و بدست آوردن حق جواز دارد. ۲) مدارا و مماشات با ظالم جواز دارد. ۳) قبول هدیۀ پادشاه و حاکم ظالم جواز دارد. ۴) اگر کسی برای همسرش خواهر گفت، اگر قصد طلاق را نداشته باشد، طلاق واقع نمیشود، چنانچه اگر کسی روی ضرورت برای همسرش گفت که: تو مانند خواهرم هستی، ظهار واقع نمیگردد. ۵) احتیاط در امور، منافی ایمان به قضاء و قدر نیست. ۶) دروغ گفتن جهت نجات یافتن از ظالم جواز دارد، و حتی اگر نگفتن دروغ سبب هلاکتش میگردد، دروغ گفتن واجب است.