۵- باب: هَلْ یَخْرُجُ المُعْتَکِفُ لَحَوَائِجِهِ إِلَى بَابِ المَسْجِدِ
باب [۵]: آیا جائز است که معتکف جهت حوائج خود تا درِ مسجد برود
٩۸۲- عَن صَفِيَّةَ لزَوْجَ النَّبِيِّ جأَخْبَرَتْهُ أَنَّهَا جَاءَتْ إِلَى رَسُولِ اللَّهِ جتَزُورُهُ فِي اعْتِكَافِهِ فِي المَسْجِدِ فِي العَشْرِ الأَوَاخِرِ مِنْ رَمَضَانَ، فَتَحَدَّثَتْ عِنْدَهُ سَاعَةً، ثُمَّ قَامَتْ تَنْقَلِبُ، فَقَامَ النَّبِيُّ جمَعَهَا يَقْلِبُهَا، حَتَّى إِذَا بَلَغَتْ بَابَ المَسْجِدِ عِنْدَ بَابِ أُمِّ سَلَمَةَ، مَرَّ رَجُلاَنِ مِنَ الأَنْصَارِ، فَسَلَّمَا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ ج، فَقَالَ لَهُمَا النَّبِيُّ ج: «عَلَى رِسْلِكُمَا، إِنَّمَا هِيَ صَفِيَّةُ بِنْتُ حُيَيٍّ»، فَقَالاَ: سُبْحَانَ اللَّهِ يَا رَسُولَ اللَّهِ، وَكَبُرَ عَلَيْهِمَا، فَقَالَ النَّبِيُّ ج: «إِنَّ الشَّيْطَانَ يَبْلُغُ مِنَ الإِنْسَانِ مَبْلَغَ الدَّمِ، وَإِنِّي خَشِيتُ أَنْ يَقْذِفَ فِي قُلُوبِكُمَا شَيْئًا» [رواه البخاری: ۲٠۳۵].
٩۸۲- از صفیهل [۳۳٩]همسر پیامبر خدا جروایت است که وی به دیدن پیامبر خدا جآمد، و ایشان در دهۀ اخیر رمضان در مسجد به اعتکاف نشسته بودند، ساعتی نزدشان نشست و صحبت کرد، بعد از آن برخاست که برگردد، پیامبر خدا جنیز برخاستند و او را تا درِ مسجد که نزدیک خانۀ ام سلمهلبود مشایعت نمودند.
[در این وقت] دو نفر از مردم انصار از آنجا گذشتند، بر پیامبر خدا جسلا دادند، پیامبر خدا جبرای آنها گفتند:
بر جای خود و بر هیئت خود باشید، این زن (صفیه بنت حیی) میباشد.
گفتند: سبحان الله، یا رسول الله! [۳۴٠]سخن پیامبر خدا جبر آنها سخت گذشت.
پیامبر خدا جفرمودند: «شیطان در همۀ وجود انسان مانند خون دوران میکند، و ترسیدم که مبادا در دل شما وسوسه بیندازد» [۳۴۱].
[۳۳٩] وی صفیه بنت حیی بن أخطب است، و نسبتش به هارون برادر موسی÷میرسد، اول همسر سلام بن مشکم بود، بعد از وی با کنانه بن ابی الحقیق ازداوج نمود، کنانه در غزوۀ خیبر کشته شد، و صفیهلبا عدۀ دیگری به اسارت در آمد، پیامبر خدا جاو را آزاد ساخته و با وی ازدواج نمودند، صفیه در خواب دیده بود که ماه در گربیانش واقع شده است، این خواب را برای مادر خود گفت، مادرش بر رویش زد و گفت: چشم آن داری که همسر پادشاه عربها شوی؟ در مرضی که پیامبرخدا جاز آن وفات یافتند، ازواج مطهرات نزدشان حاضر بودند، صفیهلگفت: یا رسول الله! ای کاش مرض شما به جان من میبود، دیگر همسران پیامبر خدا جبا چشم خود به طرفش اشاره کردند، پیامبر خدا جاین موضوع را درک کرده و فرمودند: به خداوند قسم که راست میگوید، در سال پنجاه و یا پنجاه و دوم هجری وفات یافت، (الإصابه: ۴/۳۴٧-۳۴۸). [۳۴٠] و در روایت ابن هشیم آمده است که آن شخص گفت: یا رسول الله! مگر من جز خیر و نیکی، گمان دیگری نسبت به شمادارم؟ [۳۴۱] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) آن دو نفر انصاری که از آنجا گذشتند، یکی اسید بن حضیر، و دیگری عباد بن بشر بود. ۲) پیامبر خدا جاز آن جهت برای آنها گفتند که: (این زن، جز (صفیه بنت حیی) کس دیگری نیست)، تا مبادا شیطان بر دل آنها وسوسه بیندازد که شاید این زن، زن دیگری غیر ازواج مطهرات باشد، و طوری که امام شافعی/میگوید: چون گمان بد بردن بر پیامبر خدا جکفر است، از این جهت پیامبر خدا جبزودی برای آنها از واقعیت خبر دادند، تا مبادا چنین گمانی بر دل آنان خطور نموده باشد و سبب هلاکت آنها گردد. ۳) گمان بد بردن بر انبیاء الله به اجماع علماء کفر است. ۴) اینکه شیطان در خون انسان جریان دارد، یا جریانش حقیقی است و یا این امر کنایه از شدت و سوسه در انسان است که او را در هیچ جا و در هیچ حالتی ترک نمیکند. ۵) معتکف میتواند این کار هار را انجام دهد: سخن زدن با دیگران، مشایعت کردن تا دروازۀ مسجد از شخصی که به دیدنش میآید، تعلیم و تدریس علم، خرید وفروش چیزی که در اعتکاف خود با آن احتیاج دارد، مانند: خوراک، پوشاک، و امثال اینها، ولی اگر غرضش تجارت باشد، روا نیست، و البته باید این کارها در داخل مسجد صورت بگیرد نه در خارج آن. ۶) زن اگر امنیتش تامین باشد، میتواند در شب از خانه خارج شود. ٧) معتکف میتواند در محل اعتکاف خود با همسرش خلوت نماید. ۸) سلام دادن بر مردی که زنی همراهش میباشد، جواز دارد.