۵- باب: مَا یُعطَي فِي الرُّقْیَةِ
باب [۵]: آنچه که در مقابل دعا خوانی داده میشود
۱٠۵۸- عَنْ أَبِي سَعِيدٍ س، قَالَ: انْطَلَقَ نَفَرٌ مِنْ أَصْحَابِ النَّبِيِّ جفِي سَفْرَةٍ سَافَرُوهَا، حَتَّى نَزَلُوا عَلَى حَيٍّ مِنْ أَحْيَاءِ العَرَبِ، فَاسْتَضَافُوهُمْ فَأَبَوْا أَنْ يُضَيِّفُوهُمْ، فَلُدِغَ سَيِّدُ ذَلِكَ الحَيِّ، فَسَعَوْا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لاَ يَنْفَعُهُ شَيْءٌ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: لَوْ أَتَيْتُمْ هَؤُلاَءِ الرَّهْطَ الَّذِينَ نَزَلُوا، لَعَلَّهُ أَنْ يَكُونَ عِنْدَ بَعْضِهِمْ شَيْءٌ، فَأَتَوْهُمْ، فَقَالُوا: يَا أَيُّهَا الرَّهْطُ إِنَّ سَيِّدَنَا لُدِغَ، وَسَعَيْنَا لَهُ بِكُلِّ شَيْءٍ لاَ يَنْفَعُهُ، فَهَلْ عِنْدَ أَحَدٍ مِنْكُمْ مِنْ شَيْءٍ؟ فَقَالَ بَعْضُهُمْ: نَعَمْ، وَاللَّهِ إِنِّي لَأَرْقِي، وَلَكِنْ وَاللَّهِ لَقَدِ اسْتَضَفْنَاكُمْ فَلَمْ تُضَيِّفُونَا، فَمَا أَنَا بِرَاقٍ لَكُمْ حَتَّى تَجْعَلُوا لَنَا جُعْلًا، فَصَالَحُوهُمْ عَلَى قَطِيعٍ مِنَ الغَنَمِ، فَانْطَلَقَ يَتْفِلُ عَلَيْهِ، وَيَقْرَأُ: الحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ العَالَمِينَ فَكَأَنَّمَا نُشِطَ مِنْ عِقَالٍ، فَانْطَلَقَ يَمْشِي وَمَا بِهِ قَلَبَةٌ، قَالَ: فَأَوْفَوْهُمْ جُعْلَهُمُ الَّذِي صَالَحُوهُمْ عَلَيْهِ، فَقَالَ بَعْضُهُمْ: اقْسِمُوا، فَقَالَ الَّذِي رَقَى: لاَ تَفْعَلُوا حَتَّى نَأْتِيَ النَّبِيَّ جفَنَذْكُرَ لَهُ الَّذِي كَانَ، فَنَنْظُرَ مَا يَأْمُرُنَا، فَقَدِمُوا عَلَى رَسُولِ اللَّهِ جفَذَكَرُوا لَهُ، فَقَالَ: «وَمَا يُدْرِيكَ أَنَّهَا رُقْيَةٌ»، ثُمَّ قَالَ: «قَدْ أَصَبْتُمْ، اقْسِمُوا، وَاضْرِبُوا لِي مَعَكُمْ سَهْمًا» فَضَحِكَ رَسُولُ اللَّهِ ج[رواه البخاری: ۲۲٧۶].
۱٠۵۸- از ابو سعیدسروایت است که گفت: عدۀ از صحابه پیامبر خدا جبه سفر رفتند تا آنکه [در مسیر راه خود] به قریۀ از قریههای عرب رسیدند، از مردم آن قریه خواستند تا آنها را مهمان کنند، ولی آنها از مهمان کردن آنها ابا ورزیدند.
رئیس آن قریه را حشرۀ [که عقرب باشد] گزید، و هرکوششی که کردند کارگر نیفتاد، کسی از آنها گفت: اگر نزد این تازه واردان برویم شاید کسی از آنها برای معالجۀ آن چیزی داشته باشد، نزد آنها آمده و گفتند: ای مردم! رئیس ما را حشرۀ گزیده است، و برای معالجۀ آن هر کوششی که کردیم کارگر نیفتاد، آیا شما برای معالجۀ او کدام چیزی دارید؟
یکی از آنها گفت: بلی دارم، و به خدا سوگند است که من دعا خوانی میکنم، ولی ما از شما خواسته بودیم که ما را مهمان کنید، و شما ابا ورزیدید، و حالا تا برای ما چیزی ندهید دعا نخواهم خواند، بالآخره در مقابل چند رأس گوسفند [گویند این گوسفندها سی رأس بود] موافقه نمودند تا او را دعا خوانی کند.
همان بود که رفت و (الحمد لله رب العالمین) را خواند و بر وی دمید، آن شخص مانند آنکه از ریسمان باز شده باشد، برخاست و به راه افتاد، و گویا به وی علتی نبود.
راوی گفت: گوسفندهایی را که برای آنها وعد کرده بودند، دادند، بعضی از همراهانش گفتند: باید این گوسفندها را بین خود تقسیم کنیم، آن شخصی که دعا خوانده بود گفت: چنین نکنید، بلکه انتظار بکشید تا نزد پیامبر خدا جبرویم و قضیه را برایشان قصه نمائیم و ببینیم که ما را به چه امر میفرمایند؟
چون نزد پیامبر خدا جآمدند، و ماجرا را برایشان قصه نمودند، فرمودند: «از کجا فهمیدی که [معالجهاش] در دعا خوانی (الحمد لله) است»؟
بعد از آن فرمودند: «کار خوبی کردید، گوسفندان را بین خود تقسیم کنید، و همراه خود برای من نیز سهمی قرار دهید» و پیامبر خدا جخندیدند [۴۳۳].
[۴۳۳] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه ۱) این گفتۀ پیامبر خدا جکه برای آنها گفتند: «گوسفندان را بین خود تقسیم کنید، و همراه خود برای من نیز سهمی قرار دهید» روی شیرین زبانی و خوش ساختن آنها گفتند، نه روی واقعیت، و قصد ایشان آن بود که این گوسفندان برای آنها حلال است و هیچ تشویشی نداشته باشند. ۲) دعا خوانی اگر به قرآن مجید، و به دعاهای ماثوره باشد، بنا به قول جمهور علماء جواز دارد، وگرفتن مزد در مقابل آن روا است. ۳) سورۀ (الحمد لله) سبب شفاء میگردد، و موضع شفاء آیۀ (إیاك نعبد وإیاك نستعين) است، و از این جهت است که یکی از اسمای آن سورۀ (شفاء) میباشد. ۴) طلب مهمانی در دشت و صحرا از مردم بادیه نشین مشروع است. ۵) اگر گروهی با هم بودند، و برای یکی از آنها بخششی داده شد، بهتر است بین خود مساویانه تقسیم کنند. ۶) در جایی که نص وجود نداشته باشد، اجتهاد کردن برای کسی که قادر بر اجتهاد باشد، روا است.