۵- باب: الصَّدَقَةِ قَبْلَ الرَّدِّ
باب [۵]: زکات دادن پیش از آنکه [آن را قبول نکنند] و رد نمایند
٧۱٠- عن حَارِثَةَ بْنَ وَهْبٍ رَضِیَ اللهُ عَنهُ، قَالَ: سَمِعْتُ النَّبِيَّ جيَقُولُ: تَصَدَّقُوا، فَإِنَّهُ يَأْتِي عَلَيْكُمْ زَمَانٌ يَمْشِي الرَّجُلُ بِصَدَقَتِهِ، فَلاَ يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا، يَقُولُ الرَّجُلُ: لَوْ جِئْتَ بِهَا بِالأَمْسِ لَقَبِلْتُهَا، فَأَمَّا اليَوْمَ، فَلاَ حَاجَةَ لِي بِهَا [رواه البخاری: ۱۴۱۱].
٧۱٠- از حارثه بن وهبسروایت است که گفت: از پیامبر خدا جشنیدم که فرمودند:
«زکات[مال خود را هم اکنون] اداء نمائید، زیرا بر شما زمانی خواهد آمد که شخص با زکات مالش[این طرف و آن طرف] برود، و کسی را نیابد که زکاتش را قبول نماید».
«و [کسی که میخواهد زکاتش را برای او بدهد،] میگوید: اگر دیروز زکاتت را میآوردی قبول میکردم، ولی امروز به آن احتیاجی ندارم» [۱٠].
٧۱۱- عَنْ أَبِي هُرَيْرَةَ س، قَالَ: قَالَ النَّبِيُّ ج: «لاَ تَقُومُ السَّاعَةُ حَتَّى يَكْثُرَ فِيكُمُ المَالُ، فَيَفِيضَ حَتَّى يُهِمَّ رَبَّ المَالِ مَنْ يَقْبَلُ صَدَقَتَهُ، وَحَتَّى يَعْرِضَهُ، فَيَقُولَ الَّذِي يَعْرِضُهُ عَلَيْهِ: لاَ أَرَبَ لِي [رواه البخاری: ۱۴۱۲].
٧۱۱- از ابو هریرهسروایت است که گفت: پیامبر خدا جفرمودند:
«تا آنوقت قیامت بر پا نمیشود که ثروت در بین شما زیاد شود، و خزانهها پر شود، تا جایی که صاحب مال میکوشد کسی را پیدا کند که زکات مالش را قبول نماید، و چون زکات مالش را برای وی تقدیم میکند، آن کسی که مال خود را برایش تقدیم کرده است میگوید: مرا[به مال تو] حاجتی نیست» [۱۱].
٧۱۲- عَن عَدِيَّ بْنَ حَاتِمٍ س،قَالَ: كُنْتُ عِنْدَ رَسُولِ اللَّهِ ج، فَجَاءَهُ رَجُلاَنِ أَحَدُهُمَا يَشْكُو العَيْلَةَ، وَالآخَرُ يَشْكُو قَطْعَ السَّبِيلِ، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ ج: أَمَّا قَطْعُ السَّبِيلِ فَإِنَّهُ لاَ يَأْتِي عَلَيْكَ إِلَّا قَلِيلٌ، حَتَّى تَخْرُجَ العِيرُ إِلَى مَكَّةَ بِغَيْرِ خَفِيرٍ، وَأَمَّا العَيْلَةُ: فَإِنَّ السَّاعَةَ لاَ تَقُومُ، حَتَّى يَطُوفَ أَحَدُكُمْ بِصَدَقَتِهِ، لاَ يَجِدُ مَنْ يَقْبَلُهَا مِنْهُ، ثُمَّ لَيَقِفَنَّ أَحَدُكُمْ بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ لَيْسَ بَيْنَهُ وَبَيْنَهُ حِجَابٌ وَلاَ تَرْجُمَانٌ يُتَرْجِمُ لَهُ، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ لَهُ: أَلَمْ أُوتِكَ مَالًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، ثُمَّ لَيَقُولَنَّ أَلَمْ أُرْسِلْ إِلَيْكَ رَسُولًا؟ فَلَيَقُولَنَّ: بَلَى، فَيَنْظُرُ عَنْ يَمِينِهِ فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، ثُمَّ يَنْظُرُ عَنْ شِمَالِهِ فَلاَ يَرَى إِلَّا النَّارَ، فَلْيَتَّقِيَنَّ أَحَدُكُمُ النَّارَ وَلَوْ بِشِقِّ تَمْرَةٍ، فَإِنْ لَمْ يَجِدْ فَبِكَلِمَةٍ طَيِّبَةٍ [رواه البخاری: ۱۴۱۳].
٧۱۲- ازعدی بن حاتمس [۱۲]روایت است که گفت: نزد پیامبر خدا جنشسته بودم که دو نفر آمدند، یکی از فقر و بی چارگی، و دیگری از رهزنی و نا امنی شکایت نمود.
پیامبر خدا جفرمودند: «در مورد رهزنی و نا امنی باید بگویم: مدت زیادی بر تو نخواهد گذشت که کاروان بدون نگهبان بسوی مکه برود، و هرچه که فقر است: تا آنوقت قیامت بر پا نمیشود که شخصی از شما با زکات مالش به این طرف و آن طرف بگردد، و کسی را نیابد که زکات مالش را از وی قبو نماید».
«سپس هر کس[در روز قیامت] در پیشگاه خدا در حالی که بین او و بین خدا حجابی و ترجمانی که ترجمانی کند نیست، ایستاده میشود.
و بعد از آن خدا برایش میگوید: مگر برای تو مالی نداده بودم؟
آن شخص میگوید: داده بودی. باز میگوید: آیا برایت پیامبری نفرستاده بودم؟
میگوید: فرستاده بودی. در این وقت این شخص به طرف راست خود نظر میکند، و جز آتش چیزی را نمیبیند، و به طرف چپ خود نظر میکند، و جز آتش چیزی را نمیبیند، پس هر کس از شما ولو آنکه به صدقه دادن نصف خرمائی باشد خود را از آتش نجات دهد، و اگر همین را هم نیافت، اقلاً زبان خوشی داشته باشد [۱۳].
[۱٠] از احکام ومسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در فتح المبدی آمده است که این حالت در آخر زمان و پیش از قیامت رخ میدهد، و درحدیث آتی به این چیز تصریح شده است. ۲) اگر کسی فقیری را ندید که زکات مال خود را برایش بدهد، باید آن زکات را در راههای دیگری که خداوند متعال در قرآن مجید بیان نموده است، به مصرف برساند، مانند: ساختن راه ها، شفا خانه ها، پلها، و یا دادن آن برای مؤلفة القلوب، و امثال این چیزها. [۱۱] گویند: در زمان صحابهشچنین حالتی به وجود آمد، و طوری بود که اگر کسی زکاتش را برای کسی عرضه میکرد، از قبول آن خود داری میکرد، ولی چون این خود داری به اساس زهد و تقوی بود نه به اثر ثروت و دارائی، لذا باید بگوئیم که مراد از این زمانی که در حدیث نبوی آمده است، در وقت دیگری و شاید در آخر زمان باشد. [۱۲. - وی عدی بن حاتم به عبد الله طائی است، پدرش همان سخاوتمند معروف بود، که زبان زد همگان است، عدی نصرانی بود، و در شعبان سال نهم هجری نزد پیامبر خدا جآمد ومسلمان شد، وی هم تقریبا مانند پدرش سخاوتمند و دارای جود و کرم بود، و پیامبر خدا جبرایش احترام داشتند، در زمان ابوبکر صدیقسکه اکثر عربها مرتد شدند، او و قومش بر اسلام ثابت قدم ماندند، دارای مناقب فراوانی است، و در سال شصت و هفت هجری به عمر یکصدو بیست سالگی وفات یافت، اسد الغابه(۳/۳٩۲-۳٩۴). [۱۳] یعنی: اگر فقیری از شما چیزی میطلبد، و شما قدرت مساعدت و همکاری را با او ندارید، با زبان نرم از وی معذرت بخواهید، نه آنکه با خشونت و درشتی او را از خود برانید.