فیض الباری شرح مختصر صحیح البخاری- جلد سوم

فهرست کتاب

٧- باب: الخُرُوجِ فِي التِّجَارَةِ
باب [٧]: رفتن به تجارت

٧- باب: الخُرُوجِ فِي التِّجَارَةِ
باب [٧]: رفتن به تجارت

٩٩٠- عَن أَبَي مُوسَى الأَشْعَرِيَّ سقَالَ: اسْتَأْذَنَ عَلَى عُمَرَ بْنِ الخَطَّابِ س، فَلَمْ يُؤْذَنْ لَهُ، وَكَأَنَّهُ كَانَ مَشْغُولًا، فَرَجَعَ أَبُو مُوسَى، فَفَرَغَ عُمَرُ، فَقَالَ: أَلَمْ أَسْمَعْ صَوْتَ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ قَيْسٍ ائْذَنُوا لَهُ، قِيلَ: قَدْ رَجَعَ، فَدَعَاهُ فَقَالَ: «كُنَّا نُؤْمَرُ بِذَلِكَ»، فَقَالَ: تَأْتِينِي عَلَى ذَلِكَ بِالْبَيِّنَةِ، فَانْطَلَقَ إِلَى مَجْلِسِ الأَنْصَارِ، فَسَأَلَهُمْ، فَقَالُوا: لاَ يَشْهَدُ لَكَ عَلَى هَذَا إِلَّا أَصْغَرُنَا أَبُو سَعِيدٍ الخُدْرِيُّ، فَذَهَبَ بِأَبِي سَعِيدٍ الخُدْرِيِّ، فَقَالَ عُمَرُ: أَخَفِيَ هَذَا عَلَيَّ مِنْ أَمْرِ رَسُولِ اللَّهِ جأَلْهَانِي الصَّفْقُ بِالأَسْوَاقِ يَعْنِي الخُرُوجَ إِلَى تِجَارَةٍ [رواه البخاری: ۲٠۶۲].

٩٩٠- از ابو موسی اشعریسروایت است که گفت: از عمر بن خطابساجازه خواستم که نزدش داخل شوم، و گویا که مشغول بود، [لذا] برایم اجازه نداد، و من بر گشتم.

چون عمرسفارغ شد، گفت: مگر صدای عبدالله بن قَیس را نشنیدم؟ برایش اجازه بدهید.

گفتند: او بر گشته و رفته است، مرا خواست، [و از رفتنم اعتراض کرد].

گفتم: ما به همین چیز امر شده بودیم [۳۵۲].

گفت: با این سخن خود باید برایم شاهد بیاوری.

[ابو موسیسمی‌گوید]: به مجلس انصار رفتم، و از آن‌ها [در این موضوع] پرسیدم.

گفتند: برای تو در این موضوع، جز خوردترین ما که ابو سعید خدری باشد، شخص دیگری شهادت نمی‌دهد [۳۵۳].

ابو سعید خدری را گرفته با خود بردم، [او شهادت داد].

عمرسگفت: مگر این چیز از سنت پیامبر خدا جبر من پوشیده مانده است؟ خرید و فروش در بازار مرا مشغول نموده بود، مقصدش: رفتن به تجارت بود [۳۵۴].

[۳۵۲] گویا عمر بن خطابسبرای ابو موسیسگفته باشد که چرا بدون اجازه‌ام رفتی، او در جواب گفت که: پیامبر خدا جامر کرده بودند که: اگر اجازه خواستید و برای شما اجازه ندادند بر گردید. [۳۵۳] این سخن را آن‌ها از روی رد بر عمرسگفتند، زیرا حدیث ابو موسی اشعریسدر نزد آن‌ها مشهور و معروف بود، و بر کسی پوشیده نبود، حتی خوردترین آن‌ها از این حدیث خبر داشت. [۳۵۴] از احکام و مسائل متعلق به این حدیث آنکه: ۱) در وقت داخل شدن به خانه، دفتر، و یا مجلس کسی، باید از وی اجازه خواسته شود. ۲) اینکه عمرسخبر ابو موسی اشعریسرا رد کرد، نه به جهت آن بود که خبر واحد در نزدش حجت نیست، بلکه به سبب آن بود که در آن وقت در نزدش مردمانی از شام و عراق نشسته بودند، و چون نو مسلمان بودند، ترسید که مبادا احادیثی را در مسائل ترغیب و ترهیب به پیامبر خدا جنسبت دهند، و یا از دیگران قبول کنند، که در واقع از پیامبر خدا جنباشد، از این جهت خواست تا برای آن‌ها بفهماند که باید در روایت و قبول احادیث نبوی، دقت کامل را مراعات نمایند.