ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۷۲: اسراء پیغمبر ج(از مسجد الحرام به مسجد الأقصى) و معراج او به آسمان‌ها و فرض شدن نمازها

باب ۷۲: اسراء پیغمبر ج(از مسجد الحرام به مسجد الأقصى) و معراج او به آسمان‌ها و فرض شدن نمازها

۱۰۲- حدیث: «أَبِی ذَرٍّ أَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: فُرِجَ عَنْ سَقْفِ بَیْتِی وَأَنَا بِمَكَّةَ، فَنَزَلَ جِبْرِیلُ فَفَرَجَ عَنْ صَدْرِی، ثُمَّ غَسَلَهُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ جَاءَ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُمْتَلِیءٍ حِكْمَةً وَإِیمَانًا فَأَفْرَغَهُ فِی صَدْرِی، ثُمَّ أَطْبَقَهُ، ثُمَّ أَخَذَ بِیَدِی فَعَرَجَ بِی إِلَى السّمَاءِ الدُّنْیَا، فَلَمَّا جِئْتُ إِلَى السَّمَاءِ الدُّنْیَا قَالَ جِبْرِیلُ لِخَازِنِ السَّمَاءِ افْتَحْ، قَالَ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا جِبْرِیلُ، قَالَ: هَلْ مَعَكَ أَحَدٌ قَالَ: نَعَمْ مَعِی مُحَمَّدٌ ج، فَقَالَ: أَوَ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ؛ فَلَمَّا فَتَحَ عَلَوْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا فَإِذَا رَجُلٌ قَاعِدٌ، عَلَى یَمِینِهِ أَسْوِدَةٌ وَعَلَى یَسَارِهِ أَسْوِدَةٌ، إِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَمِینِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ یَسَارِهِ بَكَى، فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالاِبْنِ الصَّالِحِ، قُلْتُ لِجِبْرِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا آدَمُ، وَهذِهِ الأَسْوِدَةَ عَنْ یَمِینِهِ وَشِمَالِهِ نَسَمُ بَنِیهِ، فَأَهْلُ الْیَمِینِ مِنْهُمْ أَهْلُ الْجَنَّةِ، وَالأَسْوِدَةُ الَّتِی عَنْ شِمَالِهِ أَهْلُ النَّارِ؛ فَإِذَا نَظَرَ عَنْ یَمِینِهِ ضَحِكَ، وَإِذَا نَظَرَ قِبَلَ شِمَالِهِ بَكَى حَتَّى عَرَجَ بِی إِلَى السَّمَاءِ الثَّانِیَةِ فَقَالَ لِخَازِنِهَا افْتَحْ، فَقَالَ لَهُ خَازِنُهَا مِثْلَ مَا قَالَ الأَوَّلُ؛ فَفَتَحَ قَالَ أَنَسٌ فَذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ فِی السَّموَاتِ آدَمَ وَإِدْرِیسَ وَمُوسَى وَعیسَى وَإِبْرَاهِیمَ صَلَوَاتُ اللهِ عَلَیْهِمْ، وَلَمْ یُثْبِتْ كَیْفَ مَنَازِلُهُمْ؛ غَیْرَ أَنَّهُ ذَكَرَ أَنَّهُ وَجَدَ آدَمَ فِی السَّمَاءِ الدُّنْیَا وَإِبْرَاهِیمَ فِی السَّمَاءِ السَّادِسَةِ قَالَ أَنَسٌ، فَلَمَّا مَرَّ جِبْرِیلُ بِالنَّبِیِّ جبِإِدْرِیسَ قَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ فَقُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا إِدْرِیسُ ثُمَّ مَرَرْتُ بِمُوسَى فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالأَخِ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا مُوسَى ثُمَّ مَرَرْتُ بِعِیسَى فَقَالَ مَرْحَبَا بِالأَخِ الصَّالِحِ وَالنَّبِیِّ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا عِیسَى ثُمَّ مَرَرْتُ بِإِبْرَاهِیمَ فَقَالَ مَرْحَبًا بِالنَّبِیِّ الصَّالِحِ وَالاِبْنِ الصَّالِحِ؛ قُلْتُ: مَنْ هذَا قَالَ: هذَا إِبْرَاهِیمُ÷.

ثُمَّ عُرِجَ بِی حَتَّى ظَهَرْتُ لِمُسْتَوَى أَسْمَعُ فِیهِ صَریفَ الأَقْلاَمِ، فَفَرَضَ اللهُ عَلَى أُمَّتِی خَمْسِینَ صَلاَةً، فَرَجَعْتُ بِذَلِكَ حَتَّى مَرَرْتُ عَلَى مُوسَى، فَقَالَ: مَا فَرَضَ اللهُ لَكَ عَلَى أُمَّتِكَ قُلْتُ: فَرَضَ خَمْسِینَ صَلاَةً، قَالَ فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِیقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعَنِی فَوَضَعَ شَطْرَهَا فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقُلْتُ: وَضَعَ شَطْرَهَا؛ فَقَالَ: رَاجِعْ رَبَّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِیقُ، فَرَاجَعْتُ فَوَضَعَ شَطْرَهَا، فَرَجَعْتُ إِلَیْهِ، فَقَالَ: ارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِیقُ ذَلِكَ، فَرَاجَعْتُهُ، فَقَالَ: هِیَ خَمْسٌ وَهِیَ خَمْسُونَ لاَ یُبَدَّلُ الْقَوْلُ لَدَیَّ فَرَجَعْتُ إِلَى مُوسَى فَقَالَ رَاجِعْ رَبَّكَ، فَقُلْتُ اسْتَحْیَیْتُ مِنْ رَبِّی ثُمَّ انْطَلَقَ بِی حَتَّى انْتَهَى بِی إِلَى سِدْرَةِ الْمُنْتَهَى، وَغَشِیَهَا أَلْوَانٌ لاَ أَدْرِی مَا هِیَ ثُمَّ أُدْخِلْتُ الْجَنَّةَ فَإِذَا فِیهَا حَبَایِلُ اللُّؤْلُؤِ، وَإِذَا تُرَابُهَا الْمِسْكُ» [۱۱۵].

یعنی: «ابوذر گوید: پیغمبر جگفت: در مکه بودم دیدم دریچه‌اى از سقف خانه‌اى که در آن بودم باز شد و جبرئیل فرود آمد و سینه‌ام را شکافت، آن را با آب زمزم شستشو داد، سپس یک طشت طلایى آورد که پر از حکمت و ایمان بود، آن را در سینه‌ام خالى نمود، آنگاه سینه‌ام را بهم وصل کرد، سپس دستم را گرفت و مرا با خود به آسمان دنیا برد، وقتى که به آسمان دنیا رسیدیم، جبرئیل به دربان آن گفت: در را باز کن، دربان گفت: کیست؟ گفت: جبرئیل است، دربان گفت: کسى با شما است؟ جبرئیل گفت: آرى، محمّد با من است، دربان گفت: مگر او را خواسته‌اند؟ جبرئیل گفت: بلى. هنگامى که در را باز کرد از آسمان دنیا بالا رفتیم و دیدیم مردى نشسته است که شبح‌هایى در طرف راست و چپ او وجود دارد، هرگاه به طرف راستش نگاه مى‌کرد مى‌خندید، و وقتى به طرف چپش نگاه مى‌کرد به گریه در مى‌آمد، آن مرد گفت: مرحبا خوش آمدى اى پیغمبر صالح و پسر صالحم، از جبرئیل پرسیدم این شخص کیست؟ گفت این آدم است، این شبح‌هایى که در طرف راست و چپ اوست، ارواح اولادهاى اوست آن‌هایى که در طرف راست او هستند اهل بهشت مى‌باشند و آن‌هایى که در طرف چپ او قرار دارند اهل دوزخ هستند، وقتى به طرف راست مى‌نگرد (شاد مى‌شود و) مى‌خندد و وقتى به طرف چپ نگاه مى‌کند (ناراحت مى‌شود و) به گریه مى‌افتد. (به عروج و پرواز خود ادامه دادیم) تا به آسمان دوم رسیدیم، جبرئیل به دربان آسمان دوم گفت: در را باز کن، و دربان آسمان دوم نیز آنچه که دربان اوّل از جبرئیل سؤال کرده بود، سؤال نمود و سپس در را باز نمود. انس مى‌گوید: پیغمبر جفرمود: در آسمان‌ها آدم و ادریس و موسى و عیسى و ابراهیم: را دیدم، ولى چگونگى مقام آنان را بیان ننمود، جز اینکه فرمود: آدم را در آسمان دنیا و ابراهیم را در آسمان ششم دیدم. انس گوید: وقتى که جبرئیل با پیغمبر جاز کنار ادریس گذشت، ادریس گفت: مرحبا اى پیغمبر و برادر صالحم، خوش آمدى، گفتم این شخص کیست؟ جبرئیل گفت: این ادریس است، سپس بر موسى گذشتم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى پیغمبر درستکار و برادر صالح، پرسیدم این شخص کیست؟ جبرئیل گفت: این موسى است، سپس بر عیسى گذشتم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى پیغمبر صالح و برادر درستکارم، گفتم این کیست؟ جبرئیل گفت: این عیسى است، سپس بر ابراهیم گذشتم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى پیغمبر صالح و پسر درستکارم گفتم این مرد کیست؟ جبرئیل گفت: این ابراهیم است.

وبه عروج و بالا رفتن من ادامه داده شد تا اینکه در مقام عظیم و وسیعى قرار گرفتم بطوریکه صداى حرکت قلمهاى (فرشتگان را که به امر خداوند در لوح المحفوظ مشغول نوشتن بودند) مى‌شنیدم، و خداوند متعال پنجاه نماز را (در شبانه‌روز) بر امّت من واجب نمود، همراه با این پنجاه نماز مراجعت نمودم تا اینکه به موسى رسیدم، موسى پرسید: خداوند چه چیز را بر امّت تو فرض کرده است؟ گفتم: پنجاه نماز را در هر شب و روزى فرض نموده است، موسى گفت: به سوى پروردگارت برگرد، امّت تو نمى‌تواند پنجاه نماز را (در هر شبانه‌روزى) انجام دهد موسى مرا وادار به برگشتن نمود، خداوند متعال نصف نمازها را کم کرد و به سوى موسى برگشتم گفتم خداوند نصفى از نمازها را کم نمود، موسى گفت: باز به سوى پروردگارت برگرد، امّت تو قدرت انجام آن را ندارد، باز مراجعت کردم و خداوند متعال قسمت دیگرى را از آن کم نمود، به سوى موسى برگشتم، موسى گفت: به سوى پروردگارت برگرد چون اُمتت قدرت انجام آن را ندارد، به سوى خداوند مراجعه نمودم و فرمود: نماز فرض پنج است و این پنج نماز ثواب پنجاه نماز را دارد، و (دیگر) این دستور من تغییر نمى‌کند، به سوى موسى مراجعت نمودم، موسى باز گفت: به سوى پروردگارت برگرد، گفتم: از پروردگارم شرم دارم (و برنگشتم) سپس مرا بردند تا اینکه به سدرة المنتهى رسیدم، سدرة المنتهى با رنگ‌هایى پوشیده شده بود که نمى‌دانستم چه هستند.

سپس داخل بهشت شدم، و گنبدهایى را از لؤلؤ در آن دیدم، و دیدم که بوى خاکش مانند بوى مشک است».

«صریف الأقلام: صداى قلمها. حبایل: اکثر علماء از جمله امام خطابى مى‌گویند: در این کلمه تغییر به وجود آمده است و باید مانند سایر روایت‌ها جنابذ باشد که جمع جنبذه است و جنبذه به معنى گنبد است».

۱۰۳- حدیث: «مالِكِ بْنِ صَعْصَعَةس، قَالَ: قَالَ النَّبِیُّ جبَیْنَا أَنَا عِنْدَ الْبَیْتِ بَیْنَ النَّائمِ وَالْیَقْظَانِ، وَذَكَرَ بَیْنَ الرَّجُلَیْنِ، فَأُتِیتُ بِطَسْتٍ مِنْ ذَهَبٍ مُلِیءَ حِكْمَةً وَإِیمَانًا، فَشُقَّ مِنَ النَّحْرِ إِلَى مَرَاقِّ الْبَطْنِ، ثُمَّ غُسِلَ الْبَطْنُ بِمَاءِ زَمْزَمَ، ثُمَّ مُلِیءَ حِكْمَةً وَإِیمَانًا، وَأُتِیتُ بِدَابَّةٍ أَبْیَضَ دُونَ الْبَغْلِ وَفَوْقَ الْحِمَارِ، الْبُرَاقُ، فَانْطَلَقْتُ مَعَ جِبْرِیل حَتَّى أَتَیْنَا السَّمَاءَ الدُّنْیَا، قِیلَ مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ؛ قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قَالَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ؛ قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ؛ فَأَتَیْتُ عَلَى آدَمَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِیٍّ، فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الثَّانِیَةَ قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قَالَ: مَحَمَّدٌ ج، قِیلَ: أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ؛ فَأَتَیْتُ عَلَى عِیسَى وَیَحْیَى فَقَالاَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الثَّالِثَةَ قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ، فَأَتَیْتُ یُوسُفَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، قَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الرَّابِعَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ جقِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلِیْهِ قِیلَ: نَعَمْ، قِیلَ: مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى إِدْرِیسَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ مَرْحَبًا مِن أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ الْخَامِسَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قَالَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: وَمَنْ مَعَكَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ قَالَ: نَعَمْ، قِیلَ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْنَا عَلَى هرُونَ، فَسَلَّمتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ فَأَتَیْنا عَلَى السَّمَاءِ السَّادِسَةِ، قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قَالَ: مُحَمَّدٌ ج، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ المَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى مُوسَى فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنْ أَخٍ وَنَبِیٍّ، فَلَمَّا جَاوَزْتُ بَكَى، فَقِیلَ: مَا أَبْكَاكَ فَقَالَ: یَا رَبِّ هذَا الْغُلاَمُ الَّذِی بُعِثَ بَعْدِی یَدْخُلُ الْجَنَّةَ مِنْ أُمَّتِهِ أَفْضَلُ مِمَّا یَدْخلُ مِنْ أُمَّتِی فَأَتَیْنَا السَّمَاءَ السَّابِعَةَ، قِیلَ: مَنْ هذَا قِیلَ: جِبْرِیلُ، قِیلَ: مَنْ مَعَكَ قِیلَ: مُحَمَّدٌ، قِیلَ: وَقَدْ أُرْسِلَ إِلَیْهِ مَرْحَبًا بِهِ وَلَنِعْمَ الْمَجِیءُ جَاءَ فَأَتَیْتُ عَلَى إِبْرَاهِیمَ فَسَلَّمْتُ عَلَیْهِ، فَقَالَ: مَرْحَبًا بِكَ مِنِ ابْنٍ وَنَبِیٍّ فَرُفِعَ لِیَ الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ، فَسَأَلْتُ جِبْرِیلَ، فَقَالَ: هذَا الْبَیْتُ الْمَعْمُورُ، یَصَلِّی فِیهِ كُلَّ یَوْمٍ سَبْعُونَ أَلْفَ مَلَكٍ، إِذَا خَرَجُوا لَمْ یَعُودُوا إِلَیْهِ آخِرَ مَا عَلَیْهِمْ وَرُفِعَتْ لِی سِدْرَةُ الْمُنْتَهَى، فَإِذَا نَبِقُهَا كَأَنَّهُ قِلاَلُ هَجَرٍ وَوَرَقُهَا كَأَنَّهُ آذَانُ الْفُیُولِ، فِی أَصْلِهَا أَرْبَعَةُ أَنْهَارٍ، نَهْرَانِ بَاطِنَانِ وَنَهْرَانِ ظَاهِرَانِ، فَسَأَلْتُ جِبْرِیلَ، فَقَالَ: أَمَّا الْبَاطِنَانِ فَفِی الْجَنَّةِ، وَأَمَّا الظَّاهِرَانِ فَالنِّیلُ وَالْفُرَاتُ ثُمَّ فُرِضَتْ عَلَیَّ خَمْسُونَ صَلاَةً، فَأَقْبَلْتُ حَتَّى جِئْتُ مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ قُلْتُ: فُرِضَتْ عَلَیَّ خَمْسُونَ صَلاَةً، قَالَ أَنَا أَعْلَمُ بِالنَّاسِ مِنْكَ، عَالَجْتُ بَنِی إِسْرَائِیلَ أَشَدَّ الْمُعَالَجَةِ، وَإِنَّ أُمَّتَكَ لاَ تُطِیقُ، فَارْجِعْ إِلَى رَبِّكَ فَسَلْهُ، فَرَجَعْتُ فَسَأَلْتُهُ، فَجَعَلَهَا أَربَعِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، ثُمَّ ثَلاَثِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، فَجَعَلَ عِشْرِینَ، ثُمَّ مِثْلَهُ، فَجَعَلَ عَشرًا، فَأَتَیْتُ مُوسَى فَقَالَ مِثْلَهُ، فَجَعَلَهَا خَمْسًا، فَأَتَیْتُ مُوسَى، فَقَالَ: مَا صَنَعْتَ قُلْتُ: جَعَلَهَا خَمْسًا، فَقَالَ مِثْلَهُ، قُلْتُ: سَلَّمْتُ بِخَیْرٍ، فَنُودِیَ إِنِّی قَدْ أَمْضَیْت فَرِیضَتِی وَخَفَّفْتُ عَنْ عِبَادِی وَأَجْزِی الْحَسَنَةَ عَشْرًا» [۱۱۶].

یعنی: «مالک بن صعصعه گوید: پیغمبر جفرمود: هنگامى که در منزل در بین خواب و بیدارى بودم و در بین دو نفر (که نام آن‌ها را برد) قرار داشتم یک طشت طلایى را که پر از حکمت و ایمان کرده بودند آوردند، از سینه تا آخر شکمم را بشکافتند، سپس درونم را با آب زمزم شستشو دادند و آن را پر از حکمت و ایمان نمودند، و چهارپاى سفیدى برایم آوردند که از قاطر کوچکتر و از الاغ بلندتر بود، و براق نام داشت، با جبرئیل به حرکت درآمدیم تا به آسمان دنیا رسیدیم، گفتند: کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفتند: مگر او را دعوت کرده‌اند، گفت: بلى، گفته شد: مرحبا (خوش آمد) بهترین مهمان آمده است. بر آدم گذشتم و بر او سلام کردم، آدم گفت: مرحبا بر تو (عجب) فرزند جوان و پیغمبرى هستى! به آسمان دوم آمدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیل هستم، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفتند: او را دعوت کرده‌اند؟ گفت: بلى، گفته شد: مرحبا، (خوش آمد) بهترین مهمان آمده است، بر عیسى و یحیى گذشتم، گفتند: مرحبا بر تو که پیغمبر و برادر ما هستى. به آسمان سوم آمدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفته شد: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: بلى، گفته شد: مرحبا، خوش آمد بهترین مهمان آمده است، پیش یوسف رفتم و به او سلام کردم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى برادر و پیغمبر. به آسمان چهارم آمدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفتند: دعوت شده است؟ گفت: بلى، گفتند: مرحبا، خوش آمد بهترین مهمان آمده است، پیش ادریس رفتم و به او سلام کردم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى پیغمبر و برادر من. به آسمان پنجم رسیدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفتند: چه کسى با شما است؟ گفت: محمّد، گفته شد: دعوت شده است؟ گفت: آرى، گفتند: مرحبا، خوش آمد بهترین مهمان آمده است، به نزد هارون آمدیم و بر او سلام کردم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى برادر و پیغمبر. به آسمان ششم آمدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفته شد: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفتند: دعوت شده است؟ گفت: بلى، گفتند: مرحبا، خوش آمد بهترین مهمان آمده است، از کنار موسى گذشتم و بر او سلام کردم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى برادر و پیغمبر، وقتى که از موسى دور شدم به گریه افتاد، از موسى پرسیده شد چرا گریه مى‌کنى؟ گفت: پروردگارا! این جوان (اشاره به پیغمبر) بعد از من فرستاده شده و به مقام رسالت رسیده است، (با وجود این) امّت او بیشتر و بهتر از امّت من وارد بهشت مى‌شوند. سپس به آسمان هفتم رسیدیم، گفته شد: این کیست؟ گفت: جبرئیلم، گفتند: چه کسى با تو است؟ گفت: محمّد، گفتند: دعوت شده است؟ گفت: بلى، گفتند: مرحبا، خوش آمد بهترین مهمان آمده است، به نزد ابراهیم رفتم و بر او سلام کردم، گفت: مرحبا، خوش آمدى اى پسرم و پیغمبر خدا، سپس بیت المعمور برایم کشف و ظاهر شد، از جبرئیل پرسیدم، گفت: این بیت المعمور است، که هر روز هفتاد هزار فرشته در آن نماز مى‌خوانند اگر از آن بیرون آمدند دیگر به سوى آن بر نمى‌گردند، و این آخرین بارشان است.

و سدرة المنتهى برایم ظاهر وکشف شد، دیدم که خوشه میوه‌هایش مانند کوزه‌هاى بزرگ (هجرى) است و برگ‌هاى آن مانند گوش‌هاى فیل است در اصل سدرة المنتهى چهار رود جارى مى‌شد دو رود ظاهر و دو رود پوشیده. از جبرئیل پرسیدم، گفت: این دو رود پوشیده در بهشت است و دو رود ظاهر نیز نیل و فرات مى‌باشند. سپس پنجاه نماز بر من واجب شد، برگشتم تا به موسى رسیدم، گفت: چه کردى؟ گفتم: پنجاه نماز بر من واجب شده است، موسى گفت: من به اوضاع مردم از تو آگاه‌ترم، و بنى اسرائیل را به خوبى تجربه کرده‌ام، به حقیقت امّت تو توانایى آن را ندارند، به سوى پروردگارت برگرد و از او تمنا کن (آنرا کم کند)، برگشتم و تقاضاى کم کردن آن را نمـودم، خداوند نمازهاى فرض را به چهل نماز در شب و روز تخـفیف داد همینطور تا به سى نماز و بیست نماز و ده نماز کم شد، پیش موسى آمدم گفته خود را تکرار نمود، باز از خداوند تقاضا نمودم که تعداد نمازها را کمتر کند، خداوند نماز فرض را در هر شب و روزى پنج نماز قرار داد، پیش موسى برگشتم، گفت: چه کردى؟ گفتم: پنج نماز شد، باز موسى گفته قبلى خود را تکرار نمود، گفتم: با رضایت خداحافظى کرده‌ام (دیگر بر نمى‌گردم) از جانب خداوند ندا آمد که ما نماز واجب را امضاء نمودیم و تخفیفى که لازم بود نسبت به بندگان خود انجام دادیم، و هر خیر و احسانى را به ده برابر آن پاداش مى‌دهیم».

«مراق: اصلش مراقق است، قسمت پایین شکم و پرده نازک شکم است. براق: از برق است و این امر یکى از معجزات آشکار حضرت رسول است، در هزار و چهارصد سال پیش که بشریت از وسایل برقى و سرعت آن در نقل و انتقالات به کلى بى‌خبر بود پیغمبر جمى‌فرماید مسافرت من با برق بوده است و براى سهولت درک مردم آن را به چهارپا تعبیر فرموده است و حکمت در این است که پیغمبر جنمى‌فرماید براق حیوان است بلکه مى‌فرماید چهارپایى است که بلندتر از الاغ و کوچکتر از قاطر است، بر ما لازم است به معراج پیغمبر جکه با روح و جسم انجام گرفته است ایمان داشته باشیم، ولى درک کیفیت معراج بالاتر از شعور و ادراک ناقص ما است. معراج عنوان تجلى خالق براى محبوب‌ترین مخلوق و تجرد محبوب از مادیات است، در این مقام که مقام قرب وصال است ازل به ابد مى‌پیوندد و آدم با خاتم به هم می‌رسند، فاصله زمانى و مکانى از بین مى‌رود هرچه هست حضور است و شهود است و عیان، تعبیر هرچه باشد تشبیه است و براى نزدیک ساختن مطلب به اذهان مى‌باشد باید در کمال خلوص بگوییم که به وقوع معراج حضرت رسول با جسم و روح و تسلط روح مبارکش بر کون و مکان و آگاهى آن بر اسرار هستى ایمان داریم، ولى چگونگى کیفیت آن را به خدا و پیغمبر جواگذار مى‌نماییم. فرفع: کشف شد. نبق: میوه سدرة المنتهى. قلال: جمع قلة است کوزه و سبوى بزرگ است. هجرى: اسم دهى است در نزدیکى مدینه که کوزه‌هاى بزرگ در آنجا ساخته مى‌شد. فسلمت خیرآ: سلام در اینجا به معنى خداحافظى است همانطور که در آیه: ﴿وَإِذَا خَاطَبَهُمُ ٱلۡجَٰهِلُونَ قَالُواْ سَلَٰمٗا٦٣[الفرقان: ۶۳]. به این معنى مى‌باشد.

۱۰۴- حدیث: «ابنِ عَبَّاسٍ، عَنِ النَّبِیِّ جقَالَ: رَأَیْتُ لَیْلَةَ أُسْرِیَ بِی؛ مُوسَى، رَجُلاً آدَمَ طُوَالاً جَعْدًا كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ؛ وَرَأَیْتُ عَیسَى رَجُلاً مَرْبُوعًا، مَرْبُوعَ الْخَلْقِ إِلَى الْحُمْرَةِ وَالْبَیَاضِ، سَبِطَ الرَّأْسِ، وَرَأَیْتُ مَالِكًا خَازِنَ النَّارِ، وَالدَّجَّالَ فِی آیَاتٍ أَرَاهُنَّ اللهُ إِیَّاهُ، فَلاَ تَكُنْ فِی مِرْیَةٍ مِنْ لِقَائِهِ» [۱۱۷].

یعنی: «ابن عباس گوید: پیغمبر جفرمود: در شب معراج موسى را دیدم که مردى بود گندم گون و بلند قد که موى سرش به هم چسبیده بود و به مردان طایفه (شنوءة) شباهت داشت، عیسى را دیدم، انسانى بود داراى قدى متوسط که رنگش متمایل به سرخ و سفید، و موهاى سرش بلند و آزاد بود. مالک، دربان دوزخ، و دجّال را هم دیدم. راوى گوید: این چیزهایى که پیغمبر جآن‌ها را مشاهده نمود، قسمتى بود از آیات و معجزات و نشانه‌هایى که خداوند به پیغمبر جنشان داد، و نباید شک و تردید در ملاقات او داشته باشید».

«آدم: گندم گون. الطوال: بلند. جعد: موهاى جمع شده و بهم پیوسته. مربوع: متوسط نه بلند و نه کوتاه قد. شنوءة: طایفه‌اى است از بنى قحطان در یمن که مردانشان بلند قد بودند. مربوع الخلق إلى الحمرة والبیاض: رنگش سفید و متمایل به سرخ بود نه زیاد سرخ و نه زیاد سفید بود. سبط الرَّأس: موهاى سرش آزاد و بلند بود. مریة: شک و تردید. لقائه: ضمیر لقائه یا به موسى بر مى‌گردد آنگاه معنى حدث چنین خواهد بود: اى محمّد! نباید از ملاقات موسى و سایر معجزاتى که مشاهده کردى تردید داشته باشى. یا به دجّال بر مى‌گردد آنگاه خطاب به عام است و معنى حدیث چنین است: اى شنونده مسلمان نباید از آمدن دجّال تردید داشته باشى چون این امرى است ثابت و محقق [۱۱۸].

۱۰۵- حدیث: «ابْنِ عَبَّاسٍ، عَنْ مُجَاهِدٍ قَالَ كُنَّا عِنْدَ ابْنِ عَبَّاسٍ، فَذَكَرُوا الدَّجَّالَ أَنَّهُ قَالَ مَكْتُوبٌ بَیْنَ عَیْنَیْهِ كَافِرٌ، فَقَالَ ابْنُ عَبَّاسٍ: لَمْ أَسْمَعْهُ وَلكِنَّهُ قَالَ أَمَّا مُوسَى كَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَیْهِ إِذِ انْحَدَرَ فِی الْوَادِی یُلَبِّی» [۱۱۹].

یعنی: «مجاهد گوید: پیش ابن عباس بودیم، راجع به دجّال گفتند که پیغمبر جفرموده است: در بین دو چشمش کلمه کافر نوشته شده است. ابن عباس گفت: من این را از پیغمبر جنشنیده‌ام، ولى پیغمبر جفرمود: امّا موسى را (به نحوى دیدم) انگار که از وادى (مقدّس) پایین مى‌رفت و لبّیک مى‌گفت».

۱۰۶- حدیث: «أَبِی هُرَیْرَةَس، قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ جلَیْلَةَ أُسْرِیَ بِهِ رَأَیْتُ مُوسَى وَإِذَا رَجُلٌ ضَرْبٌ رَجِلٌ كَأَنَّهُ مِنْ رِجَالِ شَنُوءَةَ، وَرَأَیْتُ عِیسَى فَإِذَا هُوَ رَجُلٌ رَبْعَةٌ أَحْمَرُ، كَأَنَّمَا خَرَجَ مِنْ دِیمَاسٍ، وَأَنَا أَشْبَهُ وَلَدِ إِبْرَاهیمَ بِهِ، ثُمَّ أُتِیتُ بِإِنَاءَیْنِ فِی أَحَدِهِمَا لَبَنٌ، وَفِی الآخَرِ خَمْرٌ، فَقَالَ اشْرَبْ أَیَّهُمَا شِئْتَ، فَأَخَذْتُ اللَّبَنَ فَشَرِبْتُهُ، فَقِیلَ أَخَذْتَ الْفِطْرَةَ، أَمَا إِنَّكَ لَوْ أَخَذْتَ الْخَمْرَ غَوَتْ أُمَّتُكَ» [۱۲۰].

یعنی: «ابو هریره گوید: پیغمبر جدرباره شبى که به معراج برده شد فرمود: موسى را دیدم، مردى بود لاغراندام و موهایش شانه شده و به مردان قبیله شنوءة شباهت داشت، عیسى را دیدم که مردى بود داراى قد متوسط و رنگ متمایل به سرخ که انگار (حرارت خورشید را ندیده) و تازه از پرده بیرون آمده است (و در کمال طراوت و لطافت قرار داشت). و من از تمام اولادهاى ابراهیم شباهتم به عیسى بیشتر است. سپس دو ظرف را برایم آوردند که در یکى شیر و در دیگرى شراب بود، جبرئیل گفت: هریک از این دو ظرف را که مى‌خواهى بردار، من هم ظرف شیر را برداشتم و آن را نوشیدم، جبرئیل گفت: دین اسلام را که دین فطرت است انتخاب کردى (چون شیر سـمبل پاکى و سهل و گوارایى مى‌باشد) چنانچـه شراب را بر مى‌داشتى امّتت گمراه مى‌شدند (چون شراب مظهر فساد و ناپاکى است)».

«دیماس: ظرف و پـرده‌اى که مانع نور خورشـید مى‌شود. خرج من دیماس: یعنى انگار تازه از پرده خارج شده و نور خورشید به او نرسیده است تا او را پژمرده کند».

[۱۱۵]- أخرجه البخاری فی: ۸ كتاب الصلاة: ۱ باب كیف فرضت الصلاة: فی الإسراء. [۱۱۶]- أخرجه البخاری فی: ۵۹ كتاب بدء الخلق: ۶ باب ذكر الملائكة. [۱۱۷]- أخرجه البخاری فی: ۵۹ كتاب بدء الخلق: ۷ باب إذا قال أحدكم آمین والملائكة فی السماء. [۱۱۸]- ارشاد سارى، ج ۵، ص ۲۷۸. [۱۱۹]- أخرجه البخاری فی: ۲۵ كتاب الحج: ۳۰ باب التلبیة إذا انحدر فی الوادی. [۱۲۰]- أخرجه البخاری فی: ۶۰ كتاب الأنبیاء: ۲۴ باب قول الله تعالى: ﴿هَلۡ أَتَىٰكَ حَدِيثُ مُوسَىٰٓ١٥[النازعات: ۱۵] ﴿وَكَلَّمَ ٱللَّهُ مُوسَىٰ تَكۡلِيمٗا١٦٤[النساء: ۱۶۴].