باب ۱۰: سختگیرى در گریه با صداى بلند و نوحه خوانى
۵۴۰- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا جَاءَ النَّبِیَّ جقَتْلُ ابْنِ حَارِثَةَ وَجَعْفَرٍ وَابْنِ رَوَاحَةَ، جَلَسَ یُعْرَفُ فِیهِ الْحُزْنُ، وَأَنَا أَنْظُرُ مِنْ صَائرِ الْبَابِ، شَقِّ الْبَابِ؛ فَأَتَاهُ رَجُلٌ فَقَالَ: إِنَّ نِسَاءَ جَعْفَرٍ، وَذَكَرَ بُكَاءَهُنَّ فَأَمَرَهُ أَنْ یَنْهَاهُنَّ، فَذَهَبَ، ثُمَّ أَتَاهُ الثَّانِیَةَ، لَمْ یُطِعْنَهُ، فَقَالَ: أنْهَهُنَّ فَأَتَاهُ الثَّالِثَةَ، قَالَ: وَاللهِ غَلَبْنَنَا یَا رَسُولَ اللهِ فَزَعَمَتْ أَنَّه قَالَ: فَاحْثُ فِی أَفْوَاهِهِنَّ التُّرَابَ فَقُلْتُ: أَرْغَمَ اللهُ أَنْفَكَ، لَمْ تَفْعَلْ مَا أَمَرَكَ رَسُولُ اللهِ ج، وَلَمْ تَتْرُكْ رَسُولَ اللهِ جمِنَ الْعَنَاءِ» [۵۹۳].
یعنی: «عایشه گوید: وقتى که خبر کشته شدن زید بن حارثه و جعفر و عبدالله ابن رواحه به پیغمبر رسید پیغمبر جنشسته بود و آثار غم و ناراحتى از قیافهاش نمایان بود، من از روزنه در نگاه مىکردم، دیدم که مردى به نزد پیغمبر جآمد، گفت: زنهاى خانواده جعفر گریه مىکنند، فرمود: برو آنان را از گریه منع کن. آن مرد رفت و براى دومین بار برگشت و گفت: به حرف من توجّه نکردند، فرمود: برو آنان را از گریه منع کن، آن مرد رفت و براى سومین بار برگشت و گفت: قسم به خدا اى رسول خدا! آنها به حرف ما توجّه ندارند، عایشه اینطور فهمید که پیغمبر جفرمود: خاک در دهانشان بریز. (کنایه از شدت منع است) عایشه گوید: به آن مرد گفتم: خدا ذلیلت کند! نتوانستى کارى را که به تو واگذار شده بود انجام دهى و از ناراحت کردن پیغمبرجهم دست برنداشتى».
«أرغم الله أنفك: خداوند پوزه شما را به خاک بمالد، یعنى ذلیل شوید».
۵۴۱- حدیث: «أُمِّ عَطِیَّةَ، قَالَتْ: أَخَذَ عَلَیْنَا النَّبِیُّ جعِنْدَ الْبَیْعَةِ أَنْ لاَ نَنُوحَ، فَمَا وَفَتْ مِنَّا امْرَأَةٌ غَیْرُ خَمْسِ نِسْوَةٍ: أُمُّ سُلَیْمٍ، وَأُمُّ الْعَلاَءِ، وَابْنَةُ أَبِی سَبْرَةَ امْرَأَةُ مُعَاذٍ، وَامْرَأَتَیْنِ؛ أَوِ ابْنَةُ أَبِی سَبْرَةَ، وَامْرَأَةُ مُعَاذٍ، وَامْرَأَةٌ أُخْرَى» [۵۹۴].
یعنی: «امّ عطیه گوید: پیغمبر جبه هنگام بیعت با زنان از ما تعهد گرفت که براى مردهها نوحه خوانى و گریه و زارى نکنیم، جز پنج زن به تعهد خود وفا نکردند: امّ سلیم، امّ العلاء، دختر ابى سبره، زن معاذ و دو زن دیگر، یا گفت: (تردید از راوى است) امّ سلیم، امّ العلاء، دختر ابى سبره زن معاذ، و یک زن دیگر».
۵۴۲- حدیث: «أُمِّ عَطِیَّةَ، قَالَتْ: بَایَعْنَا رَسُولَ اللهِ ج، فَقَرَأَ عَلَیْنَا (أَنْ لاَ یُشْرِكْنَ بِاللهِ شَیْئًا) وَنَهَانَا عَنِ النِّیَاحَةِ، فَقَبَضَتِ امْرَأَةٌ یَدَهَا، فَقَالَتْ: أَسْعَدَتْنِی فُلاَنَةُ أُرِیدُ أَنْ أَجْزیهَا، فَمَا قَالَ لَهَا النَّبِی جشَیْئًا، فَانْطَلَقَتْ وَرَجَعَتْ فَبَایَعَهَا» [۵۹۵].
یعنی: «امّ عطیه گوید: با پیغمبر جبیعت کردیم و پیغمبر جاین آیه را (زنان با شما بیعت مىکنند و تعهد مىدهند که هیچ چیز را شریک خدا قرار ندهند)، خواند و ما را از گریه با صداى بلند و نوحه منع نمود، زنى دستش را براى بیعت دراز نکرد (یعنى از بیعت خوددارى نمود) و گفت: فلان زن به من کمک کرده و مىخواهم بروم پاداشى و اجرتى به او بدهم، پیغمبر جچیزى به آن زن نگفت: آن زن رفت و برگشت آن وقت بیعت نمود».
[۵۹۳]- أخرجه البخاری فی: ۲۳ كتاب الجنائز: ۴۱ باب من جلس عند المصیبة یعرف فیه الحزن. [۵۹۴]- أخرجه البخاری فی: ۲۳ كتاب الجنائز: ۴۶ باب ما ینهى عن النوح والبكاء والزجر عن ذلك. [۵۹۵]- أخرجه البخاری فی: ۶۵ كتاب التفسیر: ۶۰ سورة الممتحنة: ۳ باب إذا جاءك المؤمنات یبایعنك.