باب ۸۲: کمترین، و پایینترین مقام در بهشت
۱۱۸- حدیث: « أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللهِ ج: یَجْمَعُ اللهُ النَّاسَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقولُونَ لَوِ اسْتَشْفَعْنَا عَلَى رَبِّنَا حَتَّى یُرِیحَنَا مِنْ مَكَانِنَا فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: أَنْتَ الَّذِی خَلَقَكَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، فَاشْفَعْ لَنَا عِنْدَ رَبِّنَا؛ فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَیَذْكُرُ خَطِیئَتَهُ، وَیَقولُ ائْتُوا نُوحًا، أَوَّلَ رَسُولٍ بَعَثَهُ اللهُ فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ: لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَیَذْكُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتُوا إِبْرَاهِیمَ الَّذِی اتَّخَذَهُ اللهُ خَلِیلاً، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ، وَیَذْكُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتَوا مُوسَى الَّذِی كَلَّمَهُ اللهُ؛ فَیَأْتُونَه فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ، فَیَذْكُرُ خَطِیئَتَهُ، ائْتُوا عِیسَى، فَیَأْتُونَهُ فَیَقُولُ لَسْتُ هُنَاكُمْ، ائْتُوا مُحَمَّدًاجفَقَدْ غُفِرَ لَهُ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِهِ وَمَا تَأَخَّرَ فَیَأْتُونِی، فَأَسْتأْذِنُ عَلَى رَبِّی، فَإِذَا رَأَیْتُهُ وَقَعْتُ سَاجدًا، فَیَدَعُنِی مَا شَاءَ اللهُ، ثُمَّ یُقَالُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَقُلْ یُسمَعْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ فَأَرْفَعُ رَأْسِی فَأَحْمَدُ رَبِّی بِتَحْمِیدٍ یُعَلِّمُنِی؛ ثُمَّ أَشْفَعُ فَیَحُدُّ لِی حَدًّا، ثُمَّ أُخْرِجُهُمْ مِنَ النَّارِ وَأُدْخِلُهُمُ الْجَنَّةَ؛ ثُمَّ أَعُودُ فَأَقَعُ سَاجِدًا مِثْلَهُ فِی الثَّالِثَةِ أَوِ الرَّابِعَةِ حَتَّى مَا یَبْقَى فِی النَّارِ إِلاَّ مَنْ حَبَسَهُ الْقُرْآنُ» [۱۳۷].
یعنی: «انس بن مالک گوید: پیغمبر جفرمود: مردم در روز قیامت جمع مىشوند، مىگویند کاش کسى را نزد خداوند شفیع قرار مىدادیم تا شاید ما را در این مکان (سخت و دشوار) نجات بخشد، به نزد آدم÷مىروند، مىگویند تو کسى هستى که خداوند با دست قدرت خود تو را به وجود آورده و روح خود را در تو دمیده است، و به فرشتگان دستور سجده داد و آنها به تو سجده کردند، پس در پیشگاه خداوند براى ما شفاعت و خواهش کن تا ما را از این جاى دشوار نجات بخشد، آدم مىگوید: من قدرت این کار را ندارم خطایى را که (در بهشت به واسطه خوردن از میوه درخت ممنوعه) انجام داده بود به یاد مىآورد و مىگوید: نزد نوح که اوّلین فرسـتاده خدا است بروید، مردم به نزد نوح مىآیند، نوح هم مىگوید: من شایستگى این کار را ندارم، و خطاى خود (دعاى هلاک و نابودى قومش) را به یاد آورده (و به این علت از شفاعت در پیشگاه خداوند شرم مىکند و) مىگوید پیش ابراهیم بروید او کسى است که خداوند او را به عنوان دوست خالص خود انتخاب کرده است، پیش ابراهیم مىآیند، او نیز مىگوید: من اهل این کار نیستم و خطاى خود را (که از او پرسیدند تو این بتها را شکستهاى، گفت: خیر بلکه بت بزرگ آنها را شکسته است) به یاد مىآورد (و از شفاعت خوددارى مىکند) و مىگوید: پیش موسى بروید، چون او کسى است که خداوند با او سخن گفته است. به نزد موسى مىروند و موسى هم مىگوید: من توانایى شفاعت براى شما را ندارم و خطاى خود را (که یک نفر کافر را به قتل رسانیده است) به یاد مىآورد و مىگوید: پیش عیسى بروید، عیسى نیز مىگوید: من شایستگى شفاعت را ندارم به نزد محمّد بروید، او کسى است که خداوند تمام خطاهایش را از اوّل تا به آخر بخشیده است، پیغمبر فرمود: آنگاه پیش من مىآیند، و از پروردگارم اجازه مىخواهم، همین که او را دیدم به سجده در مىآیم، هر مدتى که خواستِ خدا باشد مرا در حالت سجده باقى مىگذارد، سپس مىفرماید: سرت را از سجده بردار، و درخواست کن (هرچه را که مىخواهى) به تو بخشیده مىشود، و هرچه مىخواهى بگو گفتههایت شنیده و قبول خواهد شد، و شفاعت کن شفاعتت پذیرفته مىگردد، پیغمبر جمىفرماید: سرم را بلند مىنمایم، و خداوند را با سپاس و ستایشى که آن را به من الهام مىنماید ستایش مىکنم، سپس شفاعت مىنمایم و خداوند تمام حالات و چگونگى شفاعت را برایم معلوم مىنماید، آنگاه آنان را از دوزخ بیرون مىآورم، و وارد بهشتشان مىکنم سپس بر مىگردم و براى سومین یا چهارمین بار به سجده در مىآیم، تا وقتى که هیچ کسى در دوزخ باقى نمىماند مگر کسانى (که کافر و مشرک باشند که آنان برابر نص قرآن همیشه) در دوزخ حبس و باقى مىمانند».
«لست هناكم: من در مقامى قرار ندارم که به این شفاعت عظمى اقدام نمایم. فیحدُّ لی: چگونگى شفاعت کردن را برایم مشخص مىکند».
۱۱۹- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدٌ جقَالَ: إِذَا كَانَ یَوْمُ الْقِیَامَةِ مَاجَ النَّاسُ بَعْضُهُمْ فِی بَعْضٍ، فَیَأْتُونَ آدَمَ فَیَقُولُونَ: اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلكِنْ عَلَیْكُمْ بِإِبْرَاهِیمَ فَإِنَّهُ خَلِیلُ الرَّحْمنِ؛ فَیَأْتُونَ إِبْرَاهِیمَ، فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلكِنْ عَلَیْكُمْ بِمُوسَى فَإِنَّهُ كَلِیمُ اللهِ؛ فَیَأْتُونَ مُوسَى فَیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلكِنْ عَلَیْكُمْ بِعِیسَى فَإِنَّهُ رُوحُ اللهِ وَكَلِمَتُهُ؛ فَیَأْتونَ عِیسَى فیَقُولُ: لَسْتُ لَهَا وَلكِنْ عَلَیْكُمْ بِمحَمَّدٍ ج؛ فَیَأْتُونِی فَأَقُولُ: أَنَا لَهَا، فَأسْتَأْذِنُ عَلَى رَبِّی فَیُؤْذَنُ لِی، وَیُلْهِمُنِی مَحَامِدَ أَحْمَدُهُ بِهَا لاَ تَحْضُرُنِی الآنَ، فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ وَأَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا، فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ وَقُلْ یُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی، فَیُقَالُ: انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ شَعِیرَةٍ مِنْ إِیمَانٍ، فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَعْ؛ فَأَقُولُ: یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأَخْرِجْ مِنْهَا مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالُ ذَرَّةٍ أَوْ خَرْدَلَةٍ مِنْ إِیمَانٍ؛ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَلُ؛ ثُمَّ أَعُودُ فَأَحْمَدُهُ بِتَلْكَ الْمَحَامِدِ ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ یُسْمَعْ لَكَ، وَسَلْ تُعْطَ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقُولُ یَا رَبِّ أُمَّتِی، أُمَّتِی فَیُقَالُ انْطَلِقْ فَأخْرِجْ مَنْ كَانَ فِی قَلْبِهِ أَدْنَى أَدْنَى أَدْنَى مِثْقَالِ حَبَّةِ خَرْدَلٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجْهُ مِنَ النَّارِ؛ فَأَنْطَلِقُ فَأَفْعَل ثُمَّ أَعُودُ الرَّابِعَةَ فَأَحْمَدُهُ بِتِلْكَ الْمَحَامِدِ، ثُمَّ أَخِرُّ لَهُ سَاجِدًا؛ فَیُقَالُ یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، وَقُلْ یُسْمَع، وَسَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَقَولُ یَا رَبِّ ائْذَنْ لِی فِیمَنْ قَالَ لاَ إِلهَ إِلاَّ اللهُ، فَیَقُولُ وَعِزَّتِی وَجَلاَلِی وَكِبْرِیَائِی وَعَظَمَتِی لأُخْرِجَنَّ مِنْهَا مَنْ قَالَ لا إِله إلاَّ اللهُ» [۱۳۸].
یعنی: «انس بن مالک گوید: پیغمبر جبراى ما بحث کرد و گفت: وقتى که قیامت آمد مردم (مانند دریا) باهم موج مىزنند، پیش آدم مىروند و به او مىگویند: در نزد پروردگارت براى ما شفاعت کن، آدم مىگوید: من نمىتوانم، امّا شما باید به نزد ابراهیم بروید؛ او دوست خالص خداوند مهربان است. پیش ابراهیم مىروند، ابراهیم مىگوید: من اهل این کار نیستم ولى پیش موسى بروید، چون او کلیم خدا و گفتگو کننده با او است. پیش موسى مىآیند، موسى هم مىگوید: من اهل این کار نیستم ولى لازم است به نزد عیسى بروید، چون او روح خدا و از کلمه خداست به وجود آمده است پیش عیسى مىروند، عیسى مىگوید: من نمىتوانم این کار را انجام دهم ولى باید پیش محمّد بروید. آنگاه به نزد من مىآیند، مىگویم: این کار کار من است، از پروردگارم اجازه مىخواهم، به من اجازه داده مىشود، و سپاس و ستایشى را به من الهام مىفرماید تا به وسیله آن خداوند را ستایش کنم، و اکنون عین این ستایش را به یاد ندارم، و خداوند را به واسطه کلمات الهام شده ستایش مىنمایم و به حالت سجده در مىآیم تا اینکه گفته مىشود: اى محمّد! سرت را از سجده بلند کن، و هرچه که مىخواهى بگو، گفتههایت قبول و شنیده مىشود درخواست کن همه درخواستهایت پذیرفته مىشود، و شفاعت کن شفاعتت قبول مىگردد، آنگاه مىگویم: پروردگارا! امّتم (را ببخشاى) امّتم (را ببخشاى) به من گفته مىشود: برو هر کسى را که به اندازه وزن یک دانه جو ایمان در قلب دارد از دوزخ بیرون بیاور. مىروم و امر خداوند را به جاى مىآورم، آنگاه بر مىگردم و مجدداً خداوند را با همان کلمات الهام شده ستایش مىنمایم و به حالت سجده در مىآیم، تا اینکه گفته مىشود: اى محمّد! سرت را از سجده بردار و بگو، به گفتهات توجّه مىشود، و درخواست کن، خواستههایت برآورده مىگردد، و شفاعت کن شفاعتت قبول است. باز مىگویم: پروردگارا! امّتم (را ببخشاى) امّتم (را ببخشاى) گفته مىشود: برو هر کسى را به اندازه وزن ذرّهاى یا دانه خردلى ایمان در قلبش وجود دارد، از دوزخ بیرون بیاور. مىروم و این دستور را انجام مىدهم و بر مىگردم و با همان ستایشهاى قبلى خداوند را ستایش مىکنم، و به حالت سجده در مىآیم، تا اینکه گفته مىشود: اى محمّد! سرت را از سجده بردار و بگو، حرفهایت شنیده مىشود، درخواست کن، خواستههایت برآورده مىگردد، شفاعت کن شفاعتت قبول مىشود، باز مىگویم: پروردگارا! امّتم (را ببخشاى) امّتم (را ببخشاى) به من مىگویند برو هر کسى که خیلى خیلى کمتر از وزن دانه خردلى ایمان در قلبش هست از دوزخ خارج کن، مىروم و دستور خدا را به جا مىآورم.
و براى چهارمین بار بر مىگردم و با همان ستایش قلبى او را ستایش مىکنم و به سجده در مىآیم تا گفته مىشود: اى محمّد سرت را از سجده بردار، بگو، گفتههایت قبول مىشود، هرچه را مىخواهى بخواه، خواستههایت پذیرفته مىگردد، شفاعت کن شفاعتت مستجاب است، آنگاه مىگویم: پروردگارا! به من اجازه ده درباره کسانى که کلمه (لا إله الّا الله را) گفتهاند شفاعت نمایم، خداوند مىفرماید: قسم به عزت و جلال و کبریا و عظمتم هر کسى را که کلمه لا إله الّا الله را گفته باشد، از دوزخ بیرون مىآورم».
۱۲۰- حدیث: «أَبِی هُرَیْرَةَسقَالَ: أُتِیَ رَسُولُ اللهِ جبِلَحْمٍ، فَرُفِعَ إِلَیْهِ الذِّرَاعُ، وَكَانَتْ تُعْجِبُهُ، فَنَهَسَ مِنْهَا نَهْسَةً ثُمَّ قَالَ: أَنَا سَیِّدُ النَّاسِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، وَهَلْ تَدْرُونَ مِمَّ ذَلِكَ یُجْمَعُ النَّاسُ الأَوَّلِینَ وَالآخِرِینَ فِی صَعِیدٍ وِاحِدٍ، یُسْمِعُهُمُ الدَّاعِی، وَیَنْفُذُهُمُ الْبَصَرُ، وَتَدْنُو الشَّمْسُ فَیَبْلُغُ النَّاسَ مِنَ الغَمِّ وَالْكَرْبِ مَا لاَ یُطِیقُونَ وَلاَ یَحْتَمِلُونَ؛ فَیَقُولُ النَّاسُ أَلاَ تَرَوْنَ مَا قَدْ بَلَغَكُمْ أَلاَ تَنْظُرُونَ مَنْ یَشْفَعُ لَكُمْ إِلَى رَبِّكُمْ فَیقُولُ بَعْضُ النَّاسِ لِبَعْضٍ، عَلَیْكُمْ بِآدَمَ، فَیَأْتُونَ آدَمَ عَلَیْهِ السَّلاَمُ؛ فَیَقُولُونَ لَهُ: أَنْتَ أَبُو الْبَشَر، خَلَقَكَ اللهُ بِیَدِهِ، وَنَفَخَ فِیكَ مِنْ رُوحِهِ، وَأَمَرَ الْمَلاَئِكَةَ فَسَجَدُوا لَكَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا قَدْ بَلَغَنَا فَیَقُولُ آدَمُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنَّهُ نَهَانِی عَنِ الشَّجَرَةِ فَعَصَیْتُهُ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی؛ اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى نُوحٍ؛ فَیَأْتُونَ نُوحًا فَیَقُولُونَ: یَا نُوحُ إِنَّكَ أَنْتَ أَوَّلُ الرُّسُلِ إِلَى أَهْلِ الأَرْضِ، وَقَدْ سَمَّاكَ اللهُ عَبْدًا شَكُورًا، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ: إِنَّ رَبِّی ﻷقَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛ وَإِنَّهُ قَدْ كَانَتْ لِی دَعْوَةٌ دَعَوْتُهَا عَلَى قَوْمِی، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى إِبْرَاهِیمَ، فَیَأْتُونَ إِبْراهِیمَ فَیَقُولُونَ یَا إِبْرَاهِیمُ أَنْتَ نَبِیُّ اللهِ وَخِلِیلُهُ مِنْ أَهْلِ الأَرْضِ اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ لَهُمْ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَه، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ؛ وَإِنِّی قَدْ كنْتُ كَذَبْتُ ثَلاثَ كَذَبَاتٍ، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُوسَى فَیَأْتُونَ مُوسَى، فَیَقُولُونَ: یَا مُوسَى أَنْتَ رَسُولُ اللهِ فَضَّلَكَ الله بِرِسَالَتِهِ وَبِكَلاَمِهِ عَلَى النَّاسِ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى رَبِّكَ أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ، وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَإِنِّی قَدْ قَتَلْتُ نَفْسًا لَمْ أُومَرْ بِقَتْلِهَا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهبُوا إِلَى عِیسى؛ فَیَأْتُونَ عِیسى، فَیَقُولُونَ یَا عِیسى أَنْتَ رَسُولُ اللهِ جوَكَلِمَتُهُ أَلْقَاهَا إِلَى مَرْیَمَ وَرُوحٌ مِنْهُ، وَكَلَّمْتَ النَّاسَ فِی الْمَهْدِ صَبِیًّا، اشْفَعْ لَنَا، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیهِ فَیَقُولُ عِیسى، إِنَّ رَبِّی قَدْ غَضِبَ الْیَوْمَ غَضَبًا لَمْ یَغْضَبْ قَبْلَهُ مِثْلَهُ وَلَنْ یَغْضَبَ بَعْدَهُ مِثْلَهُ، وَلَمْ یَذْكُرْ ذَنْبًا، نَفْسِی نَفْسِی نَفْسِی اذْهَبُوا إِلَى غَیْرِی، اذْهَبُوا إِلَى مُحَمَّدٍ ج؛ فَیَأْتُونَ مُحَمَّدًا ج، فَیَقُولُونَ: یَا مُحَمَّدُ أَنْتَ رَسُولُ اللهِ وَخَاتِمُ الأَنْبِیَاءِ، وَقَدْ غَفَرَ اللهُ لَكَ مَا تَقَدَّمَ مِنْ ذَنْبِكَ وَمَا تَأَخَّرَ، اشْفَعْ لَنَا إِلَى ِكَ، أَلاَ تَرَى إِلَى مَا نَحْنُ فِیه فَأَنْطَلِقُ فَآتِی تَحْتَ الْعَرْشِ فَأَقَعُ سَاجِدًا لِرَبِّی ﻷثُمَّ یَفْتَحُ اللهُ عَلَیَّ مِنْ مَحَامِدِهِ وَحُسْنِ الثَّنَاءِ عَلَیْهِ شَیْئًا لَمْ یَفْتَحْهُ عَلَى أَحَدٍ قَبْلِی، ثُمَّ یُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ ارْفَعْ رَأْسَكَ، سَلْ تُعْطَهْ، وَاشْفَعْ تُشَفَّعْ؛ فَأَرْفَعُ رَأْسِی، فَأَقُولُ: أُمَّتِی یَا رَبِّ أُمَّتِی یَا رَبِّ فَیُقَالُ: یَا مُحَمَّدُ أَدْخِلْ مِنْ أُمَّتِكَ مَنْ لاَ حِسَابَ عَلَیْهِمْ مِنَ الْبَابِ الأَیْمَنِ مِنْ أَبْوَابِ الْجَنَّةِ، وَهُمْ شُرَكَاءُ النَّاسِ فِیمَا سِوَى ذلِكَ مِنَ الأَبْوَابِ، ثُمَّ قَالَ: وَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ إِنَّ مَا بَیْنَ المِصْرَاعَیْنِ مِنْ مَصَارِیعِ الْجَنَّةِ كَمَا بَیْنَ مَكَّةَ وَحِمْیَرَ، أَوْ كَمَا بَیْنَ مَكَّةَ وَبُصْرَى» [۱۳۹].
یعنی: «ابوهریره گوید: یک مقدار گوشت را براى پیغمبر جآوردند که از گوشت دست (حیوان) بود، پیغمبر جاز گوشت دست خوشش مىآمد ویک تکه از آن را به دهان گذاشت و فرمود: بزرگترین انسان در روز قیامت من هستم آیا مىدانید چرا؟ چون تمام مردم از اوّل تا آخر در یک جاى وسیع و هموار جمع مىشوند به نحوى که صداى بلند یک نفر به همه آنان مىرسد و چشم هر بینندهاى یکباره همه را مىبیند، و خورشید نزدیک مىشود، غم و ناراحتى مردم به جایى مىرسد که برایشان قابل تحمل نمىباشد، مردم بههم مىگویند: مگر نمىدانید به چه ناراحتى و بلایى دچار شدهایم؟ چرا کسى را پیدا نمىکنید که در نزد پروردگارتان براى شما شفاعت کند؟ بعضى مىگویند: باید پیش آدم برویم، به نزد آدم÷مىآیند، به او مىگویند تو پدر همه انسانها هستى، خداوند با دست قدرت خود تو را به وجود آورده و روح خود را در تو دمیده است و به فرشتگان دستور داده تا برایت سجده کنند آنان هم برایت سجده نمودند، پس در پیشگاه پروردگارت براى ما شفاعت کن، مگر نمىبینى در چه وضعیت بدى قرار گرفتهایم؟ و مگر نمىبینى به چه ناراحتى شدیدى دچار گشتهایم؟ آدم مىگوید: پروردگارم امروز به اندازهاى به خشم در آمده که نه در گذشته به این صورت خشمگین شده و نه در آینده مانند آن خشمگین خواهد شد، او مرا از خوردن ثمر درخت مخصوصى در بهشت منع نمود، ولى من فرمان او را به جاى نیاوردم، (چون خطا کردهام تنها به فکر نفس خودم هستم و مىگویم:) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى) پس پیش کس دیگرى بروید، به نزد نوح بروید، مردم به نزد نوح مىروند، مىگویند: اى نوح! تو اوّلین پیغمبر مرسل براى مردم مىباشى و خداوند تو را بنده سپاسگزار لقب داده است، پیش پروردگارت براى ما شفاعت کن، مگر نمىبینى در چه وضعیت بدى قرار داریم؟ نوح در جواب مىگوید: پروردگار بزرگوارم به اندازهاى امروز به خشم آمده که نه در گذشته مانند آن خشمگین بوده و نه در آینده مانند آن خشمگین خواهد شد، حق یک دعا به من داده شد، آن دعا را براى از بین رفتن و نابودى قومم انجام دادم، (پس تنها براى خودم مىتوانم تمنا کنم و مىگویم:) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى)، پیش کس دیگرى بروید! به نزد ابراهیم بروید، به نزد ابراهیم مىآیند و مىگویند: اى ابراهیم! تو پیغمبر خدا و دوست مخلص او در بین مردمان زمین هستى، پیش پروردگارت براى ما شفاعت کن، مگر نمىبینى در چه وضعیت بدى قرار داریم، ابراهیم مىگوید: امروز پروردگارم به اندازهاى خشمگین است که هیچگاه در گذشته به این شدت به خشم در نیامده و در آینده نیز مانند آن خشمگین نخواهد شد، من سه بار سخن خلاف گفتهام (و تنها باید بگویم پروردگارا) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشید) مرا (ببخشاى) پیش کس دیگرى بروید، به نزد موسى بروید. آنگاه مردم به سوى موسى مىآیند، مىگویند: اى موسى! تو فرستاده خدا هستى و به واسطه رسالت و گفتگوى مستقیم با خدا بر دیگران برترى دارى، پیش پروردگارت براى ما شفاعت کن، مگر نمىبینى که ما در چه وضعیت بدى قرار داریم، موسى مىگوید: پروردگارم امروز به اندازهاى خشمگین است که نه در گذشته به این صورت به خشم درآمده و نه در آینده مانند آن خشمگین خواهد شد، من یک نفر (کافر) را کشتهام که دستور کشتنش را نداشتم (پس تنها مىتوانم بگویم) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى) مرا (ببخشاى) به نزد کس دیگرى بروید، پیش عیسى بروید، مردم به نزد عیسى مىروند، مىگویند: اى عیسى! تو پیغمبر خدا هستى و از کلمه خدا (کن فیکون) که به وسیله جبرئیل به مریم القا شد به وجود آمدهاید و روح خدا مىباشى، و در گهواره با مردم گفتگو نمودهاى پس براى ما پیش پروردگارت شفاعت کن، مگر نمىبینى در چه وضعیتى قرار گرفتهایم؟ او هم مىگوید: امروز پروردگارم به حدى خشمگین شده که هرگز در گذشته تا این اندازه به خشم نیامده و هرگز مانند آن خشمگین نخواهد شد، عیسى هیچ قصورى را در مورد خود ذکر نمىکند ولى او هم مانند سایر پیغمبران قبل از خود مىگوید: نفسى، نفسى، نفسى، مىگوید: پیش کس دیگرى بروید به نزد محمّد بروید، آنگاه مردم به پیش محمّد جمىآیند، مىگویند: اى محمّد! تو فرستاده خدا و خاتم پیغمبران هستى و خداوند گناه اوّل و آخر تو را بخشیده است در پیشگاه پروردگارت براى ما شفاعت کن، مگر نمىبینى در چه موقعیت بدى قرار داریم؟.
(پیغمبر جفرمود:) آنگاه مىروم، در زیر عرش قرار مىگیرم و در برابر پروردگار عزّ و جل به سجده در مىآیم سپس خداوند، سپاس و ستایش مخصوصى را به من الهام مىفرماید که آن را به هیچکس دیگرى الهام نکرده است (و به وسیله این ستایش مخصوص خداوند را ستایش مىکنم) و خداوند مىفرماید سرت را از سجده بردار، اى محمّد! هرچه مىخواهى درخواست کن، خواستههایت پذیرفته مىشود، و شفاعت کن شفاعتت قبول خواهد شد، سرم را بلند مىکنم و مىگویم: پروردگارا! امّتم (را ببخش) پروردگار! امّتم (را ببخش)، گفته مىشود: اى محمّد! کسانى که از امّتت حسابى ندارند (و اهل تقوا هستند) از باب الأیمن که یکى از درهاى بهشت است، وارد بهشت مىشوند (و این درب مخصوص ایشان است) و آنان در بقیه درهاى بهشت نیز با سایر مردم شریک هستند، سپس پیغمبر جفرمود: قسم به کسى که جان من در اختیار او است، فاصله درهاى بهشت با هم به اندازه فاصله بین مکه و شهر صنعاء (در یمن) مىباشد و یا به اندازه فاصله بین مکه و شهر بصره مىباشد. (لازم به یادآورى است که اهل تحقیق و علماى بزرگ اسلامى اعمّ از فقهاء و متکلمین عقیده دارند که انبیاء قبل از رسیدن به مقام نبوت از گناه کبیره محفوظ مىباشند و بعد از تشرف به مقام نبوت و رسالت از گناهان کبیره و صغیره محفوظ هستند و مقام رسالت مقام عصمت و پاکى است و کارهایى که این پیغمبران کرام در مقام عظمت الهى به عنوان گناه و خطاء به خود نسبت دادهاند کارهایى است که نسبت به دیگران گناه محسوب نمىشود ولى نسبت به مقام شامخ رسالت گناه به حساب مىآیند همانطورى که گفته مىشود: «حسنات الأبرار سیئات المقرّبین»، مثلاً ترک نمازهاى سنّت براى افراد عادى امرى است معمولى ولى متقیان هرگاه نماز شب یا رواتب را ترک کنند خود را مجرم احساس مىنمایند، و کارهایى که به اسم گناه به پیغمبران: نسبت داده شده نیز از این قبیل است، موسى÷کافرى را در حال جنگ با یک مسلمان قبل از رسیدن به مقام نبوت بدون قصد، به قتل مىرساند، این امر براى دیگران گناه نیست ولى موسى چون این کار را بدون اجازه خداوند انجام داده است آن را براى خود جرم مىداند، و نوح÷نهصد و پنجاه سال قومش را به یکتاپرستى دعوت نمود و در این مدت از هیچ خیر و صلاحى نسبت به آنان دریغ نکرد و آنان هم متقابلاً از هیچ اذیت و آزار و توهینى نسبت به او و پیروانش کوتاهى نکردند با وجود این وقتى که از هدایت آنان مأیوس مىشود به ضرر آنان دعا مىکند و نابودى آنان را از خدا مىخواهد، این کار را که براى دیگران امرى است عادى براى خود گناه به حساب مىآورد. و گناهى که ابراهیم آن را به خود نسبت مىدهد یا گناهانى که به سایر پیغمبران نسبت داده مىشود نیز از این قبیل گناهان مىباشند. و این پیغمبران کرام که از پاکترین نفس و عالىترین مقام معنوى و نزدیکترین منزلت در پیشگاه خداوند برخوردار مىباشند با مشاهده کوچکترین امرى که شایسته مقام آنان نباشد خود را مقصر مىدانند و خودرا شایسته مقام والاى شفاعت واین مقام محمود نمىبینند، سبحان الله از عظمت روحى و از این بزرگوارى که خداوند به این رهبران واقعى عالم بشریت عطا فرموده است، هرگاه کارى را که نوح÷و یا ابراهیم به عنوان خطاء و جرم به خود نسبت دادهاند در نظر بگیریم و آنها را با جنایات، مفاسد و خیانتهاى کسانى که ادّعاهاى بزرگى دارند و خودشان را معصوم و پاک و منزه از هر خطاء و اشتباهى به مردم معرفى مىنمایند مقایسه کنیم بیش از پیش به عظمت وپاکى روح پیغمبران و مؤمنین واقعى آگاه مىشویم و از ناپاکى و فساد و بدطینتى و بىایمانى مدّعیان ناحق و منافق مطلع خواهیم شد.
[۱۳۷]- أخرجه البخاری فی: ۸۱ كتاب الرقاق: ۵۱ باب صفة الجنة والنار. [۱۳۸]- أخرجه البخاری فی: ۹۷ كتاب التوحید: ۳۶ باب كلام الرب عز وجل یوم القیامة مع الأنبیاء وغیرهم. [۱۳۹]- أخرجه البخاری فی: ۶۵ كتاب التفسیر: ۱۷ سورة الإسراء: ۵ باب ذریة من حملنا مع نوح.