ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

مقدّمه مترجم

مقدّمه مترجم

الْحَمْدُللهِِ رَبِّ الْعَالَمِـینَ، ألَّذِی بَعَثَ فِی الاُْمِّـیِّینَ رَسُـولاً مِنْهُمْ یَتْلُو عَلَیْهِمْ آیَاتِهِ وَیُزَكِّیهِمْ وَیُعَلِّمُهُمْ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَـةَ وَإِنْ كَانُوا مِنْ قَبْلُ لَفِی ضَلاَلٍ مُبِـیْنٍ، وَالْصَّلاَةُ وَالْسَّلاَمُ عَلَى مَنْ بَعَثَهُ رَحْمَةً لِلْعَالَمِینَ وَعَلَى آلِهِ وَأَصْحَابِهِ وَالْتَّابِعِینَ إِلَى یَوْمِ الْدِّینِ.

وبعد:

پروردگار دانا و توانا، به مقتضاى حکمت و رحمت بیکرانش، خواست بشریت را از تاریکى کفر و جهل و گمراهى رهایى بخشد و او را از چنگال خرافات و اوهام و بندگى اشجار و احجار و اسارت در دام کاهنان و جادوگران و رمّالان و ظالمان آزاد سازد لذا آخرین کتاب آسمانى خود، قرآن، را بر پاکترین بندگانش حضرت محمّد جنازل نمود، تا بشریت را به صراط مستقیم هدایت کند و کسانى که در پرتو نور فروزان آن حرکت مى‌نمایند به خیر و سعادت جاودانى فیض‌یاب شوند، شخصیت واقعى خود را بازیابند و به عنوان نمونه و الگو، رهبرى جامعه بشرى را در دست گیرند:

﴿يَهۡدِي بِهِ ٱللَّهُ مَنِ ٱتَّبَعَ رِضۡوَٰنَهُۥ سُبُلَ ٱلسَّلَٰمِ وَيُخۡرِجُهُم مِّنَ ٱلظُّلُمَٰتِ إِلَى ٱلنُّورِ بِإِذۡنِهِۦ وَيَهۡدِيهِمۡ إِلَىٰ صِرَٰطٖ مُّسۡتَقِيمٖ١٦[المائدة: ۱۶].

یعنی: «خداوند به وسیله این قرآن کسانى را به راه‌هاى امن و به دور از فساد هدایت مى‌دهد که براى نیل به رضاى خدا کوشش مى‌کنند و آنان را از تاریکی‌هاى کفر و نادانى بیرون مى‌آورد و به سوى نور ایمان و علم مى‌برد و به راه راست هدایتشان مى‌کند».

به خاتم پیغمبرانش دستور داد، تا در مقام شامخ رسالت و شارع دین خدا، قرآن، را به مردم اعلام دارد و با صبر و استقامت و توکل به خدا به تشریح آن بپردازد. حق را از باطل جدا نماید و تحت عنایت پروردگار به ارشاد و راهنمایى مردم اهتمام ورزد:

﴿ وَأَنزَلۡنَآ إِلَيۡكَ ٱلذِّكۡرَ لِتُبَيِّنَ لِلنَّاسِ مَا نُزِّلَ إِلَيۡهِمۡ[النحل: ۴۴].

یعنی: «و قرآن را بر شما نازل کردیم، تا بیان کنید براى مردم آنچه را که برایشان فرستاده شده است».

همچنین همه مسلمانان را ملزم و مکلّف ساخته تا از دستورات وسنّت پیغمبر جاطاعت کنند و به آنان اطمینان داده که پیروى از پیغمبر جمایه سعادت و خوشبختى است. سخنان و دستوراتش کلاً حکمت و معرفت و وحى الهى است و از هواى نفس به دور مى‌باشد:

﴿وَمَا يَنطِقُ عَنِ ٱلۡهَوَىٰٓ٣ إِنۡ هُوَ إِلَّا وَحۡيٞ يُوحَىٰ٤[النجم: ۳-۴].

یعنی: «محمّد از روى هوى سخن نمى‌گوید هرچه مى‌گوید وحى الهى است».

بر مسلمانان واجب نموده که دستورات پیغمبر جرا اجرا نمایند، و به صدق گفتار او ایمان داشته باشند:

﴿ وَمَآ ءَاتَىٰكُمُ ٱلرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَىٰكُمۡ عَنۡهُ فَٱنتَهُواْۚ [الحشر: ۷]

یعنی: «پیغمبر جهر دستورى به شما بدهد باید آن را انجام دهید. و از هر چیزى شما را برحذر داشت باید از آن دورى کنید».

خداوند متـعال اطاعت از پیغـمبر جرا باعث خشنودى و محبّت خود و بخشودگى گناه قرار داده است:

﴿ قُلۡ إِن كُنتُمۡ تُحِبُّونَ ٱللَّهَ فَٱتَّبِعُونِي يُحۡبِبۡكُمُ ٱللَّهُ وَيَغۡفِرۡ لَكُمۡ ذُنُوبَكُمۡۚۚ[آل عمران: ۳۱].

یعنی: «اى محمّد! به مردم بگو اگر خدا را دوست میدارید از من پیروى کنید، تا خدا شما را دوست بدارد و گناهانتان را ببخشاید».

خداوند پیغمبر جرا به عنوان نمونه کامل انسانیت معرفى مى‌کند و مى‌فرماید کسانى که خدا را مى‌خواهند باید از پیغمبر جپیروى نمایند:

﴿ لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ لِّمَن كَانَ يَرۡجُواْ ٱللَّهَ وَٱلۡيَوۡمَ ٱلۡأٓخِرَ[الأحزاب: ۲۱].

یعنی: «اى کسانى که مى‌خواهید خدا از شما راضى باشد و در روز قیامت رستگار شوید از پیغمبر جپیروى کنید. گفتار و رفتار او بهترین سرمشق و نمونه براى شماست».

و به مسلمانان دستور مى‌دهد با جان و دل تسلیم حکم پیغمبر جشوند زیرا تخلّف از این امر نشانه نبودن ایمان است:

﴿فَلَا وَرَبِّكَ لَا يُؤۡمِنُونَ حَتَّىٰ يُحَكِّمُوكَ فِيمَا شَجَرَ بَيۡنَهُمۡ ثُمَّ لَا يَجِدُواْ فِيٓ أَنفُسِهِمۡ حَرَجٗا مِّمَّا قَضَيۡتَ وَيُسَلِّمُواْ تَسۡلِيمٗا٦٥[النساء: ۶۵].

یعنی: «قسم به پروردگارت این‌ها ایمان ندارند. تا اینکه تو را در اختلافات و درگیریهاى خود به داورى نطلبند، و از صمیم قلب به قضاوت تو راضى و تسلیم نشوند».

﴿فَإِن تَنَٰزَعۡتُمۡ فِي شَيۡءٖ فَرُدُّوهُ إِلَى ٱللَّهِ وَٱلرَّسُولِ إِن كُنتُمۡ تُؤۡمِنُونَ بِٱللَّهِ وَٱلۡيَوۡمِ ٱلۡأٓخِرِۚ [النساء: ۵۹].

یعنی: «هرگاه در چیزى با هم اختلاف پیدا کردید، براى حل آن به قرآن و سنّت پیغمبر جمراجعه کنید و قرآن و سنّت را حکم قرار دهید اگر به راستى به خدا و روز آخر ایمان دارید».

خداوند متعال اطاعت از پیغمبر جرا جزو اطاعت از خود به حساب مى‌آورد:

﴿مَّن يُطِعِ ٱلرَّسُولَ فَقَدۡ أَطَاعَ ٱللَّهَۖ[النساء: ۸۰].

یعنی: «کسى که از پیغمبر جاطاعت و پیروى نماید از خدا اطاعت مى‌کند».

مخالفت با دستورات پیغمبر جرا بلاى بزرگ و عذاب دردناکى معرفى مى‌کند:

﴿فَلۡيَحۡذَرِ ٱلَّذِينَ يُخَالِفُونَ عَنۡ أَمۡرِهِۦٓ أَن تُصِيبَهُمۡ فِتۡنَةٌ أَوۡ يُصِيبَهُمۡ عَذَابٌ أَلِيمٌ٦٣[النور: ۶۳].

یعنی: «کسانى که از دستور پیغمبر جسرپیچى مى‌کنند باید بترسند از اینکه به بلاى بزرگى یا عذاب دردناکى دچار شوند».

خداوند از سنّت و دستور پیغمبر جبه عنوان حکمت و برکت و معرفت نام مى‌برد:

﴿ووَٱذۡكُرۡنَ مَا يُتۡلَىٰ فِي بُيُوتِكُنَّ مِنۡ ءَايَٰتِ ٱللَّهِ وَٱلۡحِكۡمَةِۚ[الأحزاب: ۳۴].

یعنی: «اى زنان پیغمبر جبیاد بیاورید آیاتى را که در منزل‌هاى شما تلاوت مى‌شود و به یاد آورید سخنان حکمت آمیز پیغمبر جرا».

البته آیات و احادیث در مورد واجب بودن اطاعت از پیغمبر و نهى از مخالفت با دستوراتش فراوان است که براى مزید اطلاع مى‌توانید به کتاب ریاض الصالحین باب: الأمر بالمحافظة على السنّةِ و آدابها، تألیف امام نووى، مراجعه فرمائید.

با توجه به آیات فوق بر کسى پوشیده نخواهد بود که پیروى از حدیث و سنّت پیغمبر جپیروى از خدا و قرآن است و مخالفت با احادیث و سنّت نبوى مخالفت با قرآن است. و حدیث و سنّت بعد از قرآن بزرگترین اصل و رکن اساسى برنامه زندگى مسلمانان است. اکثر احکام شرعى یا مستقیماً به وسیله پیغمبر ج بیان شده و یا بعد از ذکر اجمالى در قرآن، حدیث و سنّت آن‌ها را تشریح کرده‌اند، مثلاً قرآن مى‌فرماید: نماز بخوانید، ولى آیا نماز صبح و ظهر و عصر و مغرب، هریک چند رکعت است و به چه کیفیت باید خوانده شـوند، و تشهّد و سلام چطور است؟ در قرآن نیست بلکه بیان آن‌ها به وسیله پیغمبر جانجام گرفته است. این حدیث و سنّت است که جزئیات مربوط به مسائل حج و زکات و نکاح و طلاق و... را تشریح و بیان مى‌نماید.

بنابراین شریعت و قانون اسلام بر دو اصل و رکن که یکى قرآن و دیگرى سنّت پیغمبر جمى‌باشد استوار است ؛ قرآن به صورت تواتر از جانب پیغمبر جبه مسلمانان رسیده است و قرآنى که اکنون در دست مسلمانان است عین همان قرآنى است که به وسیله جبرئیل بر پیغمبر جنازل شده است. بدون اینکه جمله‌اى اضافه یا کسر شده باشد. امّا در مورد سنت پیغمبر جباید گفت که: اصحاب کرام به پیروى از قرآن و دستور پیغمبر جبه اهمّیت و نقش حدیث و سنّت در پایه‌گذارى و تحکیم شریعت و دین اسلام به خوبى آگاه بودند، و به یقین مى‌دانستند حدیث و سنّت دوّمین رکن شریعت است، با کمال صبر و استقامت و شوق و جدّیت و اخلاص، با بهره‌گیرى از ذکاوت و استعداد، و حافظه فوق العاده‌اى که در فضاى صاف و آرام عربستان پرورش یافته بود، اکثر اوقات خود را چه در سفر و چه در حضر در حضور پیغمبر جبه یادگیرى قرآن و حدیث به سر مى‌بردند. بودند کسانى مانند عبدالله بن عمرو بن عاص که تمام سخنان پیغمبر جرا مى‌نوشتند، تا جایى که کسى به عبدالله گفت: «چرا تمام گفته‌هاى پیغمبر جرا یادداشت مى‌نمایى؟ شاید پیغمبر جبه مقتضاى طبع بشریى که دارد، چیزى بگوید که نباید نوشته شود». امّا پیغمبر جبه عبدالله گفت: «اى عبدالله! هرچه را که من مى‌گویم بنویس. قسم به خدا هیچ ناحقّى از زبان من بیرون نخواهد آمد». از طرف دیگر، جماعتى از اصحاب که هیچگونه مشغلت دنیایى نداشتند، با فراغت کامل، تمام اوقات خود را صرف حفظ حرف به حرف قرآن و حدیث مى‌نمودند. پیغمبر جبه کسانى که به حضورش مى‌رسیدند دستور میداد تا آنچه را که از او مى‌شنوند، به کسانى که حضور ندارند برسانند. گروه‌هایى از اصحاب با هم قرار مى‌گذاشتند، تا به نوبت به حضور پیغمبر جبرسند. و به نوبت کارهاى شـخصى خود را انجام دهند، کسانى که به حضور پیغـمبر جمى‌رفتند. آنچه را که مى‌شنیدند براى دوستانشان که سرگرم کار بودند بازگو مى‌کردند. از جمله عمر بن خطاب با یکى از اصحاب قرار گذاشته بودند که هر روز یکى از آنان به حضور پیغمبر جبروند و آنچه را که مى‌شنود براى دیگرى بازگو نماید.

چون خواست خدا بر این بود که دین اسلام به عنوان پاکترین و قدرتمندترین ادیان بر صفحه ایام ثابت و استوار بماند، و سنّت پیغمبر جکه یکى از ارکان اصلى آن است، از تغییر و تحریف مصون باشد، چه در عصر پیغمبر جو اصحاب و چه در عصر تابعین و تابع تابعین و... جماعت کثیرى از علماى امّت، خود را مسئول حفظ و حراست از حدیث و سنّت مى‌دانستند، و با کمال صداقت و تقوى و اخلاص به تحقیق و بررسى و جمع‌آورى سنّت و حفظ آن در سینه یا ثبت آن در صفحه کاغذ مى‌پرداختند این بزرگواران به خوبى آگاه بودند که نسبت دادن چیزى به دروغ به پیغمبر ججرمى است نابخشودنى. پیغمبر جدر این مورد مى‌فرماید: «کسى که عمدآ چیزى را به دروغ به من نسبت دهد، باید جاى خود را در آتش دوزخ آماده نماید». لذا با احتیاط و دقّت فراوان این وظیفه را انجام مى‌دادند. تا اینکه در اواخر قرن اوّل و اوایل قرن دوّم به دستور خلیفه اسلام عمر بن عبدالعزیز جمع‌آورى و نوشتن حدیث و سنّت رسمآ شروع گردید. در آن هنگام امام مالک که یکى از محدّثین بزرگ به شمار مى‌آید در مسجد النّبى در مدینه مشغول جمع و بررسى و روایت احادیث بود، و دانشمندانى از قبیل امام اوزاعى، ثورى، ابن عیینه، لیث، شعبه، ابن مبارک، شافعى و ابو یوسف و... در حلقه درس او حضور مى‌یافتند. او کتاب مهمّ خود را به نام (الموطأ) که مشتمل بر احادیث پیغمبر جاست در دهه پنجم قرن دوّم به رشته تحریر درآورد. در همین حال عدّه فراوانى از علماء و محدّثین که استاد یا شاگرد یا همطراز امام مالک بودند در مکه و مصر و شام و عراق و یمن و سایر اقطار اسلامى، اوقات خود را وقف تحقیق و بررسى و جمع‌آورى و روایت حدیث و سنّت مى‌کردند و با تشکیل حوزه‌هاى بزرگ علمى که به صورت شبانه‌روزى فعّال و در حقیقت دانشگاههاى علوم دینى بودند که هریک صدها طالب علوم دینى را از اقصى نقاط جهان اسلام جلب نموده و در قلب خود جاى داده بود. در اواخر قرن دوّم و اوایل قرن سوّم این کوشش و فعالیت به اوج خود رسید. کتاب‌هاى بسیارى تحت عناوین: صحیح، مسند، موطأ ومصنف و... مانند صحیح بخارى و صحیح مسلم و مسند امام احمد و مصنف عبدالرزّاق تألیف شدند. علم الحدیث تدوین شد، و قواعد و شرایط بسیار دقیق و مفیدى براى تشخیص حدیث صحیح از حدیث ضعیف و موضوع وضع گردید. علماء و محدّثین با عشق و علاقه توصیف ناپذیرى تمام توان خود را به کار مى‌گرفتند و از هیچ کوشش و فداکارى به منظور حفظ سنّت پیغمبر جو جدا نمودن آن از کلام سایر اشخاص دریغ نمى‌کردند، بسیار اتّفاق مى‌افتاد که یک محدّث براى شنیدن و دریافت حدیثى از گوش‌هاى به گوشه دیگر جهان مى‌رفت و ماه‌ها رنج و مشقّت سفر را تحمّل مى‌کرد، ولى وقتى که آن را مى‌شنید و راوى را شناسایى مى‌کرد، چون شرایط لازم را در حدیث نمى‌دید از پذیرفتن آن خوددارى مى‌کرد.

البتّه محدّثین تنها به حفظ و جمع‌آورى احادیث صحیح اکتفا نمى‌کردند، بلکه هر حدیثى را که به پیغمبر جنسبت داده مى‌شد جمع‌آورى مى‌کردند، یکایک آن‌ها را جداگانه مورد بررسى دقیق قرار مى‌دادند، و راویان هر حدیث را یکى بعد از دیگرى شناسایى مى‌کردند تا اینکه سلسله روایت به اصحاب یا پیغمبر جمنتهى مى‌شد، میزان دقّت وقدرت حفظ وتقواى هریک را مشخّص مى‌کردند، و متن و معنى آن را با سایر احادیث صحیح و قرآن و عقل سالم مطابقت مى‌دادند، و بعد از تجزیه و تحلیل و بررسى همه جانبه به صحّت یا ضعف یا موضوع بودن آن حکم مى‌کردند. آنان تمام این تحقیقات را در برگ شناسایى آن حدیث یادداشت مى‌کردند، و این برگ را به عنوان شناسنامه آن در کتاب‌هاى خود ثبت مى‌نمودند. با به کارگیرى این روش علمى است که مى‌بینیم امام بخارى در بین ده‌ها هزار حدیثى که حفظ و جمع نموده تنها در حدود ۲۶۰۰ حدیث غیر مکرّر را در صحیح خود پذیرفته است همینطور شاگردش، مسلم، در بین ده‌ها هزار حدیث در حدود ۳۵۰۰ حدیث غیر مکرّر صحیح را جمع نموده است. سایر محدّثین هم با توجّه به تفاوت شرایط و امکانات و استعدادهاى خدادادى از همین روش علمى پیروى کرده‌اند. نسائى، ابو داود، ترمذى، و ابن ماجه و... کتاب‌هاى خود را بر همین اساس به رشته تحریر در آورده‌اند.

به راسـتى بر ما لازم است تلاش و فداکارى و مساعى حمیده این پیشـوایان مخلص و متّقى خودرا با جان و دل ارج نهیم وبه عنوان خلف حق‌شناس، اجر جزیل را براى آنان از پیشگاه خداوند تمنّا کنیم و اعتراف نماییم که این بزرگواران چنان گنجینه‌اى از خود به جا گذاشته‌اند که ارزش آن از قدرت تخمین بیرون است، به نحوى که وضعیت کلّیه احادیث و سنن منسوب به پیغمبر جکه شاید تعداد آن‌ها به صدها هزار حدیث اعم از صحیح و ضعیف و موضوع روشن که ـ هریک داراى شناسنامه مخصوص به خود مى‌باشدـ برسد، براى هر عالم و محدّثى که به کتب حدیث و رجال مراجعه نماید مشخّص مى‌شود که فلان حدیث در چه شرایطى مى‌باشد. کسى نمى‌تواند حدیثى را معرفى کند که علماء و محدّثین آن را مورد بررسى همه جانبه قرار نداده باشند. حتّى جماعتى از محدّثین، احادیث موضوعه را به صورت جداگانه در کتاب‌هایى جمع نموده‌اند تا کسانى که اهل فن نیستند و در علوم حدیث آگاهى لازم ندارند، به خوبى موضوعات را بشناسند.

با توجّه به اهمّیت موضوع، ضرورت دارد اشاره بسیار مختصرى به اقسام حدیث بنمایم تا خواننده محترم با بصیرت و احساس مسؤلیت بیشترى با آن روبرو شود.

علماء و محدّثین، حدیث پیغمبر جرا به سه قسم صحیح، حسن و ضعیف تقسیم کرده‌اند. موضوع جزو حدیث نیست، اطلاق لفظ حدیث بر آن تا زمانى جایز است که معلوم نگردیده موضوع است، همین که موضوع بودن آن ثابت شد، دیگر اطلاق لفظ حدیث بر آن درست نیست.

۱- حدیث صحیح حدیثى است که تمام راویان در سلسله روایت آن یکى بعد از دیگرى - تا اینکه روایت به پیغمبر جیا صحابى منتهى مى‌شود- ذکر و شناسایى شده باشند و یکایک آنان عادل و درستکار و داراى قدرت حافظه فراوان براى ضبط دقیق مسموعات خود باشند. حدیث صحیح نباید شاذ و یا معلّل باشد. حدیث شاذ آن است که راوى آن عادل و داراى حافظه قوى است؛ ولى روایتش با روایت سایر راویان عادل و با حافظه مغایر است.

حدیث معلّل حدیثى است که داراى عیب و ایرادهاى پنهانى و خفى باشد که تنها علماء و محدّثین آن‌ها را تشخیص مى‌دهند، بنابراین حدیث صحیح حدیثى است که چه از لحاظ سند و راوى و چه از لحاظ متن و معنى از هر نقصى محفوظ و مصون باشد. حدیث صحیح نیز بر دو نوع است: یکى حدیث متواتر و دیگرى حدیث آحاد. متواتر حدیث صحیحى است که جماعت فراوانى آن را روایت کرده باشند و احتمال اینکه این جماعت بر دروغ توافق کرده باشند وجود نداشته باشد. این حالت باید در کلّیه طبقات حفظ شود، مانند حدیث شفاعت و حدیث معراج و... حدیث متواتر مفید علم و یقین است و در تمام مسائل دینى اعم از عقیدتى و عملى سند و حجّت است.

حدیث آحاد آن است که تعداد راویان آن به مرحله تواتر نرسیده است مانند اکثر احادیث مربوط به عبادت و معاملات و حدود و قصاص و نکاح و طلاق و... حدیث صحیح آحاد به اعتقاد جمعى از علماء کلاً مفید علم و یقین مى‌باشند. عدّه دیگرى معتقدند تنها احادیث آحاد صحیح بخارى و مسلم مفید علم و عمل مى‌باشند و سایر آحاد صحیح تنها مفید عمل هستند. امّا قول راجح این است که احادیث صحیح آحاد کلاً اعمّ از صحیح بخارى و مسلم و سایر صحاح مفید ظن هستند و در مسائل شرعى و عملى حجّت وسند مى‌باشند. تمام علماء و مجتهدین اسلام از عصر اصحاب کرام تا به امروز بر این موضوع اتّفاق نظر داشته‌اند.

۲- حدیث حسن آن است که کلّیه راویان آن در سلسله روایت یکى بعد از دیگرى تا اینکه روایت به پیغمبر جیا صحابى منتهى مى‌شود، ذکر و شناسایى شده و همه عادل و درستکار و داراى حافظه قوى باشند. ولى قدرت حافظه و ضبط آنان به اندازه قدرت حفظ و ضبط راویان حدیث صحیح نباشد. حدیث حسن هم نباید شاذ و یا معلّل باشد. فرق حسن با صحیح اینست که اوّلاً: قدرت حفظ و ضبط در راویان صحیح بیشتر است. ثانیآ: حدیث حسن همیشه آحاد است و متواتر ندارد. حدیث حسن گاهى با توجّه به عوامل دیگرى به صورت صحیح در مى‌آید، که به این نوع حسن لذاته و صحیح لغیره گفته مى‌شود. حدیث حسن هم مانند آحاد صحیح مفید عمل و ظن است و در مسائل فرعى و عملى حجّت است.

باید متوجّه باشیم که احادیث صحیح آحاد همه در یک مرتبه از صحّت قرار ندارند. بلکه داراى مراتب متعدّد است و بعضى از بعضى دیگر صحیح‌تر است. اوّلین مرتبه و اعلاترین درجه حدیث صحیح احادیثى است که بخارى و مسلم هردو بر روایت آن‌ها اتّفاق دارند که در اصطلاح به آن‌ها گفته مى‌شود: متّفقٌ علیه، صحیح بخارى در مرتبه دوّم، صحیح مسلم در مرتبه سوّم، صحیح ابو داود در مرحله چهارم و صحیح ترمذى و نسائى و ابن ماجه به ترتیب در مراحل پنجم و ششم و هفتم قرار دارند. کتاب‌هاى این شش محدّث بزرگ معروف به صحاح و سنن ستّه (ششگانه) مى‌باشند.

۳- حدیث ضعیف آن است که داراى شرایط حدیث صحیح و حسن نباشد. حدیث ضعیف مفید علم و عمل نیست و در هیچ‌یک از مسائل دینى سندیت ندارد. علماء اسلام از استناد به احادیث ضعیف خوددارى نموده‌اند. ولى عدّه‌اى معتقدند که جایز است در مسائل ترغیب و ترهیب و فضائل و مناقب از آن‌ها استفاده نمود.

با توجّه به مراتب فوق معلوم گردید که کلّیه احکام اسلام یا مبتنى بر قرآن و احادیث صحیح و حسن یا بر اساس اجماع و قیاس و استصحاب مى‌باشد که البتّه مرجع این سه قسم اخیر نیز قرآن و حدیث صحیح است. علماء هیچ حکم شرعیى را بر حدیث ضعیف یا موضوع بنا ننهاده‌اند.

وقتى که به اهمّیت حدیث صحیح و سنّت آگاه شدیم ونقش آن را به عنوان پایه دوّم شریعت شناختیم. لازم است با احساس مسئولیت و ادب و آگاهى با حدیث روبرو شویم و از افراط و تفریط پرهیز کنیم. نه مانند کسانى باشیم که هرچه با ذوق و سلیقه‌شان موافق نباشد بى‌پروا آن را رد مى‌کنند، هرچند که حدیث صحیح پیغمبر جهم باشد. در این صورت طبق نص قرآن چنین کسانى باید منتظر بلاى بزرگ و عذاب شدید باشند. نه مانند کسانى باشیم که هرچه را به نام حدیث نوشته شده بدون جدا نمودن صحیح از ضعیف و موضوع مى‌پذیرند و آن را به پیغمبر جنسبت مى‌دهند. بنابراین تنها اهل علم و تقوا هستند که مى‌توانند حدّ وسط را رعایت کنند و از لغزش به دور باشند. چون حدیث وسنّت هم مانند قرآن از مشکات وحى نورافشانى مى‌کنند و نیاز به آگاهى بر علوم مخصوص دارند چنین نیست که هر کسى که توانست چند جمله فارسى یا عربى را معنى نماید بتواند درباره حدیث قضاوت کند و به آن فتوى دهد یا بگوید آن را قبول ندارم. این کار نیازمند تسلّط بر آیات و احادیث صحیح و دانستن لغت عربى و علوم نحو و صرف و بلاغه و بیان و اصول فقه است. علاوه بر این مفتى و محدّث باید عادل و متّقى و داراى ذکاوت فراوان و قدرت استنباط باشند. باید از ادب و اخلاق و تقواى سلف صادق پیروى کنیم آنان تا مجبور به فتوى و قضاوت نمى‌شدند از فتوى پرهیز مى‌کردند و تنها وقتى فتوى مى‌دادند که تسلّط و آگاهى کامل بر موضوع داشتند و از روى هواى نفس سخن نمى‌گفتند هفتاد و چند سؤال از امام مالک شد ولى او تنها به دو سؤال آن‌ها جواب داد در جواب بقیه گفت: نمی‌دانم چون ادب و تقوا به او اجازه نمی‌داد که بدون علم و آگاهى چیزى را بگوید.

همانطور که گفته شد حدیث و سنّت پیغمبر جدوّمین رکن و دوّمین سند و حجّت در دین اسلام است و حدیث متّفق علیه امام بخارى و مسلم در اعلا درجه صحّت و بعد از قرآن صحیح‌ترین سند دینى است. عدّه‌اى از علماء، احادیث متّفق علیه را در کتاب‌هایى جمع نموده‌اند ازجمله دانشمندبزرگ، مرحوم محمّدفؤاد عبدالباقى، مؤلّف کتاب‌هاى «مفتاح كنوز السنّة» و «المعجم المفهرس لألفاظ القرآن الكریم» و یکى از اعضاى برجسته جامعۀ السنّة النّبویة، تمام احادیث متّفق علیه شیخین بخارى و مسلم را در کتاب سه جلدى خود، «اللّؤلؤ والمرجان فیما اتّفق علیه الشیخان»، جمع و پاورقی مختصرى در بعضى موارد بر آن نوشته است که از همه کتاب‌هایى که تا به حال در این مورد نوشته شده، کامل‌تر است. امّا چون توضیحاتى که در پاورقى آمده است به هیچ وجه کافى نبود و درک صحیح معنى احادیث نیاز مبرم به مراجعه و مطالعه شرح‌هاى متعدّد بر صحیح مسلم و بخارى داشت و این امر براى هر کسى مقدور نبود، مدّت‌ها بود که آرزو داشتم که خداوند متعال توفیق دهد تا این کتاب گرانبهاى حدیث متّفق علیه شیخین را به فارسى ترجمه و شرح نمایم ولى با توجّه به اهمّیت موضوع متردّد بودم و جرأت نمى‌کردم چنین مسـئولیت خطیر دینى و اخلاقى و اجتماعى و علمى را براى خود ایجاد نمایم. در این مورد با یکى از دوستان مشورت کردم وى گفت من معـتقدم که ترجمه هرچه باشد چندان مفـید نیسـت، کسى که مى‌خواهد چیزى بنویسد باید به تألیف مشغول شود. هرچند اظهار نظر این دوست بى تأثیر نبود ولى نتوانست مرا از رسیدن به‌آرزویى که داشتم باز دارد تا اینکه جریان را بادوست وبرادر فاضل ومخلص جناب آقاى دکتر محمود ابراهیمى استاد دانشکده ادبیات دانشگاه کردستان در میان گذاشتم، ایشان با استقبالى گرم و پرشور از چنین اقدامى مرا تشویق کردند و گفتند: براى اجراى این تصمیم تنها این افتخار و سعادت کافى است که شما حداقل دوهزار حدیث صحیح پیغمبر جرا با دست خود مى‌نویسید و ان‌شاءالله این عمل به صورت هدیه‌اى با ارزش در روز قیامت در حضور پیغمبر جپذیرفته خواهد شد. همین که این جملات سرشار از ایمان واخلاص را شنیدم، با تصمیم راسخ و اتّکا به خداى بزرگ شرح و ترجمه فارسى کتاب «لؤلؤ ومرجان» را شروع نمودم، اینک به فضل وتأییدات الهى موفق شدم تا به این آرزوى دیرینه خود برسم. و آن را تحت عنوان «گوهر و دُرّ یتیم متّفق بخارى و مسلم» ترجمه کنم و براى دستیابى به معنى درست احادیث با احساس مسـئولیت دینى و اخلاقى و صبر و شکیبایى فراوان توان خود را به کار گرفته و با مراجعه به کتاب‌هاى معتبر مخصوصآ شرح‌هاى بخارى و مسلم مانند فتح البارى و ارشاد السارى و غیره بهترین معنى را انتخاب کرده‌ام. شیوه نگارش آن به شرح زیر است:

۱- متن عربى حدیث با قید شماره آن در سمت راستِ بالاى صفحه قرار گرفته است.

۲- معنى هر حدیث در زیر متن عربى با درج همان شماره حدیث، در سمت راست صفحه، حتى‌الامکان به گونه‌اى رسا نوشته شده است.

۳- شرح حدیث و ذکر مفاهیم دیگر آن در داخل پرانتز قرار گرفته شده است. واژه‌هاى مشکل معنى شده و آدرس مراجع مطلب مشخّص گردیده است.

در پیشگاه پروردگار مسئلت دارم مورد استفاده مسـلمانان قرار گیرد و مورد پذیرش پیغمبر جدر روز قیامت واقع شود. لازم میدانم از جناب دکتر ابراهیمى و برادر بزرگوارم جناب آقاى سید عبد آقریشى که در بازخوانى این کتاب زحمت فراوانى کشیده است کمال تشکر نموده وسعادت ایشان را از خداوند متعال خواستارم.

وصلّى الله على سیِّدنا محمّد وعلى آله وأصحابه أجمعین وآخر دعوانا أنِ الحمد لله ربّ العالمین.

أبوبکر حسن‌زاده

۲۷/ ۲/ ۱۳۷۲