باب ۱: بنا نهادن مسجد النّبی ج
۳۰۱- حدیث: «أَنَسٍ قَالَ: قَدِمَ النَّبِیُّ جالْمَدِینَةَ، فَنَزَلَ أَعْلَى الْمَدِینَةِ فِی حَیٍّ یُقَالُ لَهُمْ بَنُو عَمْرِو بْنِ عَوْفٍ، فَأَقَامَ النَّبِیُّ جفِیهِمْ أَرْبَعَ عَشْرَةَ لَیْلَةَ، ثُمَّ أَرْسَلَ إِلِى بَنی النَّجَّارِ فَجَاءُوا مُتَقَلِّدِی السُّیُوفِ، فَكَأَنِّی أَنْظُرُ إِلَى النَّبِیِّ جعَلَى رَاحِلَته، وَأَبُو بَكْرٍ رِدْفُهُ، وَمَلأُ بَنِی النَّجَّارِ حَوْلَهُ، حَتَّى أَلْقَى بِفِنَاءِ أَبِی أَیُّوبَ، وَكَانَ یُحِبُّ أَنْ یُصَلِّی حَیْثُ أَدْرَكَتْهُ الصَّلاَةُ، وَیُصَلِّی فِی مَرَابِضِ الْغَنَمِ، وَأَنَّهُ أَمَرَ بِبِنَاءِ الْمَسْجِدِ، فَأَرْسَلَ إِلَى مَلإٍ مِنْ بَنِی النَّجَّارِ، فَقَالَ: یَا بَنِی النَّجَّارِ ثَامِنُونِی بِحَائِطِكُمْ هذَا قَالُوا: لاَ وَاللهِ لاَ نَطْلُبُ ثَمَنَهُ إِلاَّ إِلَى الله قَالَ أَنَسٌ: فَكَانَ فِیهِ مَا أَقُولُ لَكُمْ، قُبُورُ الْمُشْرِكِینَ، وَفِیهِ خَرِبٌ، وَفِیهِ نَخْلٌ؛ فَأَمَرَ النَّبِیُّ جبِقُبُورِ الْمُشْرِكِینَ فَنُبِشَتْ، ثمَّ بِالْخَرِبِ فَسُوِّیَتْ، وَبِالنَّخْلِ فَقُطِعَ فَصَفُّوا النَّخْلَ قِبْلَةَ الْمَسْجِدِ، وَجَعَلوا عِضَادَتَیْهِ الْحِجَارَةَ، وَجَعَلُوا یَنْقُلُونَ الصَّخْرَ وَهُمْ یَرْتَجِزُونَ، وَالنَّبِیُّ جمَعَهُمْ وَهُوَ یَقُولُ: اللَّهُمَّ لاَ خَیْرَ إِلاَّ خَیْرُ الآخِرَهْفَاغْفِرْ لِلأَنْصَارِ وَالْمُهَاجِرَهْ» [۳۳۵].
یعنی: «انس گوید: پیغمبر جبه مدینه آمد و در قسمت بالاى مدینه در بین قبیلهاى که به بنى عمرو بن عوف معروف بودند پیاده شد و چهارده شب در بین آنان بهسربرد، سپس کسى را به دنبال بنى نجار فرستاد، ایشان به حال آماده باش و شمشیر بر دوش به نزد پیغمبر جآمدند، انس گوید: انگار من الآن به سوى پیغمبر جنگاه مىنمایم که بر شترش قرار داشت و ابو بکر پشت سر او سوار شده بود و مردان محترم بنى نجار اطراف پیغمبر جرا گرفته و به دور او جمع شده بودند، پیغمبر ج(حرکت نمود) زاید و در محل وسیعى در نزدیک خانه ابو ایوب انصارى توقف نمود و وسایل سفر را بر زمین نهاد، معمولاً پیغمبر جدوست داشت هر جایى که وقت نماز برسد در آنجا نماز بخواند، لذا در جایى که محل تجمع گوسفندان بود نماز خواند. (وقتى پیغمبر در آنجا مستقر شد) دستور داد مسجدى بسازند، و به نزد سران بنى نجار فرستاد به آنها گفت: این باغهایى که نزدیک مسجد است به من بفروشید، ایشان هم گفتند: قسم به خدا ما در مقابل قیمت این باغها جز رضاى خدا چیز دیگرى را نمىخواهیم.
انس گوید: در آن محل گورهاى مشرکین و خرابهها و درختهاى خرما وجود داشت پیغمبر جدستور داد تا گورهاى مشرکین را بکنند و جسد مشرکان را بیرون آورند، و خرابهها را مسطح نمایند، و درختهاى خرما را قطع کنند. درختهاى قطع شده را در جهت قبله مسجد به صف قرار دادند و دو طرفِ درِ مسجد را از سنگ ساختند، اصحاب شروع به آوردن سنگهاى بزرگ کردند و با نشاط و خوشحالى سرود مىخواندند و پیغمبر جنیز با ایشان بود و مىگفت: الهى هیچ خیر و برکتى جز خیر و برکت قیامت ارزشى ندارد، خداوندا! از انصار و مهاجرین راضى باشد و ایشان را ببخشاى».
«ثامنونى: با قیمت به من بدهید».
[۳۳۵]- أخرجه البخاری فی: ۸ كتاب الصلاة: ۴۸ باب هل تنبش قبور مشركی الجاهلیة ویتخذ مكانها مساجد.