ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۹: تشویق بر دادن زکات و صدقه

باب ۹: تشویق بر دادن زکات و صدقه

۵۷۷- حدیث: «أَبِی ذَرٍّ، قَالَ: كُنْتُ أَمْشِی مَعَ النَّبِیِّ جفِی حَرَّةِ الْمَدِینَةِ عِشَاءً، اسْتَقْبَلَنَا أُحُدٌ؛ فَقَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ مَا أُحِبُّ أَنَّ أُحُدًا لِی ذَهَبًا، یَأْتِی عَلَیَّ لَیْلَةٌ أَوْ ثَلاَثٌ عِنْدِی مِنْهُ دِینَارٌ إِلاَّ أَرْصُدُهُ لِدَیْنٍ، إِلاَّ أَنْ أَقُولَ بِهِ فِی عِبَادِ اللهِ هكَذَا وَهكَذَا وَهكَذَا وَأَرَانَا بِیَدِهِ ثُمَّ قَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ قُلْتُ: لَبَّیْكَ وَسَعْدَیْكَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: الأَكْثَرُونَ هُمُ الأَقَلُّونَ إِلاَّ مَنْ قَالَ هكَذَا وَهكَذَا، ثُمَّ قَالَ لِی: مَكَانَكَ، لاَ تَبْرَحْ یَا أَبَا ذَرٍّ حَتَّى أَرْجِعَ فَانْطَلَقَ حَتَّى غَابَ عَنِّی، فَسَمِعْتُ صَوْتًا، فَخَشِیتُ أَنْ یَكُونَ عُرِضَ لِرَسُولِ اللهِ ج، فَأَرَدْتُ أَنْ أَذْهَبَ، ثُمَّ ذَكَرْتُ قَوْلَ رَسُولِ اللهِ جلاَ تَبْرَحْ، فَمَكُثْتُ قُلْتُ یَا رَسُولَ اللهِ سَمِعْتُ صَوْتًا خَشِیتُ أَنْ یَكُونَ عُرِضَ لَكَ، ثُمَّ ذَكَرْتُ قَوْلَكَ، فَقُمْتُ؛ فَقَالَ النَّبِیُّ ج: ذَاكَ جِبْرِیلُ، أَتَانِی فَأَخْبَرَنِی أَنَّهُ مَنْ مَاتَ مِنْ أُمَّتِی لاَ یُشْرِكُ بِاللهِ شَیْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ قُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ قَالَ: وَإِنْ زَنَى وَإِنْ سَرَقَ» [۶۳۱].

یعنی: «ابوذر گوید: شبى با پیغمبر جاز منطقه‌اى به نام حره در شهر مدینه به طرف کوه احد حرکت مى‌کردیم، در این اثنا پیغمبر جفرمود: اى ابوذر! اگر به اندازه کوه احد طلا داشته باشم، دوست ندارم که یک یا سه شب بگذرد و یک دینارى از آن پیش من باقى بماند، مگر اینکه آن را براى بازپرداخت وامى نگه داشته باشم و یا آن را از راست و چپ و جلو به بندگان خدا ببخشـم، پیغـمبر جبا دستش به طرف راست و چپ و جلو اشاره کرد. سپس فرمود: اى ابوذر! گفتم: آماده خدمتم اى رسول خدا، فرمود: کسانى که ثروت فراوان دارند ثواب کمى دارند مگر کسانى که از راست و چپ ثروت خود را در راه خدا مى‌بخشند، بعداً فرمود: در جاى خود بمان و حرکت نکن تا من بر مى‌گردم، پیغمبر جرفت تا از من پنهان شد، در این اثنا صدایى را شنیدم، ترسیدم که اتفاق بدى برایش پیش آمده باشد خواستم بدنبالش بروم امّا بیادم آمد که فرمود: از جاى خودت حرکت مکن، لذا توقف نمودم (تا پیغمبر جبرگشت)، گفتم: اى رسول خدا! صدایى شنیدم، ترسیدم که حادثه‌اى براى شما پیش آمده باشد (خواستم بیایم) ولى سخن شما را که گفتید از جاى خودت حرکت مکن بیادم آمد، ناچار در جاى خود توقف نمودم، پیغمبر جفرمود: این جبرئیل بود که پیش من آمد و به من خبر داد، هر کسى که از امّت من بمیرد و شریک و انبازى براى خدا قرار ندهد (در دوزخ باقى نخواهد ماند و سرانجام) وارد بهشـت مى‌شود، گفتم: هرچند مرتکب دزدى و زنا (که از بدترین گناهان کبیره هستند) شده باشد؟! فرمود: هرچند مرتکب دزدى و زنا شده باشد».

«حرّة: منطقه‌اى است در مدینه که داراى سنگ‌هاى سیاه است».

۵۷۸- حدیث: «أَبِی ذَرٍّس، قَالَ: خَرَجْتُ لَیْلَةً مِنَ اللَّیَالِی، فَإِذَا رَسُولُ اللهِ جیَمْشِی وَحْدَهُ، وَلَیْسَ مَعَهُ إِنْسَانٌ؛ قَالَ فَظَنَنْتُ أَنَّهُ یَكْرَهُ أَنْ یَمْشِیَ مَعَهُ أَحَدٌ، قَالَ: فَجَعَلْتُ أَمْشِی فِی ظِلِّ الْقَمَرِ، فَالْتَفَتَ فَرَآنِی، فَقَالَ: مَنْ هذَا قُلْتُ: أَبُو ذَرٍّ، جَعَلَنِی اللهُ فِدَاءَكَ، قَالَ: یَا أَبَا ذَرٍّ تَعَالَه قَالَ: فَمَشَیْتُ مَعَهُ سَاعَةً، فَقَالَ: إِنَّ الْمُكْثِرِینَ هُمُ الْمُقِلُّونَ یَوْمَ الْقِیَامَةِ، إِلاَّ مَنْ أَعْطَاهُ اللهُ خَیْرًا فَنَفَحَ فِیهِ یَمِینهُ وَشِمَالَهُ وَبَیْنَ یَدَیْهِ وَوَرَاءَهُ وَعَمِلَ فِیهِ خَیْرًا قَالَ: فَمَشَیْتُ مَعَهُ سَاعَةً؛ فَقَالَ لِی: اجْلِسْ ههُنَا قَالَ: فَأَجْلَسَنِی فِی قَاعٍ حَوْلَهُ حِجَارَةٌ، فَقَالَ لِی: اجْلِسْ ههُنَا حَتَّى أَرْجِعَ إِلَیْكَ قَالَ: فَانْطَلَقَ فِی الْحَرَّةِ حَتَّى لاَ أَرَاهُ، فَلَبِثَ عَنِّی فَأَطَالَ اللُّبْثَ، ثُمَّ إِنِّی سَمِعْتُهُ وَهُوَ مُقْبِلٌ، وَهُوَ یَقُولُ: وَإِنْ سَرَقَ وَإِنْ زَنَى قَالَ: فَلَمَّا جَاءَ لَمْ أَصْبِرْ حَتَّى قُلْتُ یَا نَبِیَّ اللهِ جَعَلَنِی اللهُ فِدَاءَكَ، مَنْ تُكَلِّمُ فِی جَانِبِ الْحَرَّةِ، مَا سَمِعْتُ أَحَدًا یَرْجِعُ إِلَیْكَ شَیْئًا قَالَ: ذَاكَ جِبْرِیلُ عَلَیْهِ السَّلاَمُ، عَرَضَ لِی فِی جَانِبِ الْحَرَّةِ، قَالَ: بَشِّرْ أُمَّتَكَ أَنَّهُ مَنْ مَاتَ لاَ یُشْرِكُ بِاللهِ شَیْئًا دَخَلَ الْجَنَّةَ، قُلْتُ: یَا جِبْرِیلُ وَإِنْ سَرَقَ وَإِنْ زَنَى قَالَ: نَعَمْ قَالَ، قُلْتُ: وَإِنْ سَرَقَ وَإِنْ زَنَى قَالَ: نَعَمْ وَإِنْ شَرِبَ الْخَمْرَ» [۶۳۲].

یعنی: «ابوذر گوید: شبى از منزل بیرون آمدم، دیدم که پیغمبر جدارد به تنهایى حرکت مى‌کند، تصوّر کردم که دوست ندارد کسى با او باشد، در حالى که در روشنایى نور ماه مى‌رفتم نگاهى به من کرد و فرمود: کیستى؟ گفتم: فدایت شوم ابوذرم، فرمود: اى ابوذر! بیا، ساعتى با او رفتم، فرمود: آن‌هایى که ثروت زیادى دارند در روز قیامت ثواب کمترى دارند، مگر کسى که خداوند ثروتى را به او بدهد و او هم از راست و چپ و پیش و پس از آن ببخشد و در راه خدا آن را خرج کند. ابوذر گوید: یک ساعت دیگر با پیغمبر جراه رفتیم، فرمود: در اینجا بنشین، من هم در زمین مسطحى که اطرافش سنگلاخ بود نشستم، فرمود: در اینجا باش تا برمى‌گردم، پیغمبر جبه حرکت خود ادامه داد تا اینکه از من پنهان شد، مدّتى طولانى نشستم ولى برنگشت، سپس در حالى که به طرف من برمى‌گشت، شنیدم مى‌گفت: اگر زنا و دزدى هم بکند؟ وقتى که پیغمبر آمد، نتوانستم خوددارى کنم، فوراً گفتم: اى رسول خدا! فدایت شوم، وقتى که از کنار آن سنگ‌ها رد مى‌شدى با چه کسى سخن مى‌گفتى؟ من کسى را نمى‌دیدم که به شما جواب بدهد، فرمود: این جبرئیل÷بود، که در آنجا پیش من آمد، و گفت: به امّتت مژده بده هر کسى از ایشان در حالى بمیرد که هیچ شریکى براى خداوند قرار نداده باشد (در جهنم ابدى نخواهد شد و سرانجام) وارد بهشت مى‌گردد، گفتم: اى جبرئیل! اگر زنا و دزدى هم کرده باشد؟ جبرئیل گفت: بلى، گفتم: اگر زنا و دزدى هم کرده باشد؟ جبرئیل گفت: اگر شراب هم خورده باشد».

(جمهور علماء اسلام و اشاعره با استناد به این حدیث و آیات و احادیث دیگر عقیده دارند که گناه کبیره موجب عذاب دائم در دوزخ نیست، ولى خوارج و معتزله گناه کبیره را موجب عذاب دائم در دوزخ مى‌دانند).

[۶۳۱]- أخرجه البخاری فی: ۷۹ كتاب الاستئذان: ۳ باب من أجاب بلبیك وسعدیك. [۶۳۲]- أخرجه البخاری فی: ۸۱ كتاب الرقاق: ۱۳ باب المكثرون هم المقلون.