ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۳۴: چگونگى قرائت قرآن در نماز ظهر و عصر

باب ۳۴: چگونگى قرائت قرآن در نماز ظهر و عصر

۲۶۰- حدیث: «أَبِی قَتَادَةَ، قَالَ: كَانَ النَبِیُّ جیَقْرَأُ فِی الرَّكْعَتَیْنِ الأُولَیَیْنِ مِنْ صَلاَةِ الظُّهْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَیْنِ، یُطَوِّلُ فِی الأُولَى وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانیَةِ، وَیُسْمِعُ الآیَة أَحْیانًا، وَكَانَ یَقْرَأُ فِی الْعصْرِ بِفَاتِحَةِ الْكِتَابِ وَسُورَتَیْنِ، وَكَانَ یُطَوِّلُ فِی الأُولَى، وَكَانَ یُطَوِّلُ فِی الرَكْعَةِ الأُولَى مِنْ صَلاَةِ الصُّبْحِ وَیُقَصِّرُ فِی الثَّانِیَةِ» [۲۹۳].

یعنی: «ابوقتاده گوید: پیغمبر جدر دو رکعت اوّل نماز ظهر سوره فاتحه و دو سوره دیگر قرآن را (در هر رکعت یک سوره) مى‌خواند و به قرائت در رکعت اوّل طول مى‌داد و در رکعت دوم قرائت سوره را کوتاه‌تر مى‌کرد، و بعضى اوقات آیات را به نحوى بلند مى‌خواند که دیگران آن را مى‌شنیدند، پیغمبر جدر نماز عصر فاتحه و دو سوره قرآن را مى‌خواند، و به قرائت در رکعت اوّل بیشتر طول مى‌داد و همچنین به قرائت در رکعت اوّل نماز صبح طول مى‌داد ولى در رکعت دوم آن را کوتاه مى‌کرد».

۲۶۱- حدیث: «سَعْدِ بْنِ أَبِی وَقَّاصٍ، عَنْ جَابِرِ بْنِ سَمُرَةَ قَالَ: شَكَا أَهْلُ الْكُوفَةِ سَعْدًا إِلَى عُمَرَ س، فَعَزَلَهُ، وَاسْتَعْمَلَ عَلَیْهِمْ عَمَّارًا فَشَكَوْا حَتَّى ذَكَرُوا أَنَّهُ لاَ یُحْسِنُ یُصَلِّی، فَأَرْسَلَ إِلَیْه، فَقَالَ: یَا أَبَا إِسْحقَ إِنَّ هؤُلاَءِ یَزْعُمُونَ أَنَّكَ لاَ تُحْسِن تُصَلِّی قَالَ أَبُو إِسْحقَ: أَمَّا أَنَا وَاللهِ فَإِنِّی كُنْتُ أُصَلِّی بِهِمْ صَلاَةَ رَسُولِ اللهِ ج، مَا أَخْرِمُ عَنْهَا، أُصَلِّی صَلاَةَ الْعِشَاءِ فَأَرْكُدُ فِی الأُولَیَیْنِ، وَأُخِفُّ فِی الأُخْرَیینِ قَالَ: ذَاكَ الظَّنُّ بِكَ یَا أَبَا إِسْحقَ فَأَرْسَلَ مَعَهُ رَجُلاً، أَوْ رِجَالاً، إِلَى الْكُوفَةِ فَسَأَلَ عَنْهُ أَهْلَ الْكُوفَةِ، وَلَمْ یَدَعْ مَسْجِدًا إِلاَّ سَأَلَ عَنْهُ، وَیُثْنُونَ مَعْرُوفًا، حَتَّى دَخَلَ مَسْجِدًا لِبَنِی عَبْسٍ؛ فَقَامَ رَجُلٌ مِنْهُمْ یُقَالُ لَهُ أُسَامَةُ بْنُ قَتَادَةَ، یُكْنَى أَبَا سَعْدَةَ؛ فَقَالَ: أَمَّا إِذْ نَشَدْتَنَا فَإِنَّ سَعْدًا كَانَ لاَ یَسِیرُ بِالسَّرِیَّةِ، وَلاَ یَقْسِمُ بِالسَّوِیَّةِ، وَلاَ یَعْدِلُ فِی الْقَضِیَّة قَالَ سَعْدٌ: أَمَا وَاللهِ لأَدْعُوَنَّ بِثَلاَثٍ: اللَّهُمَّ إِنْ كَانَ عَبْدُكَ هذَا كَاذِبًا قَامَ رِیَاءً وَسُمْعَةً فَأَطِلْ عُمْرَهُ، وَأَطِلْ فَقْرَهُ، وَعَرِّضْهُ بِالْفِتَنِ فَكَانَ بَعْدُ، إِذَا سُئِلَ یَقُولُ: شَیْخٌ كَبیرٌ مَفْتُونٌ أَصَابَتْنِی دَعْوَةُ سَعْد.

قَالَ عَبْدُ الْمَلِكِ (أَحَدُ رُوَاةِ هذَا الْحَدِیثَ) فَأَنَا رَأَیْتُهُ بَعْدُ، قَدْ سَقَطَ حَاجِبَاهُ عَلَى عَیْنَیْهِ مِنَ الْكِبَرِ، وَإِنَّهُ لَیَتَعَرَّضُ لِلْجَوَارِی فِی الطُّرُقِ یَغْمِزُهُنَّ» [۲۹۴].

یعنی: «جابر بن سمره گوید: اهل کوفه پیش عمر بن خطاب از سعد بن وقاص شکایت کردند، عمر نیز او را برکنار کرد، و عمار را به عنوان حاکم کوفه تعیین کرد، مردم در شکایت خود از سعد مى‌گفتند نماز را به نحو احسن برگزار نمى‌کند، عمر او را خواست وقتى که آمد به او گفت: اى ابواسحاق! این‌ها گمان مى‌کنند که شما به درستى نماز را نمى‌خوانى؟ ابو اسحاق (سعد) گفت: والله من نمازى را که پیغمبر مى‌خواند، براى ایشان خوانده‌ام، و از نماز پیغمبر جچیزى را کم نمى‌کنم نماز عشاء را که مى‌خوانم در دو رکعت اوّل قرائت را طول مى‌دهم و در دو رکعت آخر آن را کوتاه مى‌نمایم، عمر گفت: اى ابا اسحاق! این اتهام نسبت به شما بدگمانى نادرستى است.

عمر یک یا چند نفرى را همراه او به کوفه فرستاد، و درباره سعد از اهل کوفه پرسیدند، و مسجدى در کوفه باقى نماند که از مردم آن درباره سعد سؤال نکنند و همه او را به نیکى و خیر یاد کردند، تا اینکه به مسجد بنى عبس آمدند، مردى به نام اسامه بن قتاده که به او ابو سعده هم مى‌گفتند، در بین جماعت بلند شد و گفت: وقتى که ما را به خدا قسم مى‌دهید باید بگویم که سعد خودش همراه گروه‌هاى جنگى به غزوه نمى‌رود و غنیمت را به صورت مساوى تقسیم نمى‌کند، و به هنگام قضاوت عدالت را رعایت نمى‌نماید. سعد بن وقاص گفت: امّا من سه دعا مى‌کنم و مى‌گویم: خداوندا! اگر این بنده شما دروغ مى‌گوید و این گفته‌هایش به خاطر ریا و شهرت‌طلبى است، عمرش را طولانى کنید، او را به فقر و تنگدستى دائمى دچار بنمایید و او را رسوا و مایه عبرت دیگران قرار بدهید. آن مرد از آن تاریخ به بعد هرگاه از او احوالپرسى مى‌کردند مى‌گفت: پیر و افتاده و فقیر و رسوا هستم و به دعاى شر سعد بن وقاص گرفتار شده‌ام. عبدالملک یکى از راویان این حدیث گوید: من این مرد را بعداً دیدم که به علّت سالخوردگى موى ابروهایش بر چشمانش افتاده بود، امّا با وجود این بر سر راه زنان و دختران مى‌ایستاد و به سوى آن‌ها دست درازى مى‌کرد».

«ما اخرم: کم نمى‌کنم. أركد: به قرائت طول مى‌دهم. نشدتنا: ما را به خدا قسم دادى. سریة: گروه و دسته‌اى از مردانى که براى جنگ فرستاده مى‌شوند».

[۲۹۳]- أخرجه البخاری فی: ۱۹ كتاب الأذان: ۹۶ باب القراءة فی الظهر. [۲۹۴]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۹۵ باب وجوب القراءة للإمام والمأموم فی الصلوات كلها.