باب ۴۶: دادن صدقه به کسانى که تازه مسلمان شدهاند و نیاز به دلنوازى دارند، و صبر و استقامت کسانى که داراى ایمان قوى هستند
۶۳۲- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ، أَنَّ نَاسًا مِنَ الأَنْصَارِ قَالُوا لِرَسُولِ اللهِ ج، حِینَ أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ جمِنْ أَمْوَالِ هَوَازِنَ مَا أَفَاءَ فَطَفِقَ یُعْطِی رِجَالاً مِنْ قُرَیْشٍ الْمَائَةَ مِنَ الإبِلِ؛ فَقَالوا: یَغْفِرُ اللهُ لِرَسُولِ اللهِ جیُعْطِی قُرَیْشًا وَیَدَعُنَا، وَسُیُوفُنَا تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِهِمْ قَالَ أَنَسٌ: فَحُدِّثَ رَسُولُ اللهِ جبِمَقَالتِهِمْ، فَأَرْسَلَ إِلَى الأَنْصَارِ فَجَمَعَهُمْ فِی قُبَّةٍ مِنْ أَدَمٍ، وَلَمْ یَدْعُ مَعَهُمْ أَحَدًا غَیْرَهُمْ، فَلَمَّا اجْتَمَعُوا جَاءَهُمْ رَسُولُ اللهِ ج، فَقَالَ: مَا كَانَ حَدِیثٌ بَلَغَنِی عَنْكُمْ قَالَ لَهُ فُقَهَاؤُهُمْ: أَمَّا ذَوو آرَائِنَا یَا رَسُولَ اللهِ فَلَمْ یَقُولوا شَیْئًا، وَأَمَّا أُنَاسٌ مِنَّا حَدِیثَةٌ أَسْنَانُهُمْ، فَقَالُوا: یَغْفِرُ اللهُ لِرَسُولِ اللهِ جیُعْطِی قرَیْشًا وَیَتْرُكُ الأَنْصَارَ، وَسُیُوفُنا تَقْطُرُ مِنْ دِمَائِهِمْ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: إِنِّی لأُعْطِی رِجَالاً حَدِیثٌ عَهْدُهُمْ بِكُفْرٍ، أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ یَذْهَبَ النَّاسُ بِالأَمْوَالِ، وَتَرْجِعُونَ إِلَى رِحالِكُمْ بِرَسُولِ اللهِ جفَوَاللهِ مَا تَنْقَلِبُونَ بِهِ، خَیْرٌ مِمَّا یَنْقَلِبُونَ بِهِ قَالُوا: بَلَى یَا رَسُولَ اللهِ قَدْ رَضِینَا فَقَالَ لَهُمْ: إِنَّكُمْ سَتَرَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً شَدِیدَةً، فَاصْبرُوا حَتَّى تَلْقَوُا اللهَ وَرَسُولَهُ جعَلَى الْحَوْضِ قَالَ أَنَسٌ: فَلَمْ نَصْبِرْ» [۶۸۹].
یعنی: «انس بن مالک گوید: وقتى که خداوند غنمیت فراوانى را از اموال قبیله هوازن نصیب پیغمبر جنمود، پیغمبر جشروع به تقسیم آن کرد و به چند نفر از قریش تا صد شتر بخشید، عدهاى از انصار گفتند: خدا از رسول الله راضى باشد، صدقه به قریش مىدهد، و ما را فراموش مىکند، در حالى که هنوز خون آنان از شمشیرهاى ما مىچکد (و هنوز آثار دشمنى آنان با ما باقى است) انس گوید: این گفته به پیغمبرجرسید، پیغمبر جانصار را دعوت کرد و آنان را در خیمه چرمى جمع نمود، هیچکس غیر انصارى را با ایشان دعوت ننمود، وقتى که همه جمع شدند، پیغمبر جبه نزد ایشان آمد و گفت: این سخنان چیست که از جانب شما به من مىرسد؟ بزرگان و دانایان انصار گفتند: اى رسول خدا! کسانى که در میان ما داراى عقل و نظر هستند چیزى نگفتهاند، امّا عدهاى از ما که جوان و بىتجربه مىباشند گفتهاند: خدا از رسول الله راضى باشد، صدقه را به قریش مىدهد و ما را فراموش مىکند، در حالى که هنوز خون آنان از شمشیرهاى ما مىچکد، پیغمبر جفرمود: من به کسانى که تازه مسلمان مىشوند و مدت زیادى نیست که از کفر دور شدهاند، صدقه مىدهم، آیا شما به این راضى نیستید، وقتى که آنان به منزل بر مىگردند مال همراه داشته باشند، و شما وقتى بر مىگردید رسول خدا را همراه داشته باشید؟ انصار گفتند: بلى، اى رسول خدا به آن راضى هستیم، پیغمبر جبه آنان گفت: شما بعد از من تبعیضهاى مهمى را خواهید دید، آنگاه باید صبر کنید تا اینکه در روز قیامت خدا و رسول خدا را بر حوض کوثر ملاقات مىنمایید، انس گوید: ما صبر نکردیم»، (و متأسفانه به فرمایش پیغمبر جعمل ننمودیم).
۶۳۳- حدیث: «أَنَسٍس، قَالَ: دَعَا النَّبِیُّ جالأَنْصَارَ، فَقَالَ: هَلْ فِیكُمْ أَحَدٌ مِنْ غَیْرِكُمْ قَالوا: لاَ، إِلاَّ ابْنُ أُخْتٍ لَنَا؛ فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: ابْنُ أُخْتِ الْقَوْمِ مِنْهُمْ» [۶۹۰].
یعنی: «انس گوید: وقتى که پیغمبر جانصار را دعوت نمود، به ایشان گفت: آیا غیر انصارى در بین شما کسى هست؟ گفتند: خیر، به جز یک خواهرزاده ما کسى غیر انصارى در بین ما نیست، پیغمبر جفرمود: خواهرزداه هم جزو افراد خانواده است».
۶۳۴- حدیث: «حدیث أَنَسٍس، قَالَ: قَالَتِ الأَنْصَارُ یَوْمَ فَتْحِ مَكَّةَ، وأَعْطَى قُرَیْشًا: وَاللهِ إِنَّ هذَا لَهُوَ الْعَجَبُ، إِنَّ سُیُوفَنَا تَقْطُرُ مِنْ دِمَاءِ قُرَیْشٍ، وَغَنَائِمُنَا تَرَدُّ عَلَیْهِمْ فَبَلَغَ ذلِكَ النَّبِیَّ ج، فَدَعَا الأَنْصَارَ قَالَ، فَقَالَ: مَا الَّذِی بَلَغَنِی عَنْكُمْ وَكَانُوا لاَ یَكْذِبُونَ فَقَالُوا: هُوَ الَّذِی بَلَغَكَ قَالَ: أَوَ لاَ تَرْضَوْنَ أَنْ یَرْجِعَ النَّاسُ بِالْغَنَائِمِ إِلَى بیُوتِهِمْ، وَتَرْجِعُونَ بِرَسُولِ اللهِ جإِلَى بُیُوتِكُمْ لَوْ سَلَكَتِ الأَنْصَارُ وَادِیًا أَوْ شِعْبًا لَسَلَكْتُ وَادِیَ الأَنْصَارِ أَوْ شِعْبَهمْ» [۶۹۱].
یعنی: «انسسگوید: روز فتح مکه که پیغمبر جنسبت به قریش بخشش نمود، انصار گفتند: به راستى این چیز عجیبى است هنوز خون قریش از شمشیرهاى ما مىچکد، گرچه غنایم و اموال ما به آنان داده مىشود. این سخن به پیغمبر جرسید، انصار را دعوت نمود، فرمود: این سخنان چیست که از شما به من رسیده است؟ انصار که دروغ نمىگفتند حقیقت را بیان داشتند، گفتند: آنچه که به شما رسیده درست است، پیغمبر جفرمود: مگر شما راضى نیستید که مردم با غنیمت به خانههایشان برگردند، و شما هم همراه رسول خدا به خانههایتان برگردید؟ انصار هر راهى را انتخاب نمایند من هم راه ایشان را انتخاب مىکنم.
۶۳۵- حدیث: «أَنَسٍس، قَالَ: لَمَّا كَانَ یَوْمُ حُنَیْنٍ الْتَقَى هَوَازِنُ، وَمَعَ النَّبِیِّ جعَشَرَةُ آلاَفٍ وَالطُّلَقَاءُ فَأَدْبَرُوا قَالَ: یَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ قَالُوا: لَبَّیْكَ یَا رَسُولَ اللهِ وَسَعْدَیْكَ لَبَّیْكَ، نَحْنُ بَیْنَ یَدَیْكَ فَنَزَلَ النَّبِیُّ ج، فَقَالَ: أَنَا عَبْدُ اللهِ وَرَسُولُهُ فَانْهَزَمَ الْمُشْرِكُونَ، فَأَعْطَى الطُّلَقَاءَ وَالْمُهَاجِرِینَ وَلَمْ یُعْطِ الأَنْصَارَ شَیْئًا فَقَالُوا؛ فَدَعَاهُمْ فَأَدْخَلَهُمْ فِی قُبَّةٍ، فَقَالَ: أَمَا تَرْضَوْنَ أَنْ یَذْهَبَ النَّاسُ بِالشَّاةِ وَالْبَعِیرِ وَتَذْهَبُونَ بِرَسُولِ اللهِ جفَقَالَ النَّبِیُّ ج: لَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِیًا وَسَلَكَتِ الأَنْصَارُ شِعْبًا لاَخْتَرْتُ شِعْبَ الأَنْصَارِ» [۶۹۲].
یعنی: «انس گوید: به هنگام غزوه حنین که پیغمبر جبا قبیله هوازن به جنگ پرداخت، در حدود ده هزار نفر از طلقاء (کسانى که در روز فتح مکه مورد عفو پیغمبر قرار گرفتند و اسیر نشدند) همراه پیغمبر جبودند، که بعد از جنگ پراکنده شدند، پیغمبر جفرمود: اى جماعت انصار! انصار جواب دادند: لبیک یا رسول الله! و سعدیک، لبیک و نحن بین یدیک (ما آماده فرمانبردارى و اطاعت و همکارى شما هستیم و در خدمت شما قرار داریم) پیغمبر جپیاده شد و فرمود: من رسول و فرستاده و بنده خدا هستم در حالى که مشرکین شکست خورده بودند غنیمت را بین طلقاء و مهاجرین تقسیم کرد و چیزى را به انصار نداد، انصار هم گله کردند و حرفهایى زدند، پیغمبرجاز گله ایشان باخبر شد و ایشان را دعوت کرد و همه را در خیمهاى جمع نمود، و فرمود: شما راضى نیستید که دیگران همراه با گوسفند و شتر به خانههایشان برگردند، و شما همراه پیغمبر جبه خانه برگردید؟ و فرمود: اگر مردم راهى را در پیش گیرند و انصار هم راهى را، من راه انصار را انتخاب مىکنم».
۶۳۶- حدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ زَیْدِ بْنِ عَاصِمٍ، قَالَ: لَمَّا أَفَاءَ اللهُ عَلَى رَسُولِهِ جیَوْمَ حُنَیْنٍ قَسَمَ فِی النَّاسِ فِی الْمُؤَلَّفَةِ قَلُوبُهُمْ وَلَمْ یُعْطِ الأَنْصَارَ شَیْئًا؛ فَكَأَنَّهُمْ وَجَدُوا، إِذْ لَمْ یُصِبْهُمْ مَا أَصَابَ النَّاسَ، فَخَطَبَهُمْ فَقَالَ: یَا مَعْشَرَ الأَنْصَارِ أَلَمْ أَجِدْكُمْ ضُلاَّلاً فَهَدَاكُمُ اللهُ بِی، وَكُنْتُمْ مُتَفَرِّقِینَ فَأَلَّفَكُمُ اللهُ بِی، وَعَالَةً فَأَغْنَاكُمُ الله بِی كلَّمَا قَالَ شَیْئًا، قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَمَنُّ؛ قَالَ: مَا یَمْنَعُكُمْ أَنْ تُجِیبُوا رَسُولَ اللهِ جقَالَ، كُلَّمَا قَالَ شَیْئًا، قَالُوا: اللهُ وَرَسُولُهُ أَمَنُّ قَالَ: لَوْ شِئتُمْ قُلْتُمْ: جِئْتَنَا كَذَا وَكَذَا، أَتَرْضَوْنَ أَنْ یَذْهَبَ النَّاسُ بِالشَّاةِ وَالْبَعِیرِ وَتَذْهَبُونَ بِالنَّبِیِّ جإِلَى رِحَالِكُمْ لَوْلاَ الْهِجْرَةُ لَكُنْتُ امْرءًا مِنَ الأَنْصَارِ، وَلَوْ سَلَكَ النَّاسُ وَادِیًا وَشِعْبًا لَسَلَكْتُ وَادِیَ الأَنْصَارِ وَشِعْبَهَا، الأَنْصَارُ شِعَارٌ وَالنَّاسُ دِثَارٌ، إِنَّكُمْ سَتَلْقَوْنَ بَعْدِی أَثَرَةً فَاصْبِرُوا حَتَّى تَلْقَوْنِی عَلَى الْحَوْضِ» [۶۹۳].
یعنی: «عبدالله بن زید بن عاصم گوید: وقتى که در روز حنین خداوند غنیمت را نصیب پیغمبر جنمود، پیغمبر جاین ثروت و غنیمت را در بین کسانى که تازه مسلمان شده بودند تقسیم کرد و چیزى به انصار نداد، مثل اینکه انصار از این بابت که آنچه به دیگران رسـیده به آنان داده نشده است ناراحت شدند، پیغـمبر جبراى ایشان سخنرانى کرد و گفت: اى جماعت انصار! مگر من که آمدم شما گمراه نبودید، خداوند به وسیله من شما را هدایت ننمود و شما با هم مخالف و از هم دور و جدا نبودید؟ مگر خداوند به وسیله من شما را ثروتمند و بىنیاز نگردانید؟ چرا جواب رسول خدا را نمىدهید؟ هر وقت که پیغمبر جچیزى را مىفرمود: انصار مىگفتند: خدا و رسول خدا از هرکس دیگر بر ما منتشان بیشتر است، پیغمبر جفرمود: شما هم اگر بخـواهید مىتوانید بگـویید تو را تکذیب مىکردند ما تصدیقت کردیم تو را بیرون کردند ما به تو پناه دادیم. پیامبر جمگر راضى نیستید که مردم با گوسفند و شتر به خانه برگردند و شما همراه پیغمبر جبه منزل برگردید؟ اگر به خاطر هجرت (از مکه به مدینه نبود) من یک نفر انصـارى بودم، اگر مردم راهى را پیش گیرند و انصار هم راهى را، من راه انصار را انتخاب مىکنم، انصـار زیربناى اسلام و دیگران روبناى آن هستند، شما بعد از من تبعیضهاى مهمى را نسبت به خود مشاهده مىکنید، ولى صبر کنید تا وقتى که در روز قیامت بر سر حوض به من ملحق مىشوید».
۶۳۷- حدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ مَسْعُودٍس، قَالَ: لَمَّا كَانَ یَوْمُ حُنَیْنٍ آثَرَ النَّبِیُّ جأُنَاسًا فِی الْقِسْمَةِ فَأَعْطَى الأَقْرَعَ بْنَ حَابِسٍ مِائَةً مِنَ الإِبِلِ، وَأَعْطَى عُیَیْنَةَ مِثْلَ ذلِكَ، وَأَعْطَى أُنَاسًا مِنْ أَشْرَافِ الْعَرَبِ، فَآثَرَهُمْ یَوْمَئِذٍ فِی الْقِسْمَةِ؛ قَالَ رَجُلٌ: وَاللهِ إِنَّ هذِهِ الْقِسْمَةَ مَا عُدِلَ فِیهَا، وَمَا أُرِیدَ بِهَا وَجْهُ اللهِ فَقُلْتُ: وَاللهِ لأُخْبِرَنَّ النَّبِیَّ ج، فَأَتَیْتهُ فَأَخْبَرْتُهُ، فَقَالَ: فَمَنْ یَعْدِلُ إِذَا لَمْ یَعْدِلِ اللهُ وَرَسُولُهُ رَحِمَ اللهُ مُوسَى، قَدْ أُوذِیَ بِأَكْثَرَ مِنْ هذَا فَصَبَرَ» [۶۹۴].
یعنی: «عبدالله بن مسعود گوید: در روز حنین پیغمبر جعدهاى را به بخشیدن غنیمت اختصاص داد و صد شتر را به اقرع بن حابس بخشید و به عیینه هم صد شتر داد، و به چند نفر از اشراف قریش هم بخششهایى داد، در آن روز قریش را در بخشش بر دیگران ترجیح داد، یک نفر گفت: البتّه این تقسیم عادلانه نیست، به خاطر رضاى خدا چنین کارى انجام نگرفته است، ابن مسعود گوید: من هم گفتم: قسم به خدا این موضوع را به پیغمبر جخبر مىدهم، لذا به نزد پیغمبر جآمدم، موضوع را به او گفتم، پیغمبر جفرمود: چه کسى عدالت را رعایت مىکند اگر خداوند و پیغمبر جعدالت را رعایت نکنند؟ خداوند موسى را مورد رحم خود قرار دهد از این بیشتر از ملتش اذیت دید ولى صبر نمود».
[۶۸۹]- أخرجه البخاری فی: ۵۷ كتاب فرض الخمس: ۱۹ باب ما كان النبی جیعطی المؤلفة قلوبهم وغیرهم من الخمس ونحوه. [۶۹۰]- أخرجه البخاری فی: ۶۱ كتاب المناقب: ۱۴ باب ابن أخت القوم ومولى القوم منهم. [۶۹۱]- أخرجه البخاری فی: ۶۳ كتاب مناقب الأنصار: ۱ باب مناقب الأنصار. [۶۹۲]- أخرجه البخاری فی: ۶۴ كتاب المغازی: ۵۶ باب غزوة الطائف. [۶۹۳]- أخرجه البخاری فی: ۶۴ كتاب المغازی: ۵۶ باب غزوة الطائف. [۶۹۴]- أخرجه البخاری فی: ۵۷ كتاب فرض الخمس: ۱۹ باب ما كان النبی جیعطی المؤلفة قلوبهم وغیرهم من الخمس ونحوه.