ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۳: چیزهایى در مورد بهشت و جهنم که به هنگام نماز کسوف به پیغمبر جنشان داده شد

باب ۳: چیزهایى در مورد بهشت و جهنم که به هنگام نماز کسوف به پیغمبر جنشان داده شد

۵۲۴- حدیث: «أَسْمَاءَ قَالَتْ: أَتَیْتُ عَائِشَةَ وَهِیَ تُصَلِّی، فَقُلْتُ مَا شَأْنُ النَّاسِ فَأَشَارَتْ إِلَى السَّمَاءِ، فَإِذَا النَّاسُ قِیَامٌ، فَقَالَتْ: سُبْحَانَ اللهِ قُلْتُ: آیَةٌ فَأَشَارَتْ بِرَأْسِهَا أَیْ نَعَمْ فَقُمْتُ حَتَّى تَجَلاَّنِی الْغَشْیُ، فَجَعَلْتُ أَصُبُّ عَلَى رَأْسِی الْمَاءَ، فَحَمِدَ اللهَ، النَّبِیُّ ج، وَأَثْنَى عَلَیْهِ، ثُمَّ قَالَ: مَا مِنْ شَیْءٍ لَمْ أَكُنْ أُرِیتُهُ إِلاَّ رَأَیْتُهُ فِی مَقَامِی، حَتَّى الْجَنَّةُ وَالنَّارُ، فَأُوحِیَ إِلَیَّ أَنَّكُمْ تُفْتَنونَ فِی قُبُورِكُمْ مِثْلَ أَوْ قَرِیبَ (قَالَ الرَّاوِی: لاَ أَدْرِی أَیَّ ذلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ) مِنْ فِتْنَةِ الْمَسِیحِ الدَّجَّالِ، یُقَالُ مَا عِلْمُكَ بِهذَا الرَّجُلِ فَأَمَّا الْمُؤْمِنُ أَوِ الْمُوقِنُ (لاَ أَدْرِی بِأَیِّهِمَا قَالَتْ أَسْمَاءُ) فَیَقُولُ هُوَ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللهِ، جَاءَنَا بِالْبَیِّنَاتِ وَالْهُدَى، فَأَجَبْنَا وَاتَّبَعْنَا، هُوَ مُحَمَّدٌ (ثَلاَثًا)؛ فَیُقَالُ: نَمْ صَالِحًا، قَدْ عَلِمْنَا إِنْ كُنْتَ لَمُوقِنًا بِهِ؛ وَأَمَّا المُنَافِقُ أَوِ المُرْتَابُ (لاَ أَدْرِی أَیَّ ذلِكَ قَالَتْ أَسْمَاءُ) فَیَقُولُ: لاَ أَدْرِی، سَمِعْتُ النَّاسَ یَقُولُونَ شَیْئًا فَقُلْتُهُ» [۵۷۲].

یعنی: «اسماء دختر ابوبکر گوید: به نزد عایشه رفتم دیدم نماز مى‌خواند، گفتم: چرا مردم حالت غیر عادى دارند؟ به سوى آسمان اشاره کرد، مردم همه در حال نماز ایستاده بودند، عایشه گفت: سبحان الله (به عادى نبودن اوضاع اشاره کرد) اسماء گوید، گفتم: مگر نشانه‌اى از عذاب خدا وجود دارد؟ عایشه با حرکت سرش اشاره کرد: آرى، من هم ایستادم تا اینکه حالت غشى و بیهوشى بر من غلبه کرد، شروع به ریختن آب بر سر خود نمودم (تا سرحال بیایم) در این اثنا پیغمبر جبه حمد و ثناى خداوند پرداخت، بعد از آن فرمود: هر چیزى را که تا به حال ندیده بودم الآن در اینجا دیدم حتى جهنم و بهشت را هم دیدم، به من وحى شد که شما اى مردم! در گور مورد امتحان قرار مى‌گیرید امتحانى که مانند امتحانى است یا نزدیک به امتحانى است (راوى حدیث، تردید دارد که اسماء لفظ مانند گفت یا نزدیک) که به وسیله آمدن دجّال از شما به عمل مى‌آید و در قبر از شما سؤال مى‌شود که درباره این مرد (منظور حضرت محمّد جاست) چه مى‌دانى؟ انسان باایمان یا داراى یقین (تردید از راوى حدیث است که نمى‌داند اسماء کدام یک از کلمه مؤمن یا موقن را گفته است)، در جواب مى‌گوید: او محمّد رسول خدا است همراه با دلایل واضح و روشن و هدایت به سوى ما آمد و ما به او جواب مثبت دادیم و از او پیروى کردیم و او محمّد است و سه بار این جمله را تکرار مى‌نماید، (از طرف فرشتگان خدا) به او گفته مى‌شود: به آرامى بخواب، ما مى‌دانستیم که شما به راستى به او ایمان دارید، امّا کسى که منافق یا متردد باشد (راوى گوید: نمى‌دانم اسماء کدام یک از این دو کلمه را گفت)، در جواب فرشتگان مى‌گوید: من نمى‌دانم این مرد (حضرت محمّد جکیست، ولى مى‌شنیدم مردم چیزى را مى‌گفتند من هم گفته ایشان را تکرار مى‌کردم».

۵۲۵- حدیث: «عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبَّاسٍ قَالَ: انْخَسَفَتِ الشَّمْسُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللهِ ج، فَصَلَّى رَسُولُ اللهِ ج، فَقَامَ قِیَامًا طَوِیلاً نحْوًا مِنْ قِرَاءَةِ سُورَةِ الْبَقَرَةِ؛ ثُمَّ رَكَعَ رُكُوعًا طَویلاً، ثُمَّ رَفَعَ فَقَامَ قِیَامًا طَویلاً، وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَكَعَ ركوعًا طَویلاً وَهُوَ دُونَ الرُّكوعِ الأَوَّلِ ثُمَّ سَجَدَ، ثُمَّ قَامَ قِیَامًا طَویلاً، وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَكَعَ رُكُوعًا طَویلاً، وَهُوَ دُونَ الرُّكُوعِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَفَعَ فَقَامَ قِیَامًا طَویِلاً، وَهُوَ دُونَ الْقِیَامِ الأَوَّلِ، ثُمَّ رَكَعَ رُكوعًا طَوِیلاً، وَهُوَ دُونَ الرُّكُوعِ الأَوَّلِ، ثُمَّ سَجَدَ، ثُمَّ انْصَرَفَ وَقَدْ تَجَلَّتِ الشَّمْسُ، فَقَالَ ج: إِنَّ الشَّمْسَ وَالْقَمَرَ آیَتَانِ مِنْ آیَاتِ اللهِ، لاَ یَخْسِفَانِ لِمَوْتِ أَحَدٍ وَلاَ لِحَیَاتِهِ، فَإِذَا رَأَیْتُمْ ذلِكَ فَاذْكُرُوا اللهَ قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ رَأَیْنَاكَ تَنَاوَلْتَ شَیْئًا فِی مَقَامِكَ، ثُمَّ رَأَیْنَاكَ كَعْكَعْتَ؛ فَقَالَج: إِنِّی رَأَیْتُ الْجَنَّةَ فَتَنَاوَلْتُ عُنْقُودًا، وَلَوْ أَصَبْتُهُ لأَكَلْتُمْ مِنْهُ مَا بَقِیَتِ الدُّنْیَا، وَأُرِیتُ النَّارَ فَلَمْ أَرَ مَنْظَرًا كَالْیَوْمِ قَطُّ أَفْظَعَ، وَرَأَیْتُ أَكْثَرَ أَهْلِهَا النِّسَاءَ قَالُوا: بِمَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: بِكُفْرِهِنَّ قِیلَ: یَكْفُرْنَ بِاللهِ قَالَ: یَكْفُرْنَ الْعَشِیرَ، وَیَكْفُرْنَ الإِحْسَانَ، لَوْ أَحْسَنْتَ إِلَى إِحْدَاهُنَّ الدَّهْرَ كُلَّهُ، ثُمَّ رَأَتْ مِنْكَ شَیْئًا، قَالَتْ: مَا رَأَیْتُ مِنْكَ خَیْرًا قَطُّ» [۵۷۳].

یعنی: «عبدالله بن عباس گوید: در زمان پیغمبر جخورشید، گرفتگى پیدا کرد، پیغمبر جنماز را شروع کرد و (در رکعت اوّل) بسیار ایستاد تقریباً به اندازه‌اى که سوره بقره را خواند بعداً به رکوع رفت و به آن طول داد بعداً سرش را از رکوع بلند کرد و مجدداً مدت طولانى ایستاد (و به قرائت مشغول شد) امّا مدت آن کمتر از مدت قیام اوّل بود بعداً به رکوع طولانى رفت امّا مدت آن کمتر از رکوع اوّل بود بعد بلند شد و به سجده رفت، بعد از سجده رکعت اوّل بلند شد و مدت فراوانى ایستاد امّا طول آن کمتر از ایستادن اوّلى بود، بعداً به رکوع طولانى رفت امّا طول آن کمتر از رکوع اوّل بود، بعداً سر را از رکوع برداشت و مدت طولانى ایستاد ولى طول آن کمتر از قیام اوّلى بود. سپس به رکوع رفت و به آن طول داد امّا طول آن کمتر از طول رکوع اوّل بود، سپس به سجده رکعت دوم رفت و دو سجده را به جا آورد (و بعد از تشهّد و سلام) از نماز فارغ شد، و در اثناى نماز، گرفتگى خورشید از بین رفت، پیغمبر جفرمود: خورشید و ماه هریک مخلوق و نشانه‌اى از نشانه‌هاى عظمت الهى هستند به خاطر مرگ و تولد کسى کسوف و گرفتگى پیدا نمى‌کنند هر وقت کسوف را دیدید بیاد خدا مشغول شوید، مردم گفتند: اى رسول خدا! همین الآن شما را دیدیم که به سوى چیزى دست دراز نمودى سپس دیدیم که از جاى خودت به عقب برگشتى (مسئله چه بود)؟.

پیغمبر جفرمود: بهشت را دیدم دست به سوى یک خوشه انگور دراز نمودم و آن را گرفتم (ولى نتوانستم آن را بچینم) اگر آن را مى‌چیدم همه شما تا دنیا وجود دارد ازآن مى‌خوردید، (هنوز تمام نمى‌شد)، و جهنم را دیدم، تابه امروز هیچ منظره‌اى وحشتناک‌تر از آن را ندیده‌ام، دیدم اکثر اهل دوزخ زن هستند، پرسیدند: چرا اى رسول خدا؟ پیغمبر جفرمود: چون ناسپاس هستند. از پیغمبر جسؤال شد: مگر زن‌ها نسبت به خدا ناسپاس هستند؟ پیغمبر جفرمود: نسبت به شوهران و نزدیکانشان ناسپاس مى‌باشند، و نیکى و احسان آنان را فراموش مى‌کنند و بى‌ارزش مى‌دانند، اگر شما تمام دنیا را به یکى از آنان به رایگان بدهید، همین که بدى کوچکى را از شما دیدند، مى‌گویند: هرگز از شما خیر و خوشى ندیده‌ایم».

«كعكعت: برگشتى و از جاى خودت عقب نشینى کردى».

[۵۷۲]- أخرجه البخاری فی: ۳ كتاب العلم: ۲۴ باب من أجاب الفتیا بإرشاد الید والرأس. [۵۷۳]- أخرجه البخاری فی: ۱۶ كتاب الكسوف: ۹ باب صلاة الكسوف فی جماعة.