ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۲۱: هرگاه امام عذرى از قبیل مریض بودن و مسافرت و غیره داشته باشد کسى را براى امامت نماز مردم به جاى خود تعیین مى‌نماید

باب ۲۱: هرگاه امام عذرى از قبیل مریض بودن و مسافرت و غیره داشته باشد کسى را براى امامت نماز مردم به جاى خود تعیین مى‌نماید

۲۳۵- حدیث: «عَائِشَةَ عَنْ عُبَیْدِ اللهِ بْنِ عَبْدِ اللهِ بْنِ عُتْبَةَ، قَالَ: دَخَلْتُ عَلَى عَائِشَةَ فَقُلْتُ: أَلاَ تُحَدِّثِینِی عَنْ مَرَضِ رَسُولِ اللهِ جقَالَتْ: بَلَى ثَقُلَ النَّبِیُّ ج، فَقَالَ: أَصَلَّى النَّاسُ قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَكَ؛ قَالَ: ضُعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ قَالَتْ: فَفَعَلْنَا، فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ؛ فَقَالَ ج: أَصَلَّى النَّاسُ قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَكَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ قَالَتْ: فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ، فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ: أَصَلَّى النَّاسُ قُلْنَا: لاَ، هُمْ یَنْتَظِرُونَكَ یَا رَسُولَ اللهِ فَقَالَ ضَعُوا لِی مَاءً فِی الْمِخْضَبِ فَقَعَدَ فَاغْتَسَلَ، ثُمَّ ذَهَبَ لِیَنُوءَ، فَأُغْمِیَ عَلَیْهِ، ثُمَّ أَفَاقَ فَقَالَ أَصَلَّى النَّاسُ فَقُلْنَا لاَ، هُمْ یَنْتَظِرونَكَ یَا رَسُولَ اللهِ وَالنَّاسُ عُكُوفٌ فِی الْمَسْجِدِ یَنْتَظِرُونَ النَّبِیَّ جلِصَلاَةِ الْعِشَاءِ الآخِرَةِ؛ فَأَرْسَلَ النَّبِیُّ جإِلَى أَبِی بَكْرٍ بِأَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَقَالَ: إِنَّ رَسُولَ اللهِ جیَأْمُرُكَ أَنْ تُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ، وَكَانَ رَجُلاً رَقِیقًا: یَا عُمَر صَلِّ بِالنَّاسِ، فَقَالَ لَهُ عُمرُ: أَنْتَ أَحَقُّ بِذَلِكَ، فَصَلَّى أَبُو بَكْرٍ تِلْكَ الأَیَّام. ثُمَّ إِنَّ النَّبِیَّ جوَجَدَ مِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ، أَحَدُهُمَا الْعَبَّاسُ، لِصَلاَةِ الظُّهْرِ، وَأَبُو بَكْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ؛ فَلَمَّا رَآهُ أَبُو بَكْر ذَهَبَ لِیَتأَخَّرَ، فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ جبِأَنْ لاَ یَتَأَخَّرَ؛ قَالَ: أَجْلِسَانِی إِلَى جَنْبِهِ، فَأَجْلَسَاهُ إِلَى جَنْبِ أَبِی بَكْرٍ، قَالَ: فَجَعَلَ أَبُو بَكْرٍ یُصَلِّی وَهُوَ یَأْتَمُّ بِصَلاَةِ النَّبِیِّ ج، وَالنَّاسُ بِصَلاَةِ أَبِی بَكْرٍ وَالنَّبِیُّ جقَاعِدٌ قَالَ عُبَیْدُ اللهِ: فَدَخَلْتُ عَلَى عَبْدِ اللهِ بْنِ عَبَّاسٍ، فَقُلْتُ لَهُ: أَلاَ أَعْرِضُ عَلَیْكَ مَا حدَّثَتْنِی عَائِشَةُ عَنْ مَرَضِ النَّبِیِّ جقَالَ: هَاتِ؛ فَعَرَضْتُ عَلَیْهِ حَدِیثَهَا فَمَا أَنْكَرَ مِنْهُ شَیئًا، غَیْرَ أَنَّهُ قَالَ أَسَمَّتْ لَكَ الرَّجُلَ الَّذِی كَانَ مَعَ الْعَبَّاسِ قُلْتُ: لاَ؛ قَالَ: هُوَ عَلِیٌّ» [۲۶۷].

یعنی: «عبیدالله بن عبدالله بن عتبه گوید: به نزد عایشه رفتم گفتم: آیا چگونگى مرض موت پیغمبر جرا برایم بیان مى‌کنى؟ عایشه گفت: بلى، وقتى که تب پیغمبر شدت گرفت، فرمود: آیا مردم نماز را خوانده‌اند؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما هستند، فرمود: ظرف بزرگى را پر از آب کنید، عایشه گفت: ما هم ظرف بزرگى را پر از آب نمودیم، پیغمبر جنشست و غسل کرد، سپس خواست که بلند شود، از شدت ناراحتى بى‌هوش شد، بعداً به هوش آمد و فرمود: آیا مردم نماز را خوانده‌اند؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما هستند، اى رسول خدا! فرمود: ظرف بزرگى را پر از آب کنید، عایشه گفت: پیغمبر جنشست و (مجدداً) غسل کرد، آنگاه خواست بلند شود، مجدداً بى‌هوش شد، وقتى که به هوش آمد، گفت: آیا مردم نماز را خوانده‌اند؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما مى‌باشند، اى رسول خدا! فرمود: ظرف بزرگى را از آب پر کنید، پیغمبر جنشست و غسل نمود و خواست بلند شود، باز بى‌هوش شد و بعداً به هوش آمد، گفت: آیا مردم نماز را خوانده‌اند؟ گفتیم: خیر، آنان منتظر شما مى‌باشند، اى رسول خدا! مردم در مسجد جمع شده‌اند و منتظر رسول خدا براى امامت نماز عشاء آخر مى‌باشند (عشاء اوّل نماز مغرب است). پیغمبر پیش ابو بکر فرستاد، تا نماز را به امامت براى مردم بخواند، فرستاده پیغمبر جبه نزد ابو بکر آمد و گفت: پیغمبر جبه شما دستور مى‌دهد تا نماز را به امامت براى مردم بخوانى، ابو بکر که مرد دل نرم و با عاطفه‌اى بود به عمر گفت: شما امامت را براى مردم انجام بده، عمر به او گفت: شما براى این کار شایسته‌تر مى‌باشى، ابو بکر این چند روز (که پیغمبر جشدیدآ مریض بود) امامت نماز را براى مردم انجام داد، سپس پیغمبر جبهبودى و آرامشى در خود احساس نمود، و با تکیه بر دوش دو نفر که یکى از آن‌ها عباس بود براى نماز ظهر از منزل بیرون رفت و در همان حال ابو بکر امامت نماز را براى مردم انجام مى‌داد، وقتى که ابو بکر پیغمبر جرا دید، خواست از جاى خود به عقب برود (و جا را براى پیغمبر جخالى نماید) ولى پیغمبر جبه او اشاره کرد که به عقب نرود. پیغمبر جبه آن دو مردى که بر دوش آنان تکیه کرده بود گفت: مرا در کنار ابو بکر بنشانید، آنان پیغمبرجرا در کنار ابو بکر نشاندند (عبیدالله از قول عایشه) گوید: ابو بکر به نماز پیغمبر جاقتدا کرده بود و مردم هم به ابو بکر اقتدا کرده بودند، و پیغمبر جنیز نشسته بود.

عبیدالله گوید: پیش عبدالله بن عباس رفتم به او گفتم: آیا آنچه عایشه درباره مرض موت پیغمبر جبرایم بیان نموده است براى شما بازگو نکنم؟ عبدالله بن عباس گفت: بگو، آنچه عایشه در این مورد گفته بود برایش بازگو کردم عبدالله بن عباس هیچ ایراد و اعتراضى نکرد جز اینکه گفت: آیا عایشه نام نفر دومى که پیغمبر جبر دوش او تکیه کرده بود، ذکر کرد؟ گفتم: خیر، گفت این نفر دومى على بود».

۲۳۶- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ النَّبِیُّ ج، فَاشْتَدَّ وَجَعُهُ، اسْتَأْذَنَ أَزْوَاجَهُ أَنْ یُمَرَّضَ فِی بَیْتِی، فَأَذِنَّ لَهُ، فَخَرَجَ بَیْنَ رَجُلَیْنِ تَخُطُّ رِجْلاَهُ الأَرْضَ، وَكَانَ بَیْنَ الْعَبَّاسِ وَبَیْنَ رَجُلٍ آخَرَ؛ فَقَالَ عُبَیْدُ اللهِ (راوی الحدیث) فَذَكَرْتُ لاِبْنِ عَبَّاسٍ مَا قَالَتْ عَائِشَةُ؛ فَقَالَ: وَهَلْ تَدْرِی مَنِ الرَّجُلُ الَّذِی لَمْ تُسَمِّ عَائِشَةُ قُلْتُ: لاَ، قَالَ: هُوَ عَلِیُّ بْنُ أَبِی طَالِبٍ» [۲۶۸].

یعنی: «عایشه گوید: وقتى که مرض پیغـمبر جشدت یافت، از سایر زن‌هایش اجازه گرفت تا در منزل من بسترى شود، و ایشان هم به او اجازه دادند، هنگامى که بر دوش دو مرد تکیه کرده بود از منزل خارج شد پاهایش بر روى زمین کشیده مى‌شد و اثر پاهایش بر زمین دیده مى‌شد (یعنى پاهایش از حرکت افتاده بودند) و پیغمبر جدر بین عباس و یک نفر دیگر قرار داشت. عبیدالله، راوى این حدیث گوید: گفته عایشه را براى ابن عباس بازگو کردم، گفت: آیا مى‌دانى آن مردى که عایشه از آن نام نبرد چه کسى بود؟ گفتم: خیر، گفت: على بن ابى طالب بود».

۲۳۷- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَقَدْ رَاجَعْتُ رَسُولَ اللهِ جفِی ذَلِكَ وَمَا حَمَلَنِی عَلَى كَثْرَةِ مُرَاجَعَتِهِ إِلاَّ أَنَّهُ لَمْ یَقَعْ فِی قَلْبِی أَنْ یُحِبَّ النَّاسُ بَعْدَهُ رَجُلاً قَامَ مَقَامَهُ أَبَدًا وَلاَ كُنْتُ أُرَى أَنَّهُ لَنْ یَقُومَ أَحَدٌ مَقَامَهُ إِلاَّ تَشَاءَمَ النَّاسُ بِهِ، فَأَرَدْتُ أَنْ یَعْدِلَ ذَلِكَ رَسُولُ اللهِ جعَنْ أَبِی بَكْرٍ» [۲۶۹].

یعنی: «عایشه گوید: درمورد انتصاب ابوبکر به‌عنوان امام نماز جماعت از پیغمبر بسیار تقاضا کردم تا کس دیگرى را براى این کار تعیین کند و این اصرار تنها به خاطر این بود که فکر نمى‌کردم مردم به هیچ وجه کسى را که بعد از پیغمبر جبه جاى او مى‌نشیند دوست داشته باشند وعقیده داشتم هرکسى درجاى پیغمبر جبنشیند مردم نسبت به او بدبین مى‌شوند، بنابراین خواستم که پیغمبر جاین وظیفه را به ابوبکر واگذار نکند».

۲۳۸- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا مَرِضَ رَسُولُ اللهِ جمَرَضَهُ الَّذِی مَاتَ فِیهِ، فَحَضَرَتِ الصَّلاَةُ فَأُذِّنَ، فَقَالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ فَقِیلَ لَهُ: إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رجلٌ أَسِیفٌ إِذَا قَامَ فِی مَقَامِكَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّی بِالنَّاسِ وَأَعَادَ فَأَعَادُوا لَهُ، فَأَعَادَ الثَّالِثَةَ، فَقَالَ: إِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ؛ فَخَرَجَ أَبُو بَكْرٍ فَصَلَّى، فَوَجَدَ النَّبِیُّ جمِنْ نَفْسِهِ خِفَّةً، فَخَرَجَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ، كَأَنِّی أَنْظُرُ رِجْلَیْهِ تَخُطَّانِ الأَرْضَ مِنَ الْوَجَعِ، فَأَرَادَ أَبُو بَكْرٍ أَنْ یَتَأَخَّرَ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ النَّبِیُّ جأَنْ مَكَانَكَ، ثُمَّ أُتِیَ بِهِ حَتَّى جَلَسَ إِلَى جَنْبِهِ فَكَانَ النَّبِیُّ جیُصَلِّی، وأَبُو بَكْرٍ یُصَلِّی بِصَلاَتِهِ، وَالنَّاسُ یُصَلُّونَ بِصَلاَةِ أَبِی بَكْرٍ» [۲۷۰].

یعنی: «عایشه گوید: پیغمبر جبه هنگام مرض فوتش که متوجّه شد وقت نماز فرا رسیده و اذان گفته شده است فرمود: به ابوبکر بگویید نماز را به امامت با مردم بخواند. به پیغمبر جگفتند: ابوبکر انسانى است دل‌نرم و زود متأثر مى‌شود، وقتى که خود را در جاى شما ببیند از شدت ناراحتى نمى‌تواند نماز را به امامت بخواند، پیغمبرجباز فرمود: به ابوبکر بگویید تا نماز را به امامت بخواند، باز به پیغمبر جگفتند: ابوبکر انسانى است که زود تحت تأثیر قرار مى‌گیرد، و وقتى خود را در جاى شما ببیند نمى‌تواند نماز را بخواند در سومین‌بار پیغمبر جفرمود: شما (منظور حضرت عایشه است)، مانند رفیق‌هاى یوسف (منظور زلیخا است) مى‌باشید (و بر خواسته خودتان پافشارى مى‌نمایید)، بگویید تا ابوبکر به امامت نماز را با مردم بخواند، ابوبکر امامت را شروع کرد، در این اثنا که پیغمبر جیک نوع آرامش در خود احساس مى‌کرد دو نفر در زیر بغل‌هایش قرار گرفتند و او را به مسجد بردند، انگار همین الآن پاهایش را تماشا مى‌کنم که از شدت ناراحتى بر زمین کشیده مى‌شد وآن را خط میزد. ابوبکر (وقتى که دید پیغمبر جمى‌آید) خواست به عقب برود و جاى پیغمبر جرا خالى نماید، پیغمبر به او اشاره کرد که در جاى خود بماند، سپس پیغمبر را به جلو بردند تا اینکه او را در کنار ابوبکر قرار دادند، پیغمبر جکه نماز را مى‌خواند ابوبکر به او اقتدا کرده بود و مردم هم به ابوبکر اقتدا کرده بودند».

«یهادی: کشیده مى‌شد و هدایت مى‌گردید».

۲۳۹- حدیث: «عَائِشَةَ، قَالَتْ: لَمَّا ثَقُلَ رَسُولُ اللهِ ججَاءَ بِلاَلٌ یُؤْذِنُهُ بِالصَّلاَةِ فَقَالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاسِ، فَقُلْتُ: یَا رَسُولَ اللهِ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ وَإِنَّهُ مَتَى مَا یَقُمْ مَقَامَكَ لاَ یُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ فَقَالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ یُصَلِّی بِالنَّاسِ؛ فَقُلْتُ لِحَفْصَةَ: قُولِی لَهُ إِنَّ أَبَا بَكْرٍ رَجُلٌ أَسِیفٌ، وَإِنَّهُ مَتَى یَقُمْ مَقَامَكَ لاَ یُسْمِعُ النَّاسَ فَلَوْ أَمَرْتَ عُمَرَ قَالَ: إِنَّكُنَّ لأَنْتُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ، مُرُوا أَبَا بَكْرٍ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاس؛ فَلَمَّا دَخَلَ فِی الصَّلاَةِ وَجَدَ رَسُولُ اللهِ جفِی نَفْسِهِ خِفَّةً، فَقَامَ یُهَادَى بَیْنَ رَجُلَیْنِ، وَرِجْلاَهُ تَخُطَّانِ فِی الأَرْضِ حَتَّى دَخَلَ الْمَسْجِدَ؛ فَلَمَّا سَمِعَ أَبُو بَكْرٍ حِسَّهُ، ذَهَبَ أَبُو بَكْرٍ یَتَأَخَّرُ؛ فَأَوْمَأَ إِلَیْهِ رَسُولُ اللهِ ج، فَجَاءَ رَسُولُ اللهِ جحَتَّى جَلَسَ عَنْ یَسَارٍ أَبِی بَكْرٍ، فَكَانَ أَبُو بَكْرٍ یُصَلِّی قَائِمًا، وَكَانَ رَسُولُ اللهِ جیُصَلِّی قَاعِدًا، یَقْتَدِی أَبُو بَكْرٍ بِصَلاَةِ رَسُولِ اللهِ ج، وَالنَّاسُ مُقْتَدُونَ بِصَلاَةِ أَبِی بَكْرٍس» [۲۷۱].

یعنی: «عایشه گوید: وقتى که پیغمبر جناراحتیش شدت گرفت بلال آمد و وقت نماز را به او اعلام نمود، پیغمبر جفرمود: به ابو بکر بگویید امامت نماز را براى مردم انجام دهد، عایشه گوید: گفتم: اى رسول خدا! ابو بکر مردى است که زود ناراحت و متأثر مى‌گردد، همین که خودش را در جاى شما ببیند ناراحت مى‌شود و صدایش بیرون نمى‌آید و مردم صدایش را نمى‌شنوند، اگر به عمر بفرمایید بهتر است، پیغمبرجفرمود: به ابو بکر بگویید امامت نماز را با مردم بخواند، عایشه گوید: به حفصه گفتم: شما بگویید که ابو بکر انسانى است که زود محزون و متأثر مى‌شود و اگر خود را در مقام شما ببیند از شدت ناراحتى، مردم صدایش را نمى‌شنوند اگر عمر را به جاى ابو بکر معرفى کنى بهتر است، پیغمبر جفرمود: شما مانند رفیق‌هاى یوسف هستید و بر خواسته خودتان اصرار دارید، بگویید ابو بکر امامت نماز را براى مردم انجام دهد، در اثنایى که ابو بکر نماز را به امامت شروع کرده بود، پیغمبر جیک مقدار بهبودى و آرامش را در وجود خود احساس کرد و بلند شد و دو نفر او را به سوى (مسجد) بردند و پاهایش بر زمین کشیده مى‌شد و آن را خط مى‌کشید تا اینکه داخل مسجد شد، وقتى که ابو بکر احساس کرد که پیغمبر جداخل مسجد شده است خواست از جاى خود به عقب رود ولى پیغمبر جبه او اشاره کرد (تا در جاى خود باقى بماند) پیغمبرجپیش آمد تا اینکه در طرف چپ ابوبکر نشست، ابوبکر به حال ایستاده و پیغمبر جبه حالت نشسته نماز مى‌خواندند، ابوبکر به نماز پیغمبر اقتدا کرده بود، و مردم هم به ابوبکر اقتدا کرده بودند».

۲۴۰- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ الأَنْصَارِیِّ، وَكَانَ تَبِعَ النَّبِیَّ جوَخَدَمَهُ، وَصَحْبَهُ، أَنَّ أَبَا بَكْرٍ كَانَ یُصَلِّی لَهُمْ فِی وَجَعِ النَّبِیِّ جالَّذِی تُوُفِّیَ فِیهِ، حَتَّى إِذَا كَانَ یَوْمُ الاثْنَیْنِ وَهُمْ صُفُوفٌ فِی الصَّلاَةِ، فَكَشَفَ النَّبِیُّ جسِتْرَ الْحُجْرَةِ، یَنْظُرُ إِلَیْنَا وَهُوَ قَائِمٌ كَأَنَّ وَجْهَهُ وَرَقَةُ مُصْحَفٍ، ثُمَّ تَبَسَّمَ یَضْحَكُ، فَهَمَمْنَا أَنْ نَفْتَتِنَ مِنَ الْفَرَحِ بِرُؤْیَةِ النَّبِیِّ ج، فَنَكَصَ أَبُو بَكْرٍ عَلَى عَقِبَیْهِ لِیَصِلَ الصَّفَّ، وَظَنَّ أَنَّ النَّبِیَّ جخَارِجٌ إِلَى الصَّلاَةِ، فَأَشَارَ إِلَیْنَا النَّبِیُّ جأَنْ أَتِمُّوا صَلاَتَكمْ، وَأَرْخَى السِّتْرَ، فَتُوُفِّیَ مِنْ یَوْمِهِ» [۲۷۲].

یعنی: «انس بن مالک انصارى که اغلب باپیغمبر جبود واورا خدمت مى‌کرد، گوید: در مدت مرض موت پیغمبر ج، ابوبکر براى مردم نماز را مى‌خواند، تا روز وفاتش، دوشنبه، که مسلمانان در چند صف ایستاده و (به ابوبکر اقتدا کرده بودند) پیغمبر پرده حجره (حضرت عایشه را که در داخل مسجد بود) کنار زد، در حالى که ایسـتاده بود ما را (که داخل مسـجد نماز مى‌خواندیم) تماشـا مى‌کرد، و چهره‌اش مانند برگ قرآن مى‌درخشید، سپس تبسمى کرد، با مشاهده پیغمبر جاز شدت خوشحالى خواستیم، از نماز خارج شویم، ابو بکر به عقب آمد تا به صف مأمومین متصل شود، چون فکر کرد که پیغمبر جبراى نماز بیرون آمده است، ولى پیغمبر به ما اشاره کرد، تا نماز خود را تمام کنیم، و مجدداً پرده را کشید و در همان روز پیغمبر وفات کرد».

«فهممنا: خواستیم. نفتتن: خارج شویم».

۲۴۱- حدیث: «أَنَسٍ، قَالَ: لَمْ یَخْرُجِ النَّبِیُّ جثَلاَثًا، فَأُقِیمَتِ الصَّلاَةُ، فَذَهَبَ أَبُو بَكْرٍ یَتَقَدَّمُ؛ فَقَالَ نَبِیُّ اللهِ جبِالْحِجَابِ فَرَفَعَهُ، فَلَمَّا وَضَحَ وَجْهُ النَّبِیِّ ج، مَا نَظَرْنَا مَنْظَرًا كَانَ أَعْجَبَ إِلَیْنَا مِنْ وَجْهِ النَّبِیِّ جحِینَ وَضَحَ لَنَا، فَأَوْمَأَ النَّبِیُّ جبِیَدِهِ إِلَى أَبِی بَكْرٍ أَنْ یَتَقَدَّمَ، وَأَرْخَى النَّبِیُّ جالْحِجَابَ، فَلَمْ یُقْدَرْ عَلَیْهِ حَتَّى مَاتَ» [۲۷۳].

یعنی: «انس گوید: پیغمبر جنتوانست سه روز از منزل خارج شود، نماز که خوانده مى‌شد ابو بکر امامت مى‌کرد پیغمبر جپرده حجره خود را کنار کشید، وقتى که چهره پیغمبر جآشکار شد، ما هیچ منظره‌اى زیباتر از چهره او را ندیده بودیم، پیغمبر جبا دستش به سوى ابو بکر اشاره کرد که امامت را انجام دهد. آنگاه پیغمبر ج(مجدداً) پرده را کشید و دیگر تا وقتى که فوت کرد او را ندیدیم».

«فقال بالحجاب: پرده را گرفت».

۲۴۲- حدیث: «أَبِی مُوسى، قَالَ: مَرِضَ النَّبِیُّ جفَاشْتَدَّ مَرَضُهُ، فَقَالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ قَالَتْ عَائِشَةُ: إِنَّهُ رَجُلٌ رَقِیقٌ إِذَا قَامَ مَقَامَكَ لَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُصَلِّیَ بِالنَّاس، قَالَ: مُرُوا أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ، فَعَادَتْ، فَقَالَ: مُرِی أَبَا بَكْرٍ فَلْیُصَلِّ بِالنَّاسِ فَإِنَّكُنَّ صَوَاحِبُ یُوسُفَ فَأَتَاهُ الرَّسُولُ فَصَلَّى بِالنَّاسِ فِی حَیَاةِ النَّبِیِّ ج» [۲۷۴].

یعنی: «ابوموسى گوید: پیغمبر جمریض شد و بیماریش شدّت پیدا کرد، فرمود: به ابو بکر بگویید امامت نماز را براى مردم انجام دهد، عایشه گفت: ابو بکر رقیق القلب است و زود ناراحت مى‌شود وقتى خود را در جاى شما ببیند نمى‌تواند امامت را انجام دهد، پیغمبر جفرمود: به ابو بکر بگویید امامت نماز را براى مردم انجام دهد، باز عائشه گفته خود را تکرار کرد، پیغمبر فرمود: مگر شما (عایشه) رفیق‌هاى یوسف (زلیخا) هستید؟! فرستاده پیغمبر جبه نزد ابو بکر آمد و دستور پیغمبر جرا به او ابلاغ کرد و ابو بکر در زمان حیات پیغمبر جامامت را براى مردم انجام داد».

[۲۶۷]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۵۱ باب إنما جعل الإمام لیؤتم به. [۲۶۸]- أخرجه البخاری فی: ۵۱ كتاب الهبة: ۱۴ باب هبة الرجل لامرأته والمرأة لزوجها. [۲۶۹]- أخرجه البخاری فی: ۶۴ كتاب المغازی: ۸۳ باب مرض النبی جووفاته. [۲۷۰]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۳۹ باب حدّ المریض أن یشهد الجماعة. [۲۷۱]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۶۸ باب الرجل یأتم بالإمام ویأتم الناس بالمأموم. [۲۷۲]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۴۶ باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة. [۲۷۳]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۴۶ باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة. [۲۷۴]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۴۶ باب أهل العلم والفضل أحق بالإمامة.