باب ۲۲: مسح کردن بر روى خفها به هنگام وضو گرفتن
۱۵۵- حدیث: «جَرِیرٍ بْنِ عَبْدِ اللهِ بَالَ ثُمَّ تَوضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ ثُمَّ قَامَ فَصَلَّى، فسُئِلَ فَقَالَ: رَأَیْتُ النَّبِیَّ جصَنَعَ مِثْلَ هذَا» [۱۷۷].
یعنی: «جریر بن عبدالله، پس از قضاى حاجت، وضو گرفت (و پاهایش را که در خف قرار داشت نشُست بلکه) خفها را مسح نمود و آنگاه برخاست و نماز را خواند، از او پرسیده شد: (چرا پاها را نشُستى و بر روى خفها مسح کردى ؟) جواب داد، پیغمبر را دیدم همینطور وضو گرفت و نماز خواند». (خف پاپوشى است که از پوست یا نمد درست مىشود و مانند کفش از آن استفاده مىگردد، بر خفیى جایز است مسح شود که بعد از وضو و بر روى طهر پوشیده شده باشد. امّا کسى که وضو ندارد اگر خف بپوشد به هنگام وضوء جایز نیست آن را مسح کند بلکه باید پاهایش را بشوید. یکى دیگر از شرایط مسح بر خف این است که این خف باید براى راه رفتن مقاومت داشته باشد و آن قسمت از پاها را که واجب است به هنگام وضو شسته شود بپوشاند).
۱۵۶- حدیث: «حُذَیْفَةَ، قَالَ: رَأَیْتُنِی أَنَا وَالنَّبِیَّ جنَتَمَاشَى، فَأَتَى سُبَاطَةَ قَوْمٍ خَلْفَ حَائِطٍ فَقَامَ كَمَا یَقُومُ أَحَدُكُمْ، فَبَالَ، فَانْتَبَذْتُ مِنْهُ، فَأَشَارَ إِلَیَّ فَجِئْتُهُ، فَقُمْتُ عِنْدَ عَقِبِهِ حَتَّى فَرَغَ» [۱۷۸].
یعنی: «حذیفه گوید: با پیغمبر جداشتیم مىرفتیم تا به محل زباله و قضاى حاجت عمومى مردم که در پشت دیوارى قرار داشت رسیدیم، پیغمبر جایستاد همانگونه که شما مىایستید و در حالى که ایستاده بود ادرار کرد و من هم از آنجا دور شدم ولى به اشاره او برگشتم و پشتسرش ایستادم تا اینکه فارغ گردید».
(حضرت عایشه مىفرماید: که ادرار کردن پیغمبر جهمیشه به حالت نشسته بوده است، علماء گویند: پیغمبر جکارهاى جایز را یکبار یا دو بار انجام داده است، تا مردم گمان نکنند که این کارها حرام هستند ولى بر کارهاى سنّت و واجب دوام داشته است، در اینجا هم پیغمبر جبا دوام بر نشستن در حال ادرار به ما نشان داده است که ادرار به حالت نشستن بهتر و سنّت است و با یکبار ادرار در حال ایستادن نیز جایز بودن آن را اعلام داشته است) [۱۷۹].
۱۵۷- حدیث: «الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ عَنْ رَسُولِ اللهِ ج، أَنَّهُ خَرَجَ لِحَاجَتِهِ فَاتَّبَعَهُ الْمُغِیرَةُ بِإِدَاوَةٍ فِیهَا مَاءٌ، فَصَبَّ عَلَیْهِ حِینَ فَرَغَ مِنْ حَاجَتِهِ، فَتَوَضَّأَ وَمَسَحَ عَلَى الْخُفَّیْنِ» [۱۸۰].
یعنی: «مغیره بن شعبه گوید: که پیغمبر جبراى قضاى حاجت بیرون رفت و من با ظرف پر از آب به دنبالش رفتم بعد از قضاى حاجت، من آب را بر دست پیغمبر ریختم و پیغمبر جوضو گرفت، (و به جاى شستن پاها) بر خفها مسح کرد.
۱۵۸- حدیث: «الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَ قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ جفِی سَفَرٍ، فَقَالَ: یَا مُغِیرَةُ خُذِ الإِدَاوَةَ؛ فَأَخَذْتُهَا، فَانْطَلَقَ رَسُولُ اللهِ جحَتَّى تَوَارَى عَنِّی؛ فَقَضَى حَاجَتَهُ وَعَلَیْهِ جُبَّةٌ شَأْمِیَّةٌ، فَذَهَبَ لِیُخْرِجَ یَدَهُ مِنْ كُمِّهَا فَضَاقَتْ، فَأَخْرَجَ یَدَهُ مِنْ أَسْفَلِهَا، فَصَبَبْتُ عَلَیْهِ فَتَوَضَّأَ وُضُوءَهُ لِلصَّلاَةِ، وَمَسَحَ عَلَى خُفَّیْهِ ثُمَّ صَلَّى» [۱۸۱].
یعنی: «مغیره بن شعبه گوید: در یکى از سفرها با پیغمبر جبودم، فرمود: اى مغیره! این ظرف آب را بردار، وقتى که آن را برداشتم، پیغمبر جدور شد تا اینکه از من پنهان گردید، بعد از قضاى حاجت در حالى که یک جبّه شامى به تن داشت خواست براى گرفتن وضو دستش را از آستین آن درآورد امّا چون آستین تنگ بود»، (جبّه را بر دوش خود انداخت و دستهایش را از زیر آن بیرون آورد و من هم آب را بر دستش ریختم، و وضوى نماز را گرفت و خفها را مسح کرد و نماز خواند).
۱۵۹- حدیث: «الْمُغِیرَةِ بْنِ شُعْبَةَس، قَالَ: كُنْتُ مَعَ النَّبِیِّ جذَاتَ لَیْلَةٍ فِی سَفَرٍ، فَقَالَ: أَمَعَكَ مَاءٌ قُلْتُ: نَعَمْ؛ فَنَزَلَ عَنْ رَاحِلَتِهِ، فَمَشَى حَتَّى تَوَارَى عَنِّی فِی سَوَادِ اللَّیْلِ، ثُمَّ جَاءَ، فَأَفْرَغْتُ عَلَیْهِ الإِدَاوَةَ، فَغَسَلَ وَجْهَهُ وَیَدَیْهِ وَعَلَیْهِ جُبَّةٌ مِنْ صُوفٍ فَلَمْ یَسْتَطِعْ أَنْ یُخْرِجَ ذِرَاعیْهِ مِنْهَا، حَتَّى أَخْرَجَهُمَا مِنْ أَسْفَلِ الْجبَّةِ، فَغَسَلَ ذِرَاعَیْهِ، ثُمَّ مَسَحَ بِرَأْسِهِ، ثُمَّ أَهْوَیْتُ لأَنْزِعَ خُفَّیْهِ، فَقَالَ: دَعْهُما فَإِنِّی أَدْخَلْتُهُمَا طاهِرَتَیْنِ فَمَسَحَ عَلَیْهِمَا» [۱۸۲].
یعنی: «مغیره بن شعبه گوید: شبى در سفر، با پیغمبر جبودم، فرمود: آیا آب همراه دارى؟ گفتم: بلى، آب همراه دارم، پیغمبر جاز شترش پایین آمد، دور شد تا در تاریکى شب از من پنهان گردید، سپس برگشت، آب را بر دستش ریختم، صورت و دستهایش را شست، پیغمبر جیک جبّه پشمى به تن داشت که (به خاطر تنگى آستینهایش) نتوانست دستهایش را از آنها بیرون آورد، تا اینکه دستهایش را از زیر جبّه درآورد و بازوهایش را شست سپس سرش را مسح کرد، آنگاه خم شدم تا خفها را از پاهایش بیرون آورم، فرمود: کارى به آنها نداشته باش، (من پاهایم را نمىشویم) چون وقتى که آنها را پوشیدم پاهایم پاک بودند، (و وضو داشتم لذا پیغمبرجپاهایش را نشست بلکه) خفها را مسح کرد».
[۱۷۷]- أخرجه البخاری فی: ۸ كتاب الصلاة: ۲۵ باب الصلاة فی الخفاف. [۱۷۸]- أخرجه البخاری فی: ۴ كتاب الوضوء: ۶۱ باب البول عند صاحبه والتستر بالحائط. [۱۷۹]- شرح نووى بر مسلم ، ج ۳، ص ۱۶۹. [۱۸۰]- أخرجه البخاری فی: ۴ كتاب الوضوء: ۴۸ باب المسح على الخفین. [۱۸۱]- أخرجه البخاری فی: ۸ كتاب الصلاة: ۷ باب الصلاة فی الجبة الشامیة. [۱۸۲]- أخرجه البخاری فی: ۷۷ كتاب اللباس: ۱۱ باب جبة الصوف فی الغزو.