ترجمه فارسی اللؤلؤ والمرجان فیما اتفق علیه الشیخان - جلد اول

فهرست کتاب

باب ۳۶: اطمینان و آرامش به هنگام قرائت قرآن نازل مى‌گردد

باب ۳۶: اطمینان و آرامش به هنگام قرائت قرآن نازل مى‌گردد

۴۵۸- حدیث: «الْبَرَاءِ بْنِ عَازِبٍ قَرَأَ رَجُلٌ الْكَهْفَ، وَفِی الدَّارِ الدَّابَّةُ، فَجَعَلَتْ تَنْفِرُ، فَسَلَّمَ، فَإِذَا ضَبَابَةٌ أَوْ سَحَابَةٌ غَشِیَتْهُ؛ فَذَكَرَهُ لِلنَّبِیِّ ج، فَقَالَ اقْرَأْ فُلاَن فَإِنَّهَا السَّكِینَةُ نَزَلَتْ لِلْقُرْآنِ أَوْ تَنَزَّلَتْ لِلْقُرْآنِ» [۵۰۱].

یعنی: «براء بن عازب گوید: یک نفر از اصحاب سوره کهف را مى‌خواند، حیوانى که در منزلش بود شروع به جنب و جوش نمود آن صحابى دعا نمود تا آرام شود، ناگاه دید مهى یا ابرى او را در بر گرفته است، و این واقعه را براى پیغمبر جبازگو کرد، پیغمبر جفرمود: اى فلانى! به قرائت قرآن ادامه ده این مه یا ابر اطمینان و آرامشى است که به خاطر خواندن قرآن نازل شده است».

«ضبابه: مه».

۴۵۹- حدیث: «أُسَیْدِ بْنِ حُضَیْرٍ، قَالَ: بَیْنَمَا هُوَ یَقْرَأُ مِنَ اللَّیْلِ سُورَةَ الْبَقَرَةِ، وَفَرَسُهُ مَرْبُوطَةٌ عِنْدَهُ، إِذْ جَالَتِ الْفَرَسُ، فَسَكَتَ فَسَكَتَتْ، فَقَرَأَ فَجَالَتِ الْفَرَسُ، فَسَكَتَ وَسَكَتَتِ الْفَرسُ، ثُمَّ قَرَأَ فَجَالَتِ الْفَرَسُ، فَانْصَرَفَ وَكَانَ ابْنُهُ یَحْیَى قَرِیبًا مِنْهَا، فَأَشْفَقَ أَنْ تُصِیبَهُ، فَلَمَّا اجْتَرَّهُ، رَفَعَ رَأْسَهُ إِلَى السَّمَاءِ حتَّى مَا یَرَاهَا، فَلَمَّا أَصْبَحَ حَدَّثَ النَّبِیَّ ج، فَقَالَ: اقْرَأْ یَا ابْنَ حُضَیْرٍ اقْرَأْ یَا ابْنَ حُضَیْرٍ قَالَ فَأَشْفَقْتُ یَا رَسُولَ اللهِ أَنْ تَطَأَ یَحْیَى، وَكَانَ مِنْهَا قَرِیبًا، فَرَفَعْتُ رَأْسِی فَانْصَرَفْتُ إِلَیْهِ، فَرَفَعْتُ رَأْسِی إِلَى السَّمَاءِ فَإِذا مِثْلُ الظُّلَّةِ فِیهَا أَمْثَالُ الْمَصَابِیحِ، فَخَرَجَتْ حَتَّى لاَ أَرَاهَا قَالَ: وَتَدْرِی مَا ذَاكَ قَالَ: لاَ؛ قَالَ: تِلْكَ الْمَلاَئِكَةُ دَنَتْ لِصَوْتِكَ، وَلَوْ قَرَأْتَ لأَصْبَحَتْ یَنْظُرُ النَّاسُ إِلَیْهَا، لاَ تَتَوَارَى مِنْهُمْ» [۵۰۲].

یعنی: «اسید بن حضیر گوید: شبى سوره بقره را در منزل مى‌خواند، و اسبش را در نزدیکى خود به میخ یا چیز دیگرى بسته بود، ناگاه اسب به هیجان درآمد، همین که او از خواندن قرآن دست برداشت دید که اسبش نیز آرام گردید و وقتى که مجدداً شروع به خواندن قرآن نمود اسب مجدداً به حرکت و جنبش درآمد. اسید سرش را بلند کرد، دید پسرش یحیى در نزدیکى اسب است، ترسید که حیوان، او را لگد زند پسرش را دور نمود، سپس سرش را به سوى آسمان بلند کرد و چیزهاى عجیبى را دید، فردا صبح جریان را براى پیغمبر جبازگو کرد، پیغمبر جفرمود: اى پسر حضیر! مى‌بایستى به قرائت ادامه دهى، اى پسر حضیر! مى‌بایستى به قرائت ادامه دهى، اسید گفت: اى رسول خدا! یحیى به اسب نزدیک بود ترسیدم که او را لگدکوب کند لذا از خواندن قرآن دست برداشتم و به سوى یحیى رفتم در این هنگام سرم را به سوى آسمان بلند کردم دیدم قطعه ابرى در آسمان است که چیزی‌هایى مانند چراغ درآن وجود دارد، سپس به طرف بالا عروج کردند تا اینکه آن‌ها را دیگر ندیدم، پیغمبر جفرمود: مى‌دانى که آن‌ها چه بودند؟ اسید گفت: خیر، پیغمبر جفرمود: فرشتگان بودند که به خاطر صداى قرآن خواندن شما فرود آمده بودند، اگر قرائت قرآن را ترک نمى‌کردى مردم آنهارا تماشا مى‌کردند واز مردم پنهان نمى‌شدند». (یعنى این برکت به آنان نیز مى‌رسید).

[۵۰۱]- أخرجه البخاری فی: ۶۱ كتاب المناقب: ۲۵ باب علامات النبوة فی الإسلام. [۵۰۲]- أخرجه البخاری فی: ۶۶ كتاب فضائل القرآن: ۱۵ باب نزول السكینة والملائكة عند قراءة القرآن.