باب ۴: اجازه بازى و سرگرمىهایى که گناه نیستند در روزهاى عید
۵۱۲- حدیث: «عَائِشَةَ قَالَتْ: دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ، وَعِنْدَی جَارِیَتَانِ مِنْ جَوَارِی الأَنْصَارِ، تُغَنِّیَانِ بِمَا تَقَاوَلَتِ الأَنْصَارُ یَوْمَ بُعَاثَ قَالَتْ: وَلَیْسَتَا بِمُغَنِّیَتَیْن.
فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ: أَمَزَامیرُ الشَّیْطَانِ فِی بَیْتِ رَسُولِ اللهِ ج وَ ذلِكَ فِی یَوْمِ عیدٍ، فَقَالَ رَسُولُ اللهِ ج: یَا أَبَا بَكْرٍ إِنَّ لِكُلِّ قَوْمٍ عیدًا وَهذَا عیدُنَا» [۵۵۸].
یعنی: «عایشه گوید: ابو بکر (پدرش) به منزل من آمد، و در آن هنگام دو کنیز که نزد من بودند، آواز مىخواندند و کلماتى را مىگفتند که انصار در روز بعاث (روز جنگ اوس با خزرج) در تعریف و ذم همدیگر مىگفتند، عایشه به ابو بکر گفت: این دو کنیز به آوازخوانى عادت ندارند و آوازخوان نیستند، ابو بکر گفت: آیا سزاوار است صداى شیطان در منزل پیغمبر جبلند شود؟ البتّه آن روز، روز عید بود».
پیغمبر جفرمود: اى ابو بکر! هر ملت و قومى عیدى دارد، و امروز هم عید ما است.
۵۱۳- حدیث: «عَائِشَةَ قَالَتْ: دَخَلَ عَلَیَّ رَسُولُ اللهِ ج، وَعِنْدِی جَارِیَتَانِ تُغَنِّیَانِ بِغِنَاءِ بُعَاثَ، فَاضْطَجَعَ عَلَى الْفِرَاشِ وَحَوَّلَ وَجْهَهُ، وَدَخَلَ أَبُو بَكْرٍ، فَانْتَهَرَنی، وَقَالَ: مِزْمَارَةُ الشَّیْطَانِ عِنْدَ النَّبِیِّ ج، فَأَقْبَلَ عَلَیْهِ رَسُولُ اللهِ ج، فَقَالَ: دَعْهُمَا فَلَمَّا غَفَلَ غَمَزْتُهُمَا فَخَرَجَتَاوَكَانَ یَوْمَ عیدٍ یَلْعَبُ فِیهِ السُّودَانُ بِالدَّرَقِ وَالْحِرَابِ، فَإِمَّا سَأَلْتُ النَّبِیَّ ج، وَإِمَّا قَالَ: تَشْتَهِینَ تَنْظُرِینَ فَقُلْتُ: نَعَمْ فَأَقَامَنِی وَرَاءَهُ، خَدِّی عَلَى خَدِّهِ، وَهُوَ یَقُولُ: دُونَكُمْ یَا بَنِی أَرْفِدَةَ حَتَّى إِذَا مَلِلْتُ قَالَ: حَسْبُكِ قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ: فَاذْهَبِی» [۵۵۹].
یعنی: «عایشه گوید: پیغمبر جبه منزل من آمد و دو کنیز نزد من بودند، آواز مخصوص روز بعاث را مىخواندند، پیغمبر جبر رختخواب خود دراز کشید و روى خود را از آنان برگردانید، ابو بکر وارد شد، از من عصبانى گردید، و گفت: آواز شیطان در نزد پیغمبر ج؟! پیغمبر جرو به ابو بکر کرد و گفت: به این کنیزها کارى نداشته باشید، عایشه گوید: همین که ابو بکر غافل شد با چشم به آن دو کنیز اشاره کردم و بیرون رفتند».
عایشه گوید: آن روز عید بود و سیاهان با سپرهاى چرمى و سرنیزههاى خود (در مسجد) بازى مىکردند (نمىدانم) یا من از پیغمبر جدرخواست کردم، یا پیغمبر جخودش فرمود: (مىخواهى این بازى را تماشا کنى ؟) من هم گفتم: بلى، در حالى که صورتم بر صورت پیغمبر جقرار داشت مرا پشت سر خود جاى داد و به سیاهان مىفرمود: به بازیتان ادامه دهید اى پسران ارفده، تا اینکه خسته شدم، پیغمبر جفرمود: کافى است؟ گفتم: بلى، فرمود: پس بروید». (علماى اسلام درباره حکم آوازخوانى اختلاف نظر دارند بعضى از علماى حجار معتقد به مباح بودن آن هستند، اهل عراق و ابو حنیفه آن را حرام مىدانند، امام مالک و شافعى به مکروه بودن آن معتقد مىباشند ولى قاضى عیاض گوید: وقتى که در آواز کلمات زشت و ناپسند و تحریک آمیز باشد و موجب اشاعه فساد و ترویج فحشاء گردد، قطعآ حرام است) [۵۶۰].
«الدرق: جمع درقه سپرى است که از چرم ساخته مىشود. حراب: جمع حربه، وسیله جنگى کوچکى است از آهن که اندازه آن از نیزه کوتاهتر است. دونكم: کلمهاى است براى تشویق بر ادامه دادن به کارى استعمال مىشود. ارفده: لقب سیاهان یا اسم پدرشان بوده است».
۵۱۴- حدیث: «أَبِی هُرَیْرَةَسقَالَ: بَیْنَا الْحَبَشَةُ یَلْعَبُونَ عِنْدَ النَّبِیِّ ج بِحِرَابِهِمْ، دَخَلَ عُمَرُ فَأَهْوَى إِلَى الْحَصَى فَحَصَبَهُمْ بِهَا، فَقَالَ: دَعْهُمْ یَا عُمَرُ» [۵۶۱].
یعنی: «ابو هریره گوید: هنگامى که حبشىها پیش پیغمبر جبا سرنیزه بازى مىکردند، عمر وارد مسجد شد، (از اینکه در مسجد بازى مىکردند ناراحت گردید) خم شد و چند سنگ کوچک برداشت و به سوى آنان پرتاب نمود. پیغمبر جفرمود: اى عمر! به آنان کارى نداشته باش».
وصلّى الله على سیدِّنا محمّد وعلى آله وأصحابه وأتباعه إلى یوم الدین.
[۵۵۸]- أخرجه البخاری فی: ۱۳ كتاب العیدین: ۳ باب سنة العیدین لأهل الإسلام. [۵۵۹]- أخرجه البخاری فی: ۱۳ كتاب العیدین: ۲ باب الحراب والدرق یوم العید. [۵۶۰]- شرح نووى بر مسلم، ج ۶، ص ۱۸۲. [۵۶۱]- أخرجه البخاری فی: ۵۶ كتاب الجهاد والسیر: ۷۹ باب اللهو بالحراب ونحوها.