باب ۶۷: افزایش اطمینان قلبى به واسطه دلایل روشن و آشکار
۹۲- حدیث: «أَبِی هُرَیْرَةَسأَنَّ رَسُولَ اللهِ جقَالَ: نَحْنُ أَحَقُّ بِالشَّكِّ مِنْ إِبْرَاهِیمَ إِذْ قَالَ: ﴿رَبِّ أَرِنِي كَيْفَ تُحْيِي الْمَوْتَى قَالَ أَوَلَمْ تُؤمِنْ قَالَ بَلَى وَلكِنْ لِيَطْمَئِنَّ قَلْبِي﴾وَیَرْحَمُ اللهُ لُوطًا، لَقَدْ كَانَ یَأْوِی إِلَى رُكْنٍ شَدِیدٍ؛ وَلَوْ لَبِثْتُ فِی السِّجْنِ طولَ مَا لَبِثَ یُوسُفَ لأَجَبْتُ الدَّاعِیَ» [۱۰۲].
یعنی: «ابوهریره گوید: پیغمبر جفرمود: حتى اگر من در مورد زنده شدن مردهها (به فرض محال) تردید داشته باشم، ابراهیم در این باره تردیدى نداشت هنگامى که از خداوند پرسید و گفت: پروردگارا! به من نشان ده چگونه مرده را زنده مىگردانى؟ خداوند فرمود: مگر ایمان به زنده شدن مردهها را ندارى؟ ابراهیم گفت: بلى ایمان دارم امّا به خاطر اینست که قلبم آرامتر و مطمئنتر شود (یعنى شک کردن در زنده شدن مردهها سزاوار پیغمبران نیست و ابراهیم این سؤال را به خاطر داشتن شک و تردید نکرد چون مقام ابراهیم و همه پیغمبران بالاتر از این است تا دست شک به ساحت مقدّس ایشان برسد، پیغمبر ج به خاطر تکریم ابراهیم مىفرماید: اگر شک مىتوانست در قلب ابراهیم رخنه کند مىبایستى بتواند در قلب من نیز وارد شود چون هردو از یک شجره طیبه مىباشیم، و شما مىدانید که هرگز شک و تردید قادر نیست در مورد زنده شدن مردهها بر من عارض شود پس ابراهیم هم از روى شک، زنده گردانیدن مرده را درخواست ننمود بلکه به خاطر حصول عین الیقین و اطمینان قلبى بیشتر بود). خداوند لوط را مورد رحم قرار دهد او به یک پایه محکم (که ذات الله است) پناهنده مىشد (یعنى وقتى لوط به خاطر مهمانهایش ترسید، چون قوم و عشیرتى نداشت تا از او دفاع کنند و خود هم به تنهایى قادر به مقابله با کافران نبود، غم و ناراحتى بر او مسلط شد و به عنوان عذرخواهى از مهمانهایش گفت: کاش من خودم قادر به مقابله با آنها مىبودم و یا قوم و عشیرت نیرومندى مىداشتم که براى رفع شرّ این فاسدین از آنان کمک مىگرفتم، این گفته او یک نوع عذرخواهى از مهمانهایش مىباشد، نه اینکه به غیر خدا پناهنـده شده و خدا را فراموش نموده باشد چون او همیشه به خدا که محکمترین پایگاه است متکى بود).
اگر من به اندازه یوسف در زندان مىماندم به فرستاده پادشاه جواب مثبت مىدادم و با او از زندان بیرون مىرفتم. (پیغمبر جمىخواهد از صبر و بردبارى و تسلط بر نفس حضرت یوسف÷تمجید و قدردانى نماید و مىفرماید: با وجود اینکه یوسف سالها در زندان باقى مانده بود وقتى که پادشاه مصر خواب دید و همه مفسرین و معبرین از بیان تعبیر خواب او عاجز ماندند، یکى از رفقاى زندان یوسف که آزاد گشته بود و مقامى در دربار پادشاه به دست آورده بود و به علم و ایمان و صداقت یوسف مخصوصآ تسلط او بر تعبیر خواب آگاهى داشت به پادشاه گفت: تعبیر این خواب شما را تنها جوانى مىداند به نام یوسف که در زندان مىباشد. پادشاه به او دستور داد تا یوسف را از زندان آزاد کند و به نزد او بیاورد، وقتى که رفیق سابق زندان یوسف به نزد او رفت و گفت شما از زندان آزاد شدهاى بیا با هم پیش پادشاه برویم. حضرت یوسف قبول نکرد و فرمود تا پاکى و بىگناهى من ثابت نشود و همه اعتراف به بىگناهى من ننمایند من از زندان بیرون نخواهم آمد، آن مرد به نزد پادشاه برگشت و پادشاه دستور رسیدگى به موضوع را صادر نمود، سرانجام تمام دستاندرکاران ماجرا به پاکى و برائت یوسف اقرار کردند)».
آنگاه یوسف از زندان بیرون آمد. پیغمبر جعظمت روح یوسف و پاکى و عزم و اراده و دوراندیشى او را بیان مىکند و آن را مورد ستایش قرار مىدهد و مىفرماید: فشار و ناراحتى یوسف به اندازهاى بود اگر هرکس دیگرى به جاى او مىبود همین که به او گفته مىشد آزاد شدهاى، از زندان بیرون بیا! بدون تأخیر آن را قبول مىکرد.پیغمبر ج براى نشان دادن نهایت صبروعزم واراده یوسف مىفرماید: حتى اگر من هم در چنین شرایطى بودم این پیشنهاد را قبول مىکردم، این فرموده پیغمبر بیانگر کمال و عظمت یوسف است نه مقایسه با پیغمبر. و یا برترى یوسف بر پیغمبر) [۱۰۳].
[۱۰۲]- أخرجه البخاری فی: ۶۰ كتاب الأنبیاء: ۱۱ باب قوله عز وجل ﴿وَنَبِّئۡهُمۡ عَن ضَيۡفِ إِبۡرَٰهِيمَ٥١﴾[الحجر: ۵۱]. [۱۰۳]- شرح نووى بر مسلم، ج ۲، ص ۱۸۵.