باب ۷۹: شناختن طریق رؤیت ذات الله
۱۱۴- حدیث: «أَبِی هُرَیْرَةَ، أَنَّ النَّاس قَالُوا: یَا رَسُولَ اللهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ: هَلْ تُمَارُونَ فِی الْقَمَرِ لَیْلَةَ الْبَدْرِ لَیْسَ دُونَهُ سَحَابٌ قَالُوا لاَ یَا رَسُولَ اللهِ قَالَ: فَهَلْ تمَارُونَ فِی الشَّمْسِ لَیْسَ دُونَهَا سَحَابٌ قَالُوا لاَ یَا رَسُولَ اللهِ، قَالَ: فَإِنَّكمْ تَرَوْنَهُ كَذَلِكَ یُحْشَرُ النَّاسُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیَقُولُ مَنْ كَانَ یَعْبدُ شَیْئًا فَلْیَتْبَعْهُ، فَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الشَّمْسَ، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الْقَمَر، وَمِنْهُمْ مَنْ یَتَّبِعُ الطَّوَاغِیتَ وَتَبْقَى هذِهِ الأُمَّةُ فِیهَا مُنَافِقُوهَا، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّكُمْ، فَیَقُولُونَ هذَا مَكَانُنَا حَتَّى یَأْتِیَنَا رَبُّنَا، فَإِذَا جَاءَ رَبُّنَا عَرَفْنَاهُ، فَیَأْتِیهِمُ اللهُ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّكُمْ، فَیقُولُونَ أَنْتَ رَبُّنَا، فَیَدْعُوهُمْ، وَیُضْرَبُ الصِّرَاطُ بَیْنَ ظَهْرَانَیْ جَهَنَّمَ، فَأَكُونُ أَوَّلَ مَنْ یَجُوزُ مِنَ الرَّسُلِ بِأُمَّتِهِ، وَلاَ یَتَكَلَّمُ یَوْمَئِذٍ أَحَدٌ إِلاَّ الرُّسُلُ، وَكَلاَمُ الرُّسُلِ یَوْمَئِذٍ اللَّهُمَّ سَلِّمْ سَلِّمْ، وَفِی جَهَنَّمَ كَلاَلِیبُ مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدَانِ، هَلْ رَأَیْتُمْ شَوْكَ السَّعْدَانِ قَالُوا نَعَمْ، قَالَ: فَإِنَّهَا مِثْلُ شَوْكِ السَّعْدانِ، غَیْرَ أَنَّهُ لاَ یَعْلَمُ قَدْرَ عِظَمِهَا إِلاَّ اللهُ، تَخْطَفُ النَّاسَ بِأَعْمَالِهِمْ، فَمِنْهُمْ مَنْ یُوبَقُ بِعَمَلِهِ، وَمِنْهُمْ مَنْ یُخَرْدَلُ ثُمَّ یَنْجُو، حَتَّى إِذَا أَرَادَ اللهُ رَحْمَةَ مَنْ أَرَادَ مِنْ أَهْلِ النَّارِ أَمَرَ اللهُ الْمَلاَئِكَةَ أَنْ یُخْرِجُوا مَنْ كَانَ یَعْبُدُ اللهَ، فَیُخْرِجُونَهُمْ، وَیَعْرِفُونَهُمْ بِآثَارِ السُّجُودِ، وَحَرَّمَ اللهُ عَلَى النَّارِ أَنْ تَأْكُلَ أَثَرَ السُّجُودِ، فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّار، فَكُلُّ ابْنِ آدَمَ تَأْكُلُهُ النَّارُ إِلاَّ أَثَرَ السُّجُودِ؛ فَیَخْرُجُونَ مِنَ النَّارِ قَدِ امْتَحَشُوا، فَیُصَبُّ عَلَیْهِمْ مَاءُ الْحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ؛ ثُمَّ یَفْرُغُ اللهُ مِنَ الْقَضَاءِ بَیْنَ الْعِبَادِ، وَیَبْقَى رَجُلٌ بَیْنَ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ، وَهُوَ آخِرُ أَهْلِ النَّارِ دُخُولاً الْجَنَّةَ، مُقْبِلاً بِوَجْهِهِ قِبَلَ النَّارِ، فَیَقُولُ یَا رَبِّ اصْرِفْ وَجْهِی عَنِ النَّارِ، قَدْ قَشَبَنِی رِیحُهَا، وَأَحْرَقَنِی ذَكَاؤُهَا، فَیَقُولُ هَلْ عَسِیْتَ إِنْ فُعِلَ ذَلِكَ بِكَ أَنْ تَسْأَلَ غَیْرَ ذَلِكَ فَیَقُولُ لاَ وَعِزَّتِكَ، فَیُعْطِی اللهَ مَا یَشَاءُ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاقٍ؛ فَیَصْرِفُ اللهُ وَجْهَهُ عَنِ النَّارِ فَإِذَا أَقْبَلَ بِهِ عَلَى الْجَنَّةِ رَأَى بَهْجَتَهَا، سَكَتَ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْكُتَ، ثُمَّ قَالَ یَا رَبِّ قَدِّمْنِی عِنْدَ بَابِ الْجَنَّةِ، فَیَقُولُ اللهُ لَهُ، أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ العُهُودَ وَالْمَوَاثِیقَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی كُنْتَ سَأَلْتَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لاَ أَكُونَنَّ أَشْقَى خَلْقِكَ؛ فَیَقُولُ فَمَا عَسِیْتَ إِنْ أُعْطِیتَ ذَلِكَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَهُ فَیَقُولُ لاَ وَعِزَّتِكَ لاَ أَسْأَلُ غَیْرَ ذَلِكَ؛ فَیعْطِی رَبَّهُ مَا شَاءَ مِنْ عَهْدٍ وَمِیثَاق، فَیُقَدِّمُهُ إِلَى بَابِ الْجَنَّةِ، فَإِذَا بَلَغَ بَابَهَا فَرَأَى زَهْرَتَهَا، وَمَا فِیهَا مَنَ النَّضْرَةِ والسُّرُورِ فَیَسْكُتُ مَا شَاءَ اللهُ أَنْ یَسْكُتَ، فَیقُولُ یَا رَبِّ أَدْخِلْنِی الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ اللهُ: وَیْحَكَ یَا ابْنَ آدَمَ مَا أَغْدَرَكَ أَلَیْسَ قَدْ أَعْطَیْتَ الْعُهُودَ وَالْمَوَاثِیقَ أَنْ لاَ تَسْأَلَ غَیْرَ الَّذِی أُعْطِیتَ فَیَقُولُ یَا رَبِّ لاَ تَجْعَلْنِی أَشْقَى خَلْقِكَ، فَیَضْحَكُ اللهُ ﻷمِنْهُ، ثُمَّ یَأْذَنُ لَهُ فِی دُخُولِ الْجنَّةِ، فَیَقُولُ تَمَنَّ، فَیَتَمَنَّى، حَتَّى إِذَا انْقَطَعَتْ أُمْنِیَّتُهُ، قَالَ اللهُ ﻷ: مِنْ كَذَا وَكَذَا أَقْبَلَ یُذَكِّرُهُ رَبُّهُ؛ حَتَّى إِذَا انْتَهَتْ بِهِ الأَمَانِیُّ قَالَ اللهُ تَعَالَى: (لَكَ ذَلكَ وَمِثْلُهُ مَعَهُ)» [۱۳۲].
یعنی: «ابوهریره گوید: اصحاب گفتند: اى رسول خدا! آیا ما در روز قیامت پروردگار خودمان را مىبینیم؟ پیغمبر جفرمود: مگر در دیدن ماه در یک شب مهتابى که هیچ ابرى نباشد اختلاف و تردیدى دارید؟ اصحاب گفتند: خیر اى رسول خدا، فرمود: از دیدن خورشید در روزى که هیچ ابرى نباشد شکى دارید؟ اصحاب گفتند: خیر اى رسول خدا. فرمود: پس شما هم همینطور آشکارا پروردگارتان را مىبیند، مردم در روز قیامت جمع مىشوند، پروردگار مىفرماید: هر کسى هر چیزى را (در دنیا) پرستش نموده است در پشت سر آن قرار گیرد و از آن پیروى و تبعیت نماید، بعضى از مردم از خورشید پیروى مىکنند، و بعضى از ماه تبعیت مىنمایند، و بعضى دیگر، از سایر معبودهاى باطل پیروى مىکنند، و تنها امّت اسلام در حالیکه منافقین نیز در میان آنها هستند باقى مىمانند، آنگاه خداوند متعال (به منظور امتحان این امّت در صفات و صورتى تجلى مىکند که براى آنان شناخته نیست) و مىفرماید من پروردگار شما هستم ولى آنان مىگویند: این جاى ما است (و ما حرکت نمىکنیم) تا پروردگارمان مىآید، وقتى که پروردگار ما آمد ما او را مىشناسیم، آنگاه پروردگار (در صفات و صورت شناخته شده براى مسلمانان) تجلى مىنماید و مىفرماید: من پروردگار شما هستم، مسلمانان (پروردگار خودشان را مىشناسند و) مىگویند: تو پروردگار ما هستى، خداوند آنان را دعوت مىفرماید، و پلى را در وسط جهنم قرار مىدهند، (پیغمبر جمىفرماید:) من اوّلین پیغمبرى خواهم بود که با امّتم از آن پل عبور مىنمایم هیچ کسى در آن روز جز پیغمبران قدرت و اجازه حرف زدن را ندارد، و سخن پیغمبران هم در آن روز این است که (از خداوند تقاضاى بخشش و رحمت براى مردم مىنمایند) و مىگویند: خداوندا! رحمت و برکت نازل فرما، خداوندا! رحمت و برکت نازل فرما، (پیغمبر جفرمود:) در دوزخ قلابهایى آهنى وجود دارد که مانند خار سعدان تیز (داراى خارهاى متعددى) هستند: فرمود: آیا خار سعدان را دیدهاید؟ اصحاب گفتند: بلى دیدهایم. فرمود: این قلابها مانند خار سعدان تیز هستند (امّا فرقشان این است) که بزرگى و تیزى این قلابها را جز خداوند کسى نمىداند، این قلابها به سرعت مردم را به واسطه اعمال بدشان مىربایند، بعضى از آنان به وسیله اعمال بدشان به کلّى هلاک مىشوند، و بعضى دیگر خرد مىگردند ولى نجات پیدا مىنمایند، تا اینکه خداوند اراده مىفرماید که اهل دوزخ را مورد عنایت و رحم خود قرار دهد، به فرشتگان دستور مىدهد تا هر کسى را که خدا را پرستش نموده است از دوزخ خارج نمایند، فرشتگان هم تمام خداپرستان را بیرون مىآورند، و آنان را به آثار سجدهاى که در پیشانى آنان نمایان است مىشناسند، چون خداوند به آتش اجازه نمىدهد جاهایى را بسوزاند که بر آنها سجده به جاى آورده شده است، خداپرستان از دوزخ بیرون مىآیند، آتش تمام اعضاى انسان را مىخورد و مىسوزاند مگر اعضایى که بر آنها سجده براى خدا به جاى آورده شده باشد، خداپرستان در حالى از دوزخ خارج مىشوند که سوخته وسیاه شدهاند، باآبى که آب حیات نام دارد شستشوداده مىشوند، شاداب و زنده مىگردند همانطورى که دانه گیاه در بین خاک و خاشاکى که سیل با خود آورده و در جایى جمع نموده به سرعت سبز و شاداب مىگردد. آنگاه خداوند، قضاوت در میان بندگان را به پایان مىرساند، و تنها یک مرد در میان بهشت و دوزخ باقى مىماند. این مرد آخرین کسى است که از دوزخیان به بهشت مىرود، این مرد که در میان بهشت و جهنم رو به دوزخ ایستاده است مىگوید: پروردگار! رویم را از دوزخ برگردان، بوى بد آن مرا به هلاک مىکند و شراره آن وجودم را مىسوزاند، خداوند متعال به او مىفرماید: اگر این خواسـته تورا به جاى آورم چیز دیگرى نمىخواهى؟ آن مرد مىگوید: خیر قسم به عزّت تو، آنگاه تعهّد و پیمان به خدا مىسپارد که اگر این خواستهاش را بجاى آورد دیگر چیزى از او نمىخواهد، خداوند رویش را از دوزخ بر مىگرداند، همین که خداوند روى او را به سوى بهشت برگرداند. بهشت و زیبایى آن را مىبیند تا مدتى که خواسته خدا باشد بر این حال سکوت مىنماید، بعداً مىگوید: پروردگارا! مرا تا نزدیکى درب بهشت جلو ببر، خداوند به او مىفرماید: مگر تو تعهّد ندادى که جز آنچه که قبلاً درخواست نموده بودى چیز دیگرى را درخواست نکنى؟ آن مرد مىگوید: پروردگارا! مرا بدبختترین مخلوقاتت قرار نده. خداوند مىفرماید: اگر این درخواست تو قبول شود چیز دیگرى نمىخواهى؟ آن شخص مىگوید: خیر قسم به عزّتت دیگر چیزى را از تو درخواست نمىکنم، مجدّداً با پروردگارش تعهّد و پیمان مىبندد که اگر این خواستهاش برآورده شود چیز دیگرى را درخواست نکند. خداوند او را تا نزدیک بهشت جلو مىآورد، وقتى که به درب بهشت رسید، زیبایى و شکوفایى و شادابى و سرور آن را مشاهده مىنماید، باز تا مدتى که خداوند بخواهد ساکت مىماند، آنگاه مىگوید: خداوندا! مرا داخل بهشت فرما، خداوند مىفرماید: اى بیچاره بنىآدم، عجب غدّار و پیمانشکن هستى مگر تعهّد نکرده بودى که جز آنچه را که قبلاً به تو بخشیده بودم چیز دیگرى درخواست نکنى؟ مىگوید: پروردگارا! مرا بدبختترین آفریدگان خودت قرار مده، خداوند او را مىبخشد و مورد لطف و مرحمت خود قرار مىدهد و به او اجازه داده مىشود تا وارد بهشت گردد، خداوند مىفرماید: هرچه را که مىخواهى درخواست کن آن مرد هم آنچه را که مىخواهد تمنا مىنماید تا خواستههایش تمام مىشود و به همه آرزوهاى خود نایل مىگردد، خداوند متعال او را راهنمایى مىکند و مىفرماید از فلان چیز و فلان چیز نیز درخواست کن همینطور پروردگارش او را راهنمایى مىکند و نعمتهاى بهشت را برایش بیان مىنماید تا به تمام آرزوهاى خود مىرسد، خداوند مىفرماید: این نعمتها و یک برابر آن مال تو مىباشد» [۱۳۳].
«تمارون: از مماراة است به معنى مجادله واختلاف است. طواغیت: جمع طاغوت، شـیطان، بت، هر رهبر فاسـد و گمراهکننده اى است. ظهران: الف و نون آخر براى مبالغة است، به معنى وسط است. یجوز: عبور مىکند. کلالیب: جمع کلوب است، چوب یا آهنى است که سرش قلابدار مىباشد. السعدان: اسم خارى است که شتر علاقه زیادى به خوردن آن دارد. یوبق: به هلاک مىرسد. یخردل: مانند دانه خردل خرد مىشود. امتحشوا: سوخته مىشوند و سیاه مىگردند. قشبنى: مرا مسموم مىکند، مىسوزاند. ذکاء: لهیب، شراره».
۱۱۵- حدیث: «سَعِیدٍ الْخُدْرِیِّ قَالَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللهِ هَلْ نَرَى رَبَّنَا یَوْمَ الْقِیَامَةِ قَالَ: هَلْ تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ الشَّمْسِ وَالْقَمَرِ إِذَا كَانَتْ صَحْوًا قُلْنَا لاَ قَالَ: فَإَنَّكُمْ لاَ تُضَارُونَ فِی رُؤْیَةِ رَبِّكُمْ یَوْمَئِذٍ إِلاَّ كَمَا تُضَارُونَ فِی رُؤْیَتِهِمَا ثُمَّ قَالَ: یُنَادِی مُنَادٍ: لِیَذْهَبْ كُلُّ قَوْمٍ إِلَى مَا كَانُوا یَعْبُدُونَ، فَیَذْهَبُ أَصْحَابُ الصَّلِیبِ مَعَ صَلِیبِهِمْ، وَأَصْحَابُ الأَوْثَانِ مَعَ أَوْثَانِهِمْ، وَأَصْحَابُ كُلِّ آلِهَةٍ مَعَ آلِهَتِهِمْ، حَتَّى یَبْقَى مَنْ كَانَ یَعْبُدُ اللهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، وغُبَّرَاتٌ مِنْ أَهْلِ الْكِتَابِ، ثُمَّ یُؤْتَى بِجَهَنَّمَ تُعْرَضُ كَأَنَّهَا سَرَابٌ، فَیُقَالُ لِلْیَهُودِ: مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ قَالُوا كُنَّا نَعْبُدُ عُزَیْرَ ابْنَ اللهِ، فَقَالَ كَذَبْتُمْ، لَمْ یَكُنْ للهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِیدُون قَالُوا نُرِیدُ أَنْ تَسْقِیَنَا، فَیُقَالُ اشْرَبُوا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی جَهَنَّمَ ثُمَّ یُقَالُ لِلنَّصَارَى مَا كُنْتُمْ تَعْبُدُونَ فَیَقُولونَ كُنَّا نَعْبُدُ الْمَسِیحَ ابْنَ اللهِ، فَیُقَال كَذَبْتُمْ لَمْ یَكُنْ للهِ صَاحِبَةٌ وَلاَ وَلَدٌ، فَمَا تُرِیدُونَ فَیَقُولُونَ نُرِیدُ أَنْ تَسْقِیَنَا، فَیُقَالُ اشْرَبُوا، فَیَتَسَاقَطُونَ فِی جَهَنَّمَ حَتَّى یَبْقَى مَنْ كَانَ یَعْبُدُ اللهَ مِنْ بَرٍّ أَوْ فَاجِرٍ، فَیُقَالُ لَهُمْ مَا یَحْبِسُكمْ وَقَدْ ذَهَبَ النَّاس فَیَقولُونَ فَارَقْنَاهُمْ وَنَحْنُ أَحْوَجُ مِنَّا إِلَیْهِ الْیَوْمَ، وَإِنَّا سَمِعْنَا مُنَادِیًا یُنَادِی: لِیَلْحَقْ كلُّ قَوْمٍ بِمَا كَانُوا یَعْبُدُونَ وَإِنَّمَا نَنْتَظِرُ رَبَّنَا؛ قَالَ فَیَأْتِیهِمُ الْجَبَّارُ، فِی صُورَةٍ غَیْرَ صُورَتِهِ الَّتِی رَأَوْهُ فِیهَا أَوَّلَ مَرَّةٍ؛ فَیَقُولُ أَنَا رَبُّكُمْ، فَیَقُولُون أَنْتَ رَبُّنَا فَلاَ یُكَلِّمُهُ إِلاَّ الأَنْبِیَاءُ، فَیَقُولُ هَلْ بَیْنَكُمْ وَبَیْنَه آیةٌ تَعْرِفُونَهُ فَیَقُولُونَ السَّاقُ؛ فیَكْشِفُ عَنْ سَاقِهِ، فَیَسْجُدُ لَهُ كُلُّ مُؤْمِنٍ، وَیَبْقَى مَنْ كَانَ یَسْجُدُ للهِ رِیَاءً وَسُمْعَةً؛ فَیَذْهَبُ كَیْما یَسْجُدَ فَیَعُودُ ظَهْرُهُ طَبَقًا وِاحِدًا، ثُمَّ یُؤْتَى بِالْجِسْمِ فَیُجْعَلُ بَیْنَ ظَهْرَیْ جَهَنَّمَ قُلْنَا یَا رَسُولَ اللهِ وَمَا الْجِسْرُ قَالَ مَدْحَضَةٌ مَزِلَّةٌ عَلَیْهِ خَطَاطِیفُ وَكَلاَلِیبُ، وَحَسَكَةٌ مُفَلْطَحَةٌ لَهَا شَوْكَةٌ عُقَیْفَاءُ تَكُونُ بِنَجْدٍ یُقَالُ لَهَا السَّعْدَانُ الْمُؤْمِنُ عَلَیْهَا كَالطَّرْفِ وَكَالْبَرْقِ وكَالرِّیحِ، وَكَأَجَاوِیدَ الْخَیْلِ وَالرِّكَابِ، فَنَاجٍ مُسَلَّمٌ، وَنَاجٍ مَخْدُوشٌ، وَمَكْدُوسٌ فِی نَارِ جَهَنَّمَ، حَتَّى یَمُرَّ آخِرُهُمْ یُسْحَبُ سَحْبًا فَمَا أَنْتُمْ بَأَشَدَّ لِی مُنَاشَدَةً فِی الْحَقِّ قَدْ تَبَیَّنَ لَكُمْ مِنَ الْمؤْمِنِ یَوْمَئِذٍ لِلْجَبَّارِ فَإِذَا رَأَوْا أَنَهُمْ قَدْ نَجَوْا وَبَقِیَ إِخْوَانُهُمْ، یَقُولُونَ رَبَّنَا إِخْوَانُنَا كَانُوا یُصَلُّونَ مَعَنَا وَیَصُومُونَ مَعَنَا وَیَعْمَلُونَ مَعَنَا؛ فَیَقُولُ اللهُ تَعَالَى اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ دِینَارٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ، وَیُحَرِّمُ اللهُ صُوَرَهمْ عَلَى النَّارِ، فَیَأْتُونَهُمْ وَبَعْضُهُمْ قَدْ غَابَ فِی النَّارِ إِلَى قَدَمِهِ وَإِلَى أَنْصَافِ سَاقَیْهِ، فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفوا ثُمَّ یَعُودُونَ فَیَقُولُ اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُم فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ نِصْفِ دِینَارٍ فَأَخْرِجُوهُ؛ فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا ثُمَّ یَعُودُونَ فَیَقُولُ اذْهَبُوا فَمَنْ وَجَدْتُمْ فِی قَلْبِهِ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ مِنْ إِیمَانٍ فَأَخْرِجُوهُ؛ فَیُخْرِجُونَ مَنْ عَرَفُوا قَالَ أَبُو سَعِیدٍ: فَإِنْ لَمْ تُصَدِّقُونِی فَاقْرَءُوا﴿إِنَّ اللهَ لاَ يَظْلِمُ مِثْقَالَ ذَرَّةٍ وَإِنْ تَكُ حَسَنَةً يُضَاعِفْهَا﴾فَیَشْفَعُ النَّبِیُونَ وَالْمَلاَئِكَةُ وَالْمُؤْمِنُونَ فَیَقُولُ الْجَبَّارُ بَقِیَتْ شَفَاعَتِی، فَیَقْبِضُ قَبْضَةً مِنَ النَّارِ فَیُخْرِجُ أَقْوَامًا قَدِ امْتُحِشُوا، فَیُلْقَوْنَ فِی نَهَرٍ بِأَفْوَاهِ الْجَنَّةِ یُقَالُ لَهُ مَاءُ الْحَیَاةِ، فَیَنْبُتُونَ فِی حَافَتَیهِ كَمَا تَنْبُتُ الْحِبَّةُ فِی حَمِیلِ السَّیْلِ قَدْ رَأَیْتُمُوهَا إِلَى جَانِبِ الصَّخْرَةِ إِلَى جَانِبِ الشَّجَرَةِ، فَمَا كَانَ إِلَى الشَّمْسِ مِنْهَا كَانَ أَخْضَرَ، وَمَا كَان مِنْهًا إِلَى الظِّلِّ كَانَ أَبْیَضَ فَیَخْرُجُونَ كَأَنَّهُمُ اللُّؤْلُؤُ، فَیُجْعَلُ فِی رِقَابِهِمِ الْخَوَاتِیمُ فَیَدْخُلُونَ الْجَنَّةَ، فَیَقُولُ أَهْلُ الْجَنَّةِ هؤُلاَءِ عُتَقَاءُ الرَّحْمنِ أَدْخَلَهُمُ الْجَنَّةَ بَغَیْرِ عَمَلٍ عَمِلُوهُ، وَلاَ خَیْرٍ قَدَّمُوهُ، فَیُقَالُ لَهُمْ لَكُمْ مَا رَأَیْتُمْ وَمِثْلُهُ مَعَهُ» [۱۳۴].
یعنی: «ابوسعید خدرى گوید: گفتیم: اى رسول خدا! آیا ما پروردگار خود را در قیامت مىبینیم؟ پیغمبر جفرمود: آیا شما در دیدن خورشید و ماه وقتى که آسمان صاف باشد اختلافى با هم دارید؟ گفتیم: خیر، فرمود: پس شما همانگونه که امروز در دیدن خورشید و ماه اختلاف و تردیدى ندارید در آخرت نیز در دیدن پروردگارتان تردید و اختلافى نخواهید داشت، آنگاه فرمود: در آخرت به مردم دستور داده مىشود: که هر قوم و ملّتى به سوى معبود و آنچه که در دنیا مورد پرستش ایشان بوده است بروند پیروان صلیب به سوى صلیب خود مىروند، و بتپرستها با بتهاى خود مىروند، و پیرو هر معبودى به معبود خود ملحق مىگردد، تا اینکه تنها کسانى باقى مىمانند که فقط خدا را پرستش کردهاند اعم از اینکه نیکوکار یا بدکار بوده باشند قسمتى از اهل کتاب نیز باقى مىمانند، در این حالت دوزخ حاضر و آماده مىشود و مانند سراب از دور موج مىزند، وبه یهودیها گفته مىشود شما در دنیا چه چیزى را پرستش مىکردید؟ مىگویند: ما براى عذیر که پسر خدا است عبادت مىکردیم، خداوند مىفرماید: دروغ گفتید، خداوند داراى همسر و اولاد نیست، الآن چه مىخواهید؟ مىگویند: مىخواهیم به ما آب بدهید، به ایشان گفته مىشود آب بخورید و پشتسر هم به دوزخ مىافتند، سپس به نصارى گفته مىشود شما چه چیزى را در دنیا پرستش مىکردید؟ مىگویند: ما مسیح پسر خدا را پرستش مىکردیم، گفته مىشود: دروغ گفتید، هیچگاه خداوند داراى همسر و اولاد نبوده است، پس الآن چه مىخواهید؟ مىگویند: آب مىخواهیم، به ایشان گفته مىشود آب بنوشید و پشتسر هم به دوزخ مىافتند، تا اینکه تنها کسانى مىمانند که فقط خدا را پرستش کردهاند، خواه نیکوکار یا بدکار باشند، به ایشان گفته مىشود: براى چه شما در اینجا ماندهاید در حالى که مردم همه رفتهاند؟ مىگویند: ما که در دنیا از ایشان جدا گشتیم، از امروز بیشتر به آنها نیاز داشتیم (یعنى ما در دنیا با وجود نیاز شدید به آنان به خاطر کفرشان از ایشان جدا شدیم پس امروز هم با ایشان نیستیم) و ما الآن شنیدیم که به مردم اعلام مىکردند هرکس به معبود خود بپیوندد، پس ما منتظر پروردگار مىباشیم (تا به او بپیوندیم) پیغمبر جفرمود: آنگاه خداوند در غیر آن صورتى که قبلاً برایشان تجلى فرموده بود تجلى مىکند، و مىگوید: من پروردگار شما هستم، ایشان هم مىگویند: تو پروردگار ما هستى، جز پیغمبران، کسى اجازه گفتگو با خداوند را ندارد، خداوند مىفرماید: آیا در بین شما و خداوند نشـانهاى وجود دارد که بوسـیله آن خدا را بشناسید؟ مىگویند: بلى، پروردگارا! نور عظیم تو علامت و نشانهاى است که شما را با آن مىشناسیم. آنگاه خداوند نور عظیم خودش را متجلى مىسازد و همه ایمانداران به حال سجده در مىآیند، و آنهایى که در دنیا به خاطر ریا سجده مىبردند باقى مىمانند، ومىخواهند که سجده ببرند ولى پشتشان به صورت یک پارچه در مىآید (و قادر بسجده بردن نخواهند بود) آنگاه پلى را (که معروف به پل صراط است) مىآورند، و در وسط دوزخ قرارش مىدهند، پرسیدیم: اى رسول خدا این پل چیست؟ فرمود: جایى است خطرناک و لغزنده که بروى آن قلابهاى تیز آهنى و خارهایى وجود دارد که داراى نوک تیز و تنه ضخیم مىباشد و این خارها قلابهایى دارند که مانند خارهایى است که در نجد وجود دارند و به آنها (السعدان) مىگویند، و ایمانداران با سرعت یکبار چشم بهمزدن یا برق و یا باد تند و یا اسبهاى تیزرو و یا شتر (به تفاوت درجات ایمانشان) از روى پل عبور مىنمایند، بعضى از آنان به سلامت عبور مىکنند و بعضى دیگر، با بدن زخمى شده به آخر پل مىرسند، وعدّهاى در دوزخ مىافتند، تا اینکه آخرین نفر را به روى این خارها مىکشانند. (تعصب و علاقه مسلمانان در قیامت نسبت بهم فراوان مىشود)، شما در دنیا در مسائلى که حقانیت آنها برایتان معلوم شود چقدر روى آنها تأکید مىنمایى و از من خواهش مىکنید، مسلمانان هم در قیمات براى نجات برادران دینى خود از دوزخ بیشتر تأکید مىکنند و از خداوند بیشتر تمنا و خواهش مىنمایند، همین که دیدند که خود نجات یافتهاند ولى برادران مسلمانشان که باقى ماندهاند، مىگویند: پروردگارا! این برادران ما در دنیا با ما نماز مىخواندند و روزه مىگرفتند، و کارهاى نیک را با ما انجام مىدادند، خداوند متعال مى فرماید: بروید هر کسى را دیدید که به اندازه وزن دینارى ایمان در قلبش موجـود است او را از دوزخ بیرون آورید، خداوند چهره ایمانداران را از آتش دوزخ حرام مىنماید، (و به آتش اجازه نمىدهد که آن را بسوزاند) وقتى که ایمانداران براى نجات برادرانشان به سوى دوزخ مىروند مىبینند که بعضى از آنان پاهایشان در آتش فرو رفته است و بعضى دیگر تا نصف ساقشان در آتش مىباشد، آنگاه هر کسى را که شناسایى کردند بیرونش مىآورند، و بر مىگردند، خداوند متعال به آنان مىفرماید: برگردید، هر کسى را دیدید که به اندازه نصف دینارى ایمان در قلبش وجود دارد از دوزخ بیرون آورید، میروند آنها را بیرون مىآورند و بر مىگردند، باز خداوند به آنان مىفرماید: برگردید هر کسى که به اندازه ذرّهاى ایمان در قلبش باشد از دوزخ خارجش کنید، مىروند هر کسى که به اندازه ذرّهاى ایمان در درونش باشد بیرون مىآورند.
ابوسعید گوید: اگر به این روایت من از پیغمبر جباور ندارید، این آیه را بخوانید: (همانا خداوند به اندازه ذرّهاى نیکى و بدى را فراموش نمىکند، اگر نیکى باشد آن را دو چندان مىنماید) پیغمبر فرمود: پیغمبران و فرشتگان و ایمانداران شفیع قرار داده مىشوند و شفاعت مىکنند. آنگاه خداوند مىفرماید: (هنوز) شفاعت من باقى مانده است، و قسمتى از آتش دوزخ را نابود و محو مىنماید و تعداد فراوانى از دوزخ بیرون مىآیند که سوخته و سـیاه شـدهاند، و در رودى که در جلو درهاى بهشت قرار دارد و به آب حیات معروف است شستشو داده مىشوند، و فوراً در کنار این نهر زنده و شاداب مىگردند، همانگونه که دانه گیاه در میان خاک و خاشاکى که سیل با خود مىآورد و آن را در کنار سنگى یا درختى جمع مىکند به سرعت مىروید و سبز و شاداب مىشود، و قمستى از آنکه رو به خورشید است سبز مىگردد و طرفى که رو به سایه است سفید مىباشد، وقتى که از نهر بیرون آمدند مانند دُرّ مىدرخشند و مهرههایى در گردنشان قرار داده مىشود و داخل بهشت مىشوند، و اهل بهشت مىگویند، اینها آزاد شده خداوند رحمن هستند، و خداوند آنان را بدون اینکه کار نیکى انجام داده باشند وارد بهشت نموده است، از جانب خداوند به آنان گفته مىشود، یک برابر آنچه را که مىبینید مال شما مىباشد».
«صحواً: بدون ابر. غبرات: بقایا. مدخصة: جایى که قدم در آن لغزش مىکند. خطاطیف: جمع خطاف قلاب. کلوب: قلاب. حسکة: یک نوع خارى است که به لباس انسان و پشم حیوان مىچسبد. مفطلحه: چیزى است که داراى نوک تیز و تنه عریض باشد. عقیفاء: قلاب دار. الرکاب: شتر. مخدوش: زخمى. مکدوس: مصروع، فرو افتاده. مناشدة: درخواست، تمنا».
[۱۳۲]- أخرجه البخاری فی: ۱۰ كتاب الأذان: ۱۲۹ باب فضل السجود. [۱۳۳]- شرح نووى بر مسلم، ج ۳، ص ۴۰. [۱۳۴]- أخرجه البخاری فی: ۹۷ كتاب التوحید: ۲۴ باب قول الله تعالى: ﴿وُجُوهٞ يَوۡمَئِذٖ نَّاضِرَةٌ٢٢ إِلَىٰ رَبِّهَا نَاظِرَةٞ٢٣﴾[القیامة: ۲۲-۲۳].