باب ۲: درباره دعاى نزول باران
۵۱۷- حدیث: «أَنَسِ بْنِ مَالِكٍ قَالَ: أَصَابَتِ النَّاسَ سَنَةٌ عَلَى عَهْدِ النَّبِیِّ ج، فَبَیْنَا النَّبِیُّ جیَخْطُبُ فِی یَوْمِ جُمُعَةٍ، قَامَ أَعْرَابِیٌّ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ هَلَكَ الْمَالُ، وَجَاعَ الْعِیَالُ، فَادْعُ اللهَ لَنَا فَرَفَعَ یَدَیْهِ، وَمَا نَرَى فِی السَّماءِ قَزَعَةً، فَوَالَّذِی نَفْسِی بِیَدِهِ مَا وَضَعَهَا حَتَّى ثَارَ السَّحَابُ أَمْثَالَ الْجِبَالِ ثُمَّ لَمْ یَنْزِلْ عَنْ مِنْبَرِهِ حَتَّى رَأَیْتُ الْمَطَرَ یَتَحَادَرُ عَلَى لِحْیَتِهِ ج، فَمُطِرْنَا یَوْمَنَا ذلِكَ، وَمِنَ الْغَدِ، وَبَعْدَ الْغَدِ، وَالَّذِی یَلِیهِ، حَتَّى الْجُمُعَةِ الأُخْرَى فَقَامَ ذلِكَ الأَعْرَابِیُّ، أَوْ قَالَ غَیْرُهُ، فَقَالَ: یَا رَسُولَ اللهِ تَهَدَّمَ الْبِنَاءُ، وَغَرِقَ الْمَالُ، فَادْعُ اللهَ لَنَا فَرَفَعَ یَدَیْهِ، فَقَالَ: اللَّهُمَّ حَوَالَیْنَا وَلاَ عَلَیْنَا فَمَا یُشِیرُ بِیَدِهِ إِلَى نَاحِیَةٍ مِنَ السَّحَابِ إِلاَّ انْفَرَجَتْ وَصَارَتِ الْمَدینَةُ مِثْلَ الْجَوْبَةِ، وَسَالَ الْوَادِی قَنَاةُ شَهْرًا، وَلَمْ یَجِىءْ أَحَدٌ مِنْ نَاحِیَةٍ إِلاَّ حَدَّثَ بِالْجَوْدِ» [۵۶۴].
یعنی: «انس بن مالک گوید: مردم در زمان پیغمبر جدچار خشکسالى شدند وقتى که پیغمبر جدر روز جمعه خطبه را مىخواند یک عرب بدوى بلند شد و گفت: اى رسول خدا! حیوانات ما از بى آبى و بى علفى از بین رفتند، بچههاى ما از نبودن غذا و کمى رزق مردند، براى ما دعا کن. پیغمبر جدستهایش را به سوى آسمان بلند نمود و شروع به دعا کرد در حالى که یک قطعه ابر در آسمان وجود نداشت، قسم به کسى که جانم در اختیار اوست هنوز پیغمبر جدستهایش را پایین نیاورده بود که ابرهاى کوه مانندى در آسمان پیدا شدند هنوز از منبر پایین نیامده بود که دیدیم باران بر موهاى ریش مبارکش جارى گردید، آنروز باران براى ما آمد و فردا و پس فردا و روزهاى پس از آنها هم باران آمد و تا جمعه بعدى نزول باران ادامه داشت، مجدداً آن عرب بدوى، و یا یک نفر دیگر بود، که بلند شد، گفت: اى رسول خدا! خانهها همه خراب شدند و حیوانات در آب غرق گشتند براى ما دعا کن. پیغمبر جدستهایش را بلند کرده فرمود: خداوندا! باران را به اطراف ما بفرست و آن را از ما به دور گردان. (انس گوید:) هر قطعه ابرى که پیغمبر، با دستش به آن اشاره مىکرد فوراً متلاشى مىشد و آسمان مدینه به صورت گودال وسـیع و مدورى درآمـده بود (چون آسـمان مدینه صاف شده بود ولى اطرافش را ابرهاى ضخیم فرا گرفته بود) و یک ماه آب از چاههاى وادى (اسم مخصوص یکى از درههاى مدینه است) جارى بود، و هرکس از هر جایى که مىآمد از باران شدید صحبت مىکرد».
[۵۶۴]- أخرجه البخاری فی: ۱۱ كتاب الجمعة: ۳۵ باب الاستسقاء فی الخطبة یوم الجمعة.