حجة الله البالغه - جلد دوم

فهرست کتاب

از ابواب احسان

از ابواب احسان

شارع به اعمال مکلف می‌کند:

باید دانست که آنچه شارع نخستین بار مردم را به آن، مکلف می‌کند چه به صورت ایجاب و چه به صورت تحریم، اعمال می‌باشند که از هیأت‌های نفسانی که در معاد برای نفوس یا علیه آن‌ها پیش می‌آیند، سرچشمه می‌گیرند، و این اعمال به هیأت‌های نفسانی کمک می‌کنند و آن‌ها را تشریح می‌نمایند، پس این اعمال اشباح و تماثیل آن هیأت‌ها می‌باشند.

بحث از این اعمال از دو جهت می‌باشد: یکی آن که این اعمال بر کل مردم لازم می‌باشند، عمده در این باره اختیار نمودن آن اعمالی است که مظان این هیأت‌های می‌باشند، راه و روشی می‌باشد که شب و روزش یکی است، آنست که بر این اعمال در جلو همه مردم مؤاخذه بشود، پس نتوانند عذر و بهانه‌ای بیاورند، و باید مبنای آن‌ها بر میانه‌روی و اقتصاد و امور مضبوطه باشد.

دوم: جهت تهذیب نفس به وسیله آن اعمال و رساندن مردم را به هیأت‌ها مطلوبه از آن‌ها می‌باشد، عمده در این باره شناخت آن هیأت‌ها و شناخت اعمال از آن جهت است که منجر به این هیأت‌ها می‌باشند، مبنای آن‌ها بر وجدان و سپردن امر به صاحب امر است، پس آنچه از این اعمال به اعتبار جهت اول بحث می‌کند علم شرایع نامیده می‌شود، و آنچه از جهت دوم بحث می‌کند احسان نام دارد.

احسان نیاز به دو چیز دارد:

پس کسی که در مباحث احسان نگاهی دارد به دو چیز محتاج است: یکی نظر به اعمال از این جهت که مردم را به هیأت‌های نفسانی می‌رساند، زیرا عمل گاه وقتی، به خاطر ریاء و افتخار یا عادت انجام می‌گیرد، و یا با آن عجب، منت و اذیت هم قرین می‌شود، پس در این صورت آن منجر به آن هدفی نمی‌شود که مورد نظر بوده است، و بسا اوقات بر وجهی انجام می‌گیرد که نفس به روح عمل چنان که شایسته محسنین است متنبه نمی‌گردد، اگرچه بعضی نفوس به آن حد هم متنبه می‌شوند، مانند کسی که بر اصل فرایض اکتفا می‌کند، و هیچ چیزی در کم و کیف آن‌ها نمی‌افزاید پس این شخص، پارسا و هوشیار نیست.

دوم نظر به آن هیأت‌های نفسانی است تا آن‌ها را کامل بشناسد، پس دو اعمال را بر بصیرتی انجام می‌دهد که مورد نظر بوده اند، پس طبیب نفس خودش هست که چنان بر نفس خویش حکمرانی می‌کند که طبیب بر طبیعت حکمرانی می‌نماید، زیرا کسی که هدف به کار گرفتن وسایل و آلات را ندانسته باشد، امکان دارد آن‌ها را کورکورانه به ضرر خود به کار گیرد.

اصول اخلاق چهارتاست:

اصول اخلاق مورد بحث در این فن چهارتاست، چنان‌که ما قبلاً بر آن هشدار دادیم، یکی است طهارت که مشابهت به ملکوت را کسب نماید، دوم اخبات که نگاه به سوی جبروت را جلب نماید.

پس برای اول وضوء و غسل مشروع گردیدند، و برای دوم نماز، اذکار و تلاوت مشروع شدند، و هرگاه هردو باهم جمع گردند، ما آن را، سکینه و وسیله، می‌نامیم، همین است منظور قول حذیفه در حق حضرت عبدالله بن مسعود که فرمود: «لَقَدْ عَلِمَ الْـمَحْفُوظُونَ مِنْ أَصْحَابِ مُحَمَّدٍ ج إِنَّهُ أَقْرَبهمْ إلِى اللَّهِ وَسِيلَةً». «خوش‌نصیبان از اصحاب محمد جبه یقین دانسته‌اند که او نزدیک‌ترین وسیله به سوی الله است» و گاهی شارع آن را ایمان می‌نامد، چنان‌که فرموده است: «الطَّهُورُ شَطْرُ الإِيمَانِ» رسول خدا جحال اول را بیان فرموده است چنان‌که گفته است: «إِنَّ اللَّهَ نَظِيفٌ يُحِبُّ النَّظَافَةَ». «خدا پاکیزه است و پاکیزگی را دوست می‌دارد».

و به‌سوی ثانی اشاره فرموده است: چنان‌که فرمود: «الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». «احسان عبارت از این است که خدا را چنان عبادت کن که گویا تو او را می‌بینی، پس اگر تو او را نمی‌بینی، او ترا می‌بیند»، عمده در این باره، تلبس به نوامیس است که از انبیا منقول می‌باشند، با ملاحظه ارواح و انوار آن‌ها، و آن هم با کثرت ملاحظه هیأت‌ها و اذکار آن‌ها.

روح طهارت:

پس روح طهارت این است که در باطن، نور، حالت انس و انشراح، دست بدهد، و افکار ردّی خاموش و پریشانی، و قلق، تشتت فکر، ناراحتی و جزع، راکد گردند.

روح نماز:

روح نماز، حضور با خدا، انتظار جبروت، یاد آوری از جلال خداوند همراه با تعظیمی است که با محبت و طمانینۀ آمیخته باشد، چنان‌که رسول خدا جبه آن اشاره فرموده است: «الإِحْسَانُ أَنْ تَعْبُدَ اللَّهَ كَأَنَّكَ تَرَاهُ، فَإِنْ لَمْ تَكُنْ تَرَاهُ فَإِنَّهُ يَرَاكَ». «احسان عبارت از این است که خدا را چنان عبادت کن که گویا تو او را می‌بینی، پس اگر تو او را نمی‌بینی، او ترا می‌بیند».

و به‌سوی تمرین نفس بر آن، چنین اشاره فرمود: «قَسَمْتُ الصَّلاَةَ بَيْنِى وَبَيْنَ عَبْدِى نِصْفَيْنِ وَلِعَبْدِى مَا سَأَلَ فَإِذَا قَالَ الْعَبْدُ:﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢[الفاتحة: ۲]. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: حَمِدَنِى عَبْدِى وَإِذَا قَالَ:﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣[الفاتحة: ۳]. قَالَ اللَّهُ تَعَالَى: أَثْنَى عَلَىَّ عَبْدِى. وَإِذَا قَالَ:﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤[الفاتحة: ۴]. قَالَ مَجَّدَنِى عَبْدِى فَإِذَا قَالَ:﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥[الفاتحة: ۵]. قَالَ: هَذَا بَيْنِى وَبَيْنَ عَبْدِى وَلِعَبْدِى مَا سَأَلَ. فَإِذَا قَالَ:﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧[الفاتحة: ۶-٧]. قَالَ: هَذَا لِعَبْدِى وَلِعَبْدِى مَا سَأَلَ».

خداوند فرمود: «نماز را بین خود و بنده‌ام به دو قسمت تقسیم کردم، و برای بنده‌ام هست آنچه می‌خواهد، پس وقتی که بنده بگوید: ﴿ٱلۡحَمۡدُ لِلَّهِ رَبِّ ٱلۡعَٰلَمِينَ٢. خداوند می‌فرماید که: بنده‌ام حمد مرا بیان کرد، و وقتی که بگوید: ﴿ٱلرَّحۡمَٰنِ ٱلرَّحِيمِ٣خداوند می‌فرماید: بنده‌ام بر من ثنا گفت، و وقتی بگوید: ﴿مَٰلِكِ يَوۡمِ ٱلدِّينِ٤می‌فرماید که: بنده‌ام مجد مرا بیان کرد، وقتی بگوید: ﴿إِيَّاكَ نَعۡبُدُ وَإِيَّاكَ نَسۡتَعِينُ٥می‌گوید: این بین من و بنده‌ام هست، و برای بنده‌ام هست آنچه می‌خواهد، و وقتی بگوید: ﴿ٱهۡدِنَا ٱلصِّرَٰطَ ٱلۡمُسۡتَقِيمَ٦ صِرَٰطَ ٱلَّذِينَ أَنۡعَمۡتَ عَلَيۡهِمۡ غَيۡرِ ٱلۡمَغۡضُوبِ عَلَيۡهِمۡ وَلَا ٱلضَّآلِّينَ٧می‌گوید: این برای بنده‌ام هست و برای اوست آنچه می‌خواهد».

پس این اشاره به این امر دارد که باید در برابر هر کلمه، به جواب توجه نمود، زیرا در این صورت، برای حضور کاملا آماده می‌شود، و نیز نفس را به دعاهای باید عادت داد که رسول خدا جآن‌ها را در نماز سنت قرار داده است و آن‌ها در حدیث حضرت علی و غیره، ذکر شده‌اند.

روح تلاوت قرآن:

روح تلاوت قرآن این است که با شوق و در نظر گرفتن عظمت خداوند، به سوی او، متوجه باشد، در مواعظش تدبر نماید، انقیاد در احکام را مستحضر بدارد، و از امثال و قصص عبرت بیاموزد، از آیات صفات و آیات با گفتن سبحان الله بگذرد، و به آیات جنت و رحمت که می‌رسد آن را از خدا طلب کند و به آیات نار و غضب که می‌رسد از آن‌ها به خدا پناه ببرد، پس این است آنچه رسول خدا جدر تمرین نفس، مقرر فرمود تا پند بپذیرد.

روح ذکر:

روح ذکر این است که حضور و استغراق در التفات به سوی خدا را داشته باشد، تمرین آن این که بگوید: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ، وَاللَّهُ أَكْبَرُ»، سپس گوش کند از خداوند که او می‌گوید: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا وَأَنَا أَكْبَرُ» باز بگوید: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِيكَ لَهُ» باز گوش کند که خداوند می‌گوید: «لاَ إِلَهَ إِلاَّ أَنَا وَحْدِى لاَ شَرِيكَ لِى» و هم‌چنین تا که پردها برداشته شوند و استغراق متحقق گردد، رسول خدا به این اشاره فرموده است [۱۵].

[۱۵] ترمذی از ابوسعید و ابوهریره روایت کرده که آن حضرت فرمود هرکس بگوید: «لا إِلَهَ إِلا اللَّهُ وَاللَّهُ أَكْبَرُ»خداوند او را تصدیق می‌فرماید که «لا إِلَهَ إِلا أَنَا وَأَنَا أَكْبَرُ». (الحدیث)

روح دعاء:

روح دعا این است که هر نیرو و قدرتی را از آنِ خداوند بداند، و مانند مرده در جلو غسال قرار بگیرد، و مانند عروسک در دست حرکت‌دهنده آن، و لذت مناجات را دریابد.

سنت رسول خدا جاین بود که بعد از نماز تهجد در اثنای هر دو رکعت دعای طولانی می‌خواند، دست‌ها را بلند می‌کرد و می‌گفت: «یا رب یا رب» و از خداوند خیر دنیا و آخرت را می‌خواست، از بلاها به خدا پناه می‌جست، و تضرع می‌کرد و الحاح می‌نمود، شرط است که این با قلبی باشد فارغ و بیدار، نه غافل، و دعاکننده تحت فشار قضای حاجت نباشد، گرسنه و خشمناک نباشد.

هرگاه این حضور، مفقود گردد، باید در بررسی علت آن باشد:

پس وقتی انسان حالت محاضره را شناخت، باز آن را از دست داد، باید سبب از دست ‌رفتنش را بررسی کند، اگر آن وقت، قوت طبیعی است، متوسل به روزه باشد؛ زیرا روزه آخته‌کننده است، بیشتر در روزه این است که دو ماه پشت سرهم روزه بگیرد، و اگر نیاز به ریختن منی پیدا کرد، یا خواست خود را از اصلاح مطعم و مشرب فارغ کند، یا نشاطش از بین رفته است می‌خواهد آن برگردد، پس اگر مالک بضعه‌ای است فساد منی را به وسیله آن دفع نماید، اما در لذت‌بردن به آن منهمک نشود، بلکه آن را دوای قرار دهد که نفعش را برمی‌دارد، و از فسادش احتراز می‌نماید.

و اگر گرفتاریش با ارتفاقات و همنشینی با مردم است آن را با ضم‌کردن عبادات معالجه نماید.

یکسوی، علاج پراکندگی افکار است:

و اگر ظرف فکرش از خیالات پریشان‌کن و افکار ردّی پر شده است، باید از مردم کناره بگیرد، و خانه‌ نشین یا مسجدنشین باشد، و زبان خود را از غیر ذکر الله و دلش را از فکر مهمات، باز بدارد، و نفس خود را موظف قرار بدهد که هرگاه بیدار شد نخستین چیزی که در قلبش راه یابد، ذکر الله باشد، و هرگاه می‌خواهد بخوابد، دل خود را از این‌گونه گرفتاری‌ها، فارغ کند.

سماحت نفس:

سوم (از اصول اخلاق) سماحت نفس است، و آن این که ملکیت تابع انگیزهای بهیمی از قبیل طلب اللذت، حب انتقام، غضب، بخل و حرص بر مال و جاه، نباشد، زیراه هرگاه انسان اعمال مناسب به این امور را انجام دهد، رنگ‌های آن‌ها در جوهر نفس او فوراً اثر می‌گذارند، پس اگر نفس سماحتی داشته باشد ترک ‌دادن هیأت‌های پست و خسیس بر او سهل و آسان می‌شود، پس آن‌ها کأن لم یکن قرار می‌گیرند، و نفس به سوی رحمت الهی رهایی می‌یابد، و در عمق انواری که جبلت نفوس، متقاضی آن‌هاست به شرط عدم مانع مستغرق قرار می‌گیرد، و اگر سماحتی نداشته باشد، الوان این هیأت‌های خسیس در نفس چنان اثر می‌گذارند که نقش مُهر بر لاک اثر می‌گذارد، و لکۀ حیات دنیا به آن می‌چسبد، و ترک آن‌ها را احاطه می‌نمایند، و بین آن‌ها و آن انواری که طبیعت نفس آن‌ها را اقتضا می‌کرد پردهای غلیظی به کثرت واقع می‌شود، و این سبب اذیت و آزار آن‌ها قرار می‌گیرد.

انواع سماحت:

هرگاه سماحت در برابر به داعیه دو شهوت بطن و فرج در نظر گرفته شد، عفت نام دارد، و اگر در برابر به داعیه ترفه و رفاهیه باشد اجتهاد نام دارد، و در برابر به پریشانی و اضطراب باشد صبر نامیده می‌شود، و در برابر بداعیه حب انتقام باشد عفو گفته می‌شود، و در برابر بداعیه حب مال، سخاوت و قناعت می‌باشد و در برابر بداعیه مخالفت نفس، تقوی نام دارد، و همه این‌ها یک چیز جمع و جور می‌کنند، و آنست عدم تبعیت از تخیلات حیوانی، صوفیای کرام این‌ها را به قطع تعلقات دنیوی یا به فناء عن خسائس بشری، یا آزادی نام ‌گذاری می‌کنند، به همین خاطر یک خصلت به چندین نام تعبیر می‌نمایند، و عمده در تحصیل آن‌ها، قلت وقوع در مظان این‌ها و ایثار قلب به ذکر الله و تمایل نفس به عالم تجرد است، و همین است منظور از قول زید بن حارثه که فرمود: سنگ و کلوخ دنیا پیش من یکی است تا این که از مکاشفه خبر داد.

عدالت:

چهارم (از اصول اخلاق) عدالت است، و آن ملکه‌ای است که از آن برقراری نظام عادل که اصلاح تدبیر منزل، سیاست مدینه و امثال آن را در بر داشته به سهولت پدید آید، و اصل آن سرشت نفسانی است که افکار کلی و سیاست‌های مناسب به آنچه نزد خداوند و ملایکه است، برمی‌خیزند، و این از آنجاست که خداوند خواست تا امور مردم در جهان با نظم و ترتیب باشند، و بتوانند یکدیگر را یاری دهند، و بر یکدیگر ظلم و تعدی نکنند، بلکه باهم دوستی و محبت داشته باشند، و به منزله اعضای جسد واحدی قرار گیرند که هرگاه به عضوی دردی برسد بقیه اعضا به تب و بیداری با آن همگام باشند، نسل‌شان زیاد باشد، به فاسق‌شان زجر و به عادل ارزش داده بشود، رسوم فاسد از میان برداشته شوند، خیر و نوامیس برحق مشهور گردند، پس خداوند سبحان در مخلوقات خویش قضای اجمالی دارد که همۀ این‌ها شرح و تفصیلی از آن می‌باشند، و ملایکه مقرب این‌ها را تلقی می‌نمایند، و در حق کسانی که در اصلاح مردم می‌کوشند دعای خیر می‌کنند، و کسانی را که در افساد آن‌ها بکوشند نفرین می‌کنند، و همین است منظور از این قول خداوند که می‌فرماید: ﴿وَعَدَ ٱللَّهُ ٱلَّذِينَ ءَامَنُواْ مِنكُمۡ وَعَمِلُواْ ٱلصَّٰلِحَٰتِ لَيَسۡتَخۡلِفَنَّهُمۡ فِي ٱلۡأَرۡضِ كَمَا ٱسۡتَخۡلَفَ ٱلَّذِينَ مِن قَبۡلِهِمۡ وَلَيُمَكِّنَنَّ لَهُمۡ دِينَهُمُ ٱلَّذِي ٱرۡتَضَىٰ لَهُمۡ وَلَيُبَدِّلَنَّهُم مِّنۢ بَعۡدِ خَوۡفِهِمۡ أَمۡنٗاۚ يَعۡبُدُونَنِي لَا يُشۡرِكُونَ بِي شَيۡ‍ٔٗاۚ وَمَن كَفَرَ بَعۡدَ ذَٰلِكَ فَأُوْلَٰٓئِكَ هُمُ ٱلۡفَٰسِقُونَ٥٥[النور: ۵۵]. «خداوند به شما از ایمانداران و نیکوکاران، وعده داده است که آن‌ها را در روی زمین خلیفه قرار می‌دهد چنانکه گذشتگان را خلیفه قرار داد، و برای آن‌ها آن دین‌شان را که او پسندیده بود مستحکم می‌سازد، و بعد از خوف و هراس برای آن‌ها امنیت برقرار می‌نماید، تا عبادت مرا به جا بیاورند، و هیچ چیزی را به من شریک نگردانند، و هرکسی که بعد از این کفر ورزد، پس ایشان‌اند نافرمانان».

و نیز می‌فرماید: ﴿ٱلَّذِينَ يُوفُونَ بِعَهۡدِ ٱللَّهِ وَلَا يَنقُضُونَ ٱلۡمِيثَٰقَ٢٠ وَٱلَّذِينَ يَصِلُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ[الرعد: ۲۰-۲۱]. الآیه، «آنان که به عهد خدا وفا می‌کنند و پیمان را نمی‌شکنند، و آنان که وصل می‌کنند آنچه را خداوند به وصلش امر فرموده است». و نیز در آیۀ ۲۵ سورۀ رعد می‌فرماید: ﴿وَٱلَّذِينَ يَنقُضُونَ عَهۡدَ ٱللَّهِ مِنۢ بَعۡدِ مِيثَٰقِهِۦ وَيَقۡطَعُونَ مَآ أَمَرَ ٱللَّهُ بِهِۦٓ أَن يُوصَلَ[الرعد: ۲۵]. «آنان که می‌شکنند عهد و پیمان خدا را پس از پخته ‌شدنش و قطع می‌کنند آنچه را خداوند به وصلش امر فرموده است».

اعمال اصلاحی، رحمت خدا را به بار می‌آورند:

پس هر کس که این اعمال اصلاحی را انجام دهد رحمت خدا و دعای ملایکه از جای که گمان می‌کند و نمی‌کند شامل حال او می‌شوند، و در آنجا شعاع‌های نورانی چنان او را احاطه می‌کنند که شعاع خورشید و ماه انسانی را احاطه کرده باشند، پس در دل‌های مردم و ملایکه الهام می‌گردد تا به او احسان کنند، و مقبولیت او در آسمان و زمین گذاشته می‌شود، و هرگاه به عالم تجرد برگردد به آن شعاع نورانی که به او چسبیده‌اند، احساس می‌کند و لذت می‌برد، و توان پذیرش را درمی‌یابد، و در میان او و ملایکه دری گشاده می‌شود.

اعمال فسادآور غضب خدا را به بار می‌آورند:

هرکسی که اعمال فسادآوری را انجام دهد غضب خدا و نفرین ملایکه شامل حال او می‌شوند، و در آنجا شعاع ظلمانی از این غضب خدا پدید آمده او را احاطه می‌کنند، پس در قلوب ملایکه و مردم الهام می‌شود تا با او بد رفتاری کنند، و نفرت و بغض از او در روی زمین گذاشته می‌شود، هرگاه به عالم تجرد منتقل بشود آن شعاع ظلمانی را احساس نموده از آن‌ها رنج می‌برد و ناراحت می‌شود، یک گونه تنگی و نفرت احساس می‌کند، و این از هرطرف او را فرا می‌گیرد، پس روی زمین با وجود گشادگی در تنگناه قرار می‌گیرد.

انواع عدالت:

و هرگاه عدالت با اوضاع انسان در نشست و برخاستش، خواب و بیداریش، رفت و آمد، صحبت و گفتگو، آرایش، لباس و مویش در نظر گرفته شود به آن ادب می‌گویند.

و اگر به جمع و صرف اموال در نظر گرفته شود به آن کفایت می‌گویند.

و اگر به تدبیر منزل در نظر باشد به آن حربه می‌گویند.

و اگر به تدبیر کشور وابسته باشد به آن سیاست گفته می‌شود.

و اگر به برقراری الفت و دوستی با برادران در نظر گرفته شود به آن حسن محاضره یا حسن معاشرت می‌گویند، عمده‌ترین وسیله دریافت آن، ترحم و مودت است، رقت قلب و عدم قسوت آنست که با افکار کلی همگام و با عاقبت ‌اندیشی در امور همراه باشد.

فرق در میان اهل الله و عموم مردم:

در میان این خصلت و عادت از یک جهت تنافر و تناقض وجود دارد، زیرا میل قلب به سوی تجرد و منقاد شدنش به رحمت و مودت، در حق اکثر مردم مختلف می‌باشد، بویژه اهل تجاذب، از اینجاست که بسیاری از اهل الله را می‌بینی که مبتلا شده از مردم قطع رابطه کرده‌اند و از اهل و عیال جدا شده‌اند و از مردم دوری گزیده اند، و برعکس عوام الناس را می‌بینی که با زن و فرزند چنان آمیخته‌اند که از ذکر خدا در غفلت قرار گرفته اند.

انبیاء به ملاحظه هردو امر، دستور می‌دهند و بنابر این، کنترل و تمییز بین این عادت را زیاد مورد توجه قرار می‌دهند، پس این اخلاق در شرایع مورد توجه می‌باشند، و در آنجا افعال و هیأت‌هایی وجود دارد که کار همین اخلاق و اضداد آن‌ها را انجام می‌دهند، زیرا مزاج‌های ملاکه و شیاطین آن‌ها را به مردم القا می‌کنند یا از تمایل نفس به یکی از این دو روش پدید می‌آیند، پس به آن باب، امر می‌شوند، و ما بعضی از این‌ها را ذکر کردیم.

رسول به اخلاق و آنچه اخلاق را تقویت کند دستور می‌دهد:

رسول خدا جفرمود: «الشَّيْطَانَ يَأْكُلُ بِشِمَالِهِ وَيَشْرَبُ بِشِمَالِهِ». «که شیطان به دست چپ می‌خورد و می‌نوشد». و نیز فرمود: «الأَجْدَعُ شَيْطَانٌ». «که مقطوع شیطان است». و نیز فرمود: «أَلا تَصُفُّونَ كَمَا تَصُفُّ الْمَلائِكَةُ». «که چرا مانند ملایکه صف نمی‌بندید». رسول خدا جکه به مظان این اخلاق دستور داده است، پس به اذکاری که تداوم بر آن‌ها مفید إخبات و تضرع باشد، نیز امر فرموده است، به صبر و انفاق، امر فرموده است، و در یاد آوری از هاذم اللذات (مرگ) و آخرت ترغیب نموده امر دنیا را در چشم و نظر مردم سبک قرار داده است، و آن‌ها را به تفکر در جلال خدا و عظمت قدرت او، وادار کرده است، تا که به سماحت دست بیابند، به عیادت بیمار و نیکویی و صله رحم به خویشاوندان، و بلندکردن صدا هنگام سلام، اقامه حدود، امر به معروف و نهی از منکر امر فرموده است، تا که به عدالت نایل آیند، و این افعال و هیأت‌ها را کاملاً بیان نموده است، جزی الله هذا النبی جبما هو أهله عنا وعن سائر الـمسلمین أجمعین.

چون این اصول تفهیم شد زمان آن فرا رسید که به بعضی از آن‌ها به صورت تفصیل بپردازیم، والله أعلم.