کل مهریه به طلاق و مرگ واجب میگردد:
در زمان جاهلیت نسبت به مهر مناقشات و درگیریهایی وجود داشت، مردم نسبت به مال بخل میورزیدند، و به اموری احتجاج میکردند، پس خداوند در این باره روی این اصل به عدل قضاوت فرمود، پس اگر شوهر چیزی برای مهریه زن نام برده است، و با زن عمل جنسی انجام داده است، مهر کامل به او میرسد، چه او را طلاق بدهد یا شوهر بمیرد؛ زیرا در حق او سبب ملک و اثر آن هردو تکمیل شده اند، و شوهر هم به او رسیده است، و همین است منظور قول خداوند: ﴿وَقَدۡ أَفۡضَىٰ بَعۡضُكُمۡ إِلَىٰ بَعۡضٖ وَأَخَذۡنَ مِنكُم مِّيثَٰقًا غَلِيظٗا٢١﴾[النساء: ۲۱]. «شما به همدیگر رسیدهاید و زنان از شما پیمان پختهای گرفتهاند».
اگر مهریه برای او معین کرده، اما با او عمل جنسی انجام نداده است، و مرده است، پس به زن مهر کامل میرسد؛ زیرا با مرگ امر مقرر گردید و عدم دخول، در این حال، چندان مضر نیست، زیرا آن به سبب آسمانی، اتفاق افتاده است، و اگر او را طلاق داد، پس برای او، بر حسب این آیه، نصف مهر میرسد، زیرا یکی از دو امر تحقق یافته است، نه آن دیگر، پس این نکاح به دو چیز شباهت پیدا کرد، یکی به پیام خواستگاری بدون نکاح، دوم به خود نکاح کامل، و اگر مهر برای او مقرر نکرده ولی دخول با او انجام گرفته است، پس برای او مهر مثل بدون کم و کاست میرسد و عدت بر او واجب میشود و ارث هم میبرد، زیرا عقد به سبب و اثر، هر دو، تکمیل شده است، لذا واجب است که برای او مهر ثابت شود، هرچیز به شبیه و نظیرش مقدر میگردد، و مهر مثل نزدیکترین آن چیزی است که در این باره به آن اندازهگیری کرد، و اگر مهر مقرر نشده و دخول هم متحقق نگردیده است، پس برای او متعه میرسد، زیرا جایز نیست که عقد نکاح خالی از مال باشد، و همین است منظور آیه: ﴿أَنْ تَبْتَغُوا بِأَمْوَالِكُم﴾[النساء: ۲۴].
در اینجا راهی برای واجب کردن مهر نیست، زیرا ملک مقرر نگردید و اسمی از مهر هم برده نشده است، پس به کمتر از آن که متعه باشد، اندازه گیری شد و یک بار آن حضرت جچند سوره از قرآن را مهر مقرر کرد، زیرا تعلیم قرآن به زن، امر مهمی است که مردم به آن رغبت دارند، و آن را میخواهند، هم چنانکه در مال رغبت دارند و خواهان آن هستند، پس جایز است که تعلیم قرآن به جای مال قرار گیرد.