غَیبت از احوال نفس است:
یکی از احوال نفس غَیبه است: و آن عبارت است از این که نفس از خواهشات خویش غایب گردد، چنانکه عامر بن عبدالله فرمود: «ما أبالي امرأة رأيت أم حائطاً». «که باکی ندارم چه زنی را ببینم یا دیواری را»، به او زاعی گفته شد کنیزک نیلگون چشمت را به بازار دیدم، فرمود: «أفزرقاء هی؟». «آیا مگر او نیلگون چشم است؟» از احوال نفس محق هم هست: و آن اینست که انسان از خورد و نوش مدتی غایب گردد که عادتاً مردم نتوانند بدون آن، زنده بمانند، و این از آنجاست که نفس به سوی عقل مایل میگردد و عقل از نور الهی پر میشود، بالاتر و کاملتر از این، آنست که نور الهی به سوی نفس فرود آید، و به جای أکل و شرب قرار گیرد، چنانکه رسول خدا جفرمود: «إِنِّي لَسْتُ كَهَيْئَتِكُمْ إِنِّي أَبِيتُ عِنْدَ رَبِّي يُطْعِمُنِي وَيَسْقِينِي». «که من مانند شما نیستم من شب را پیش خدا میگذرانم که به من طعام و آب میدهد».